يكم) امروزه شاهد سخنرانیها و نظریهپردازیهای زیادی در عرصه سبک زندگی هستیم و شاید کمتر مسئله، نشست، همایش و... فرهنگی در کشور وجود داشته باشد که در آن، سخنی از این امر به میان نیاید. این امر شاید به دلیل این باشد که افراد مختلف، با توجه به گستردگی فضای مفهومی سبک زندگی، به صورت مسئله محور با سبک زندگی برخورد میکنند و نه موضوع محور. اما اگر موضوع محور به سبک زندگی (که شاید بتوان آن را به صورت خلاصه، الگوی کنش/حرکت انسان دانست) توجه شود، شاید از این تشتت آرا و نظرات جلوگیری به عمل آید.به نظر میرسد، نقطه آغازین و نحوه ورود و یا به تعبیر دیگر، اینکه براساس چه سنگبنایی و از چه منظری به بحث سبک زندگی ورود پیدا شود، توانایی فرد در ارائه پاسخ به مسائل بنیادینی مانند اینکه «آیا اسلام توانایی ارائه سبک زندگی اسلامی را دارد یا خیر؟» و یا اینکه «ما با سبک زندگی اسلامی مواجه هستیم یا سبکهای زندگی اسلامی هم مورد تأیید دین است؟» را به شدت تحت تأثیر قرارداده و بسیار حائز اهمیت است. به تعبیردیگر،راه ورود به مسئله و فهم مسئله و اقتضائات آن، برنحوه حرکت و نظریه پردازی پیرامون این امر بسیار مؤثر است.
دوم) به نظر میرسد در بررسی مفهوم واژه سبک زندگی از منظر اسلامی و غربی، باید به تفاوتهای فرهنگی این دو خاستگاه توجه کرد؛ چرا که مفهوم سبک زندگی در دنیای غرب بر پایه مصرف و فراغت بنا نهاده شده است، در حالی که به نظر میرسد بنا نهادن بنیان زندگی براساس این موارد در ادبیات اسلامی قابل تأمل باشد و حداقل جایگاه آنها و نوع مواجهه انسان با آنها نیاز به تبیین بیشتری داشته باشد. بنابراین شاید نتوان با توجه به فضای مفهومی واژه سبک زندگی در غرب، به همان معنا از سبک زندگی اسلامی سخن به میان آورد و یا نیاز به وضع اصطلاح جدید برای اشاره به این مفهوم در ادبیات دینی باشد.
سوم) یکی از مفاهیم کلیدیای که از پایههای اصلی مفهوم سبک زندگی است، بحث قوه اختیار انسان در انتخاب شیوه زندگیاش است. به بیان دیگر، سبک زندگی تنها در مواردی از زندگی انسان میتواند محل بحث واقع شود که انسان با اختیار خودش اقدام به انجام کاری کند و در مواردی که انسان ناگزیر به انجام کاری به نحوه خاصی در زندگیاش میشود، سبک زندگی معنا پیدا نمیکند. بنابراین لازمه سخن گفتن از سبک زندگی، پذیرش اختیار انسان به صورت فیالجمله است. البته در این میان، نباید از ساختارهای عینی و ذهنی تعینبخش زندگی انسانها که به مثابه پدید آورندگان برخی گزینههای انتخابی پیش روی انسانها عمل میکنند و برخی از نظریه پردازان حوزه علوم انسانی جهت تبیین و نظارت بر سبک زندگی به دنبال شناسایی آن موارد هستند، غفلت ورزید و مباحث پیش رو، به هیچ وجه نافی قوه اختیار انسان نیستند.
چهارم) سبک زندگی ما نیز تحت تاثیرجهانی شدن وشتاب فناوری به طورشگفت انگیزی به سمت فرد گرایی می رود. جامعه ایرانی ما به عنوان یک جامعه اسلامی و شرقی، بایستی یک جامعه جمع گرا باشد. اما این وضعیت در حال تبدیل شدن به جامعه ای است که هر کسی مشکل خود را می بیند و بتدریج مسایل دیگران را فراموش می کند. خوشبختانه بدلیل حضور پررنگ و قوی فرهنگ دینی و سنتهای دیرینه ایرانی، جامعه ما رنگ جمع گرایی خود را تا حد زیادی حفظ کرده است و طبیعی است با حفظ این ارزشها، جامعه ما به راحتی به سمت فردگرایی افراطی نخواهد رفت؛ اما رشد آن در شرایط امروز بویژه بین نسل نو، نگران کننده است. فرهنگ ما ایرانیها، فرهنگ چهل همسایه است. فردگرایی و گلیم خود را از آب کشیدن، ربطی به فرهنگ ایرانی- اسلامی ندارد، اما متاسفانه وجود دارد؛ چون در جامعه ا ی هستیم که پراز تعارض است.
پنجم) سبک زندگی،به آرامی و آهسته در طول زمان، تغییرمیکند.تغییرسبک زندگی،همیشه به امور داخلی فرد مربوط نمی شود بلکه بخش وسیعی از آن به صورت اجتماعی صورت می پذیرد. تغییرسبک زندگی،می تواند یک جامعه بزرگ را به سوی پیشرفت حقیقی یا عقب گرد سوق دهد.غربیان، برای آن که بتوانند تسلط خود را بر ملتهای مشرق زمین، پایدار و مستحکم نمایند طی قرنها کار فرهنگی خزنده ـ تهاجم فرهنگی ـ تمام تلاش خود را بر تغییر سبک زندگی آنان، متمرکز نمودند و در بسیاری موارد، به نتایج دلخواه خود نیز رسیدند.در نگاه غیردینی انتخاب سبک زندگی به سادگی صورت میگیرد چرا که اصالت با فرد و علاقه اوست و زیربنای سبک زندگی بر لذت و سود استوار است. اما در باورهای انسان ساز اسلام، یک مسلمان نمیتواند چنین رفتاری داشته باشد بلکه باید زندگی خود را براساس آموزههای دینی پیریزی کند.
ششم)سبک زندگی بر تمام مسائل زیستی هر فرد مثل خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، مدل لباس، الگوی مصرف، نوع آشپزی و خوراک، تفریحات و نحوه گذران اوقات فراغت، کسب و کار، رفتار حرفهای در محل کار، در دانشگاه و مدرسه، رفتار در فعالیتهای سیاسی، رفتار در ورزش و رفتارهای رسانهای اطلاق میشود و بر نوع رفتار ما با دیگران از همسر و فرزند تا رییس و مرئوس، از پلیس و کارمند دولت، رفتارهای ما در سفر و حفظ نظافت و بهداشت، سبک رفتار با دوست و دشمن، آشنا و بیگانه همه و همه سبک زندگی ما را شکل میدهد.
هفتم) حال با توجه به مباحث مطرح شده،این سؤال عنوان میشود که آیا اصولا ًمیتوان از دین توقع ارائه برنامهای برای زندگی انسانها را داشت؟ البته پاسخ به این سؤال، مبتنی بر پاسخ به سؤال هدف از دین است. با توجه به اینکه دین عهدهدار تأمین سعادت دنیا وآخرت انسانهاست و نیز اینکه به نظر میرسد کلیت اعمال روزمره زندگی انسانها، در سعادتمندی انسانها نقش دارند، بنابراین ضروری است که دین دراین موارد سخن گفته باشد و راجع به آنها نظر داده باشد.بنابراین بدین معنا،میتوان سخن ازسبک زندگی دینی،یعنی دین به مثابه ارائه دهنده برنامهای برای زندگی انسانها، به میان آورد.سبک زندگی دینی در تمامی مواردی که انسان را به سعادت دنیوی و اخرویاش رهنمون کند، نقش دارد و اگر عملی وجود داشته باشد که در رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی انسان، تأثیری نداشته باشد و در دایره مباحات قرار بگیرد، طبیعتاً از دایره سبک زندگی دینی خارج میشود. البته باید به این نکته لطیف نیز اشاره کرد که به نظر میرسد انجام دستورات الهی در درازمدت سبب جهتدهی به امیال انسان میشود و در نتیجه به نظر میرسد کنشگری در مباحات نیز سمت وسوی خاصی به خود میگیرد.
هشتم) شايد سبك زندگي آن قدر به روبنا و ظواهر زندگي انسانها ميپردازد كه اغلب ما معتقد نيستيم يا حتي فراموش ميكنيم كه داراي لايههاي عميق تر تئوريك نيز هست. غفلت از مباني، خود را در استفاده از روشهايي نشان ميدهد كه يا سكولاريسم پنهان است يا تقليد. علت هر دو اينها هم سطحي نگري است. گروه اول بر اين خيال ميزيند كه اسلام را در عصر جديد، نونوار ميكنند و گروه دوم ناخواسته دين را قرباني سبك زندگي غربي ميكنند.