?>?> سینمای ما انقلاب را سانسور می‌‌کند | سیاست روز
شنبه ۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۴
کد مطلب : 93471
سعيد مستغاثی:

سینمای ما انقلاب را سانسور می‌‌کند

سینمای مردمی و مخاطب‌پسند بی‌تردید چارچوب و قواعد معینی دارد و با بازنمایی تاریخ و منش فرهنگ و در یک کلام هویت مردم در قاب این هنر به محک آزمون گذاشته می‌شود. انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای قرن بیستم پدیده‌اي است که بر بسیاری از معادلات جهانی اثرگذار بوده و نقش بی‌بدیل مردم در این پدیده غیرقابل انکار است. ورود سینما به عنوان هنری تاثیرگذار در بازتاب دادن این واقعه بزرگ تاریخی که در حال حاضر اصلی‌ترین بخش هویت ملت ایران را به خود اختصاص داده است را با سعید مستغاثی، صاحب نظر، منتقد و نویسنده سینمایی به بحث و گفت‌و‌گو نشستیم که می‌خوانید.
سینمای ما انقلاب را سانسور می‌‌کند

سینمای کشورمان در طول سال‌هاي انقلاب چه نسبتی با شعارهای انقلاب اسلامی که اصلی‌ترین آن استکبارستیزی است، داشته است؟ به عبارت دیگر آیا این مسئله ظهور و بروز مناسبی در عرصه سینمایی کشور داشته یا خیر؟
ابتدا باید ببینیم که واقعا سینمای ما باید استکبارستیزی و دشمن‌ستیز باشد یا خیر. چون این مسئله گزاره‌اي است که بسیاری از اهالی سینما درباره آن معتقدند سینما اصلا نباید ایدئولوژیک باشد و مبانی استراتژیک را دنبال کند چراكه به زعم آنان سینما هنری است که باید درونیات هنرمند را بیرون بریزد. ولی وقتی به تاریخ سینمای دنیا و تاریخ سینمای کشورهایی مثل آمریکا، روسیه، فرانسه و‌... نگاه مي‌کنیم، مي‌بینیم که سینمای این کشورها موضع بسیار شدیدی در مقابل کشورهایی که به نوعی در مقاطع مختلف دشمن استراتژیک محسوب مي‌شد، داشته‌اند.
در حقیقت بسیاری از فیلمسازان مطرح دنیا در مقابل این وقایع خنثی نبودند. از زمان جنگ‌هاي اول و دوم علیه آلمان نازی گرفته تا دوران جنگ سرد فیلمسازان مطرح دنیا علیه این موضوعات فیلم ساخته‌اند. البته اگر جنگ را به دو نوع سرد و گرم تقسیم کنیم، الان ما نیز در دوران جنگ سرد هستیم که ما از آن به عنوان جنگ نرم نیز یاد مي‌کنیم.
در دوران جنگ سرد حجم عظیمی از فیلم‌ها چه در آمریکا، انگلیس و چه در سایر کشورها علیه دشمنان استراتژیک خود که آن زمان همان شوروی سابق بود ساخته شده است و بسیاری از فیلمسازان مطرح در این زمینه ورود کردند و شخصیت‌هاي محبوبی نیز به واسطه این فیلم‌ها خلق شده است. به طور مثال در آمریکا از جاسوسی به اسم جیمز‌باند فیلم‌هاي زیادی ساخته شد و شخصیت‌هایی که به جای جیمز‌باند بازی کرده و مي‌کنند مانند شان کانری، راجر مور و پیرس برازنان به یکی از محبوب‌ترین بازیگران تاریخ سینما تبدیل شده‌اند. تا همین الان نیز که حدود ۲۴ و ۲۵ سال است که دیگر مانند قبل اردوگاه سوسیالیستی وجود ندارد هم مجموعه جیمز‌باند ساخته مي‌شود و آخرین مجموعه از آن در سال آینده به نمایش در مي‌آید.
حتی در انگلیس هم مجموعه‌اي از آثار هری پالمر و مایکل کین را داریم، در فرانسه نیز کسی مثل ژان-لوک گدار که فیلمساز آوانگارد است فیلم آلفاویل را که درباره یک کاراگاهی به نام لمی کوشن است را مي‌سازد که داستان این فیلم نیز درباره جنگ سرد است. یا به طور مثال کسی مثل میکل‌آنجلو آنتونیونی که مورد وثوق بسیاری از فیلمسازان شبه‌روشنفکری است نیز فیلم زابریسکی را دارد و از این دست آثار در دهه ۸۰ بسیار زیاد است.
فیلم‌هاي برجسته‌اي مانند «کاندیدای منشوری» و «ترن» نیز در طول سال‌هايي ساخته شده است که وقتی اسناد سازمان CIA و سازمان‌هاي مشابه آن افشا شد، مي‌بینیم که ساخت چنین فیلم‌هايي در آمریکا به یک مانیفست تبدیل شده و برای فیلمسازی شان یک روال مشخص کرده بودند تا آثار طبق این روال باید بر علیه دشمنی که برایشان فرض شده است، ساخته شود. علاوه بر آن بودجه‌اي نیز برای این مسئله اختصاص داده شده بود و بسیاری از فیلمسازان در این ماجرا ورود پیدا کرده و مي‌کنند. 

اینگونه آثار در چارچوب همان سینمای استراتژیک و ایدئولوژیک قرار مي‌گیرد؟
بله؛ چراكه آنها یک نوع مانیفستی داشته و دارند. در حقیقت در سال ۱۹۵۵ که در مراکز امنیتی و نظامی آمریکا تدوین شد، دفترچه‌اي با عنوان «جنگ صلیبی برای آزادی» منتشر مي‌شود که آنها در آن دفترچه گفته‌اند باید سبک زندگی و ایدئولوژی آمریکایی را در مقابل سایر سبک‌های زندگی دنیا عرضه کنیم. 

آیا این مسئله در قالب مک‌کارتیسم قرار داشت؟
خیر مک کارتیسم به افرادی باز مي‌گردد که آثارشان به نوعی با مانیفست تعریف شده مغایرت داشت و مي‌خواستند به اصطلاح ساز دیگری بزنند، ولی فیلمسازان بزرگی مثل جان فورد، جان وین، سیسیل بی دومیل و امثال آنها برای اجرای این مانیفست پای کار بوده و نظارت مي‌کردند. سیسیل بی دومیل کمپانی و پخش فیلمی را ایجاد کرد که در آن صدها فیلم ساخته شد و مي‌شود. فیلم‌هايي مثل پیتر پن، آلیس در سرزمین عجایب و‌... که شاید الان به نظر ما ساده بیایند ولی در آن زمان تولید و به کشورهای بلوک شرق فرستاده شد تا ایدئولوژی مدنظر آنها را تبلیغ کند و بسیاری از شخصیت‌هاي این آثار نیز محبوب مي‌شوند به خصوص شخصیت‌هاي فیلم‌هاي جاسوسی.
فیلمسازی انگلیسی مثل آلفرد هیچکاک، در تمام آن مقاطع علیه دشمنان استراتژیک کشور آمریکا فیلم دارد. چه در مقطع جنگ اول فیلم‌هايي مثل «بانو ناپدید مي‌شود»، «پله سی و سوم» و... و در جنگ جهانی دوم فیلم‌هايي مثل «خبرنگار خارجی». در دوره جنگ سرد نیز فیلم‌هايي مثل «پرده پاره»، «توپاز» را مي‌سازد که «توپاز» علیه کوبا ساخته شده است. یعنی علیه دشمنان استراتژیک آمریکا یک فیلمساز انگلیسی فیلم دارد، فیلم‌هايي که مورد موثق جریان شبه روشنفکری است. 

مي‌توان گفت این مسئله امروز شدت بیشتری در هالیوود پیدا کرده است؟
الان دشمن استراتژیک‌شان اسلام تعریف شده است. مي‌بینید که فیلمی نیست که در آن لگدی به اسلام تحت عناونین مختلف مانند‌تروریست، مرتجع، وحشت و‌... نزنند. البته این مسئله از همان اول در هالیوود وجود داشته است ولی از ابتدا اسلام را با تمسخر، مضحکه قرار دادن و‌... در آثارشان نشان مي‌دادند، ولی از فیلم‌هايي مثل «جن‌گیر» به بعد بحث اسلام در فیلم‌هاي هالیوودی به موضوع استراتژیک تبدیل مي‌شود. بعد از انقلاب اسلامی است که آنها عملا در فیلم هایشان مسلمانان را‌تروریست معرفی مي‌کنند. 

البته این مسئله تنها به اسلام محدود نمي‌شود، چراكه فیلمی مانند «حضرت نوح» ارتباطی به اسلام ندارد ولی دیدگاه فیلمساز ضد دینی است.
بله. دیدگاه مادی‌گرایانه هالیوود در فیلم‌ها کاملا مشخص است. دیدگاهی که به نوعی نگاه نهادینه شده زمان رنسانس است و فیلمسازان هالیوودی آن را در آثارشان نشان مي‌دهند. به عبارت دیگر در آثار هالیوود این مسئله که خدا یک نیروی برابر با نیروی شر است و قدرت مطلق نیست و انسان جای خدا قرار مي‌گیرد که همان نگاه اومانیستی و سکولاریستی است را در آثار هالیوود نمایان مي‌کنند.
به عبارت دیگر آنها به طور کلی در برابر ادیان توحیدی موضع دارند ولی به طور مشخص در طول ۱۰ و ۱۲ اخیر فیلم‌هاي بسیاری علیه اسلام و ایران ساخته شده است و به صورت مصداق‌هاي بسیار ریز در فیلم‌ها و سریال‌هایشان به این مسائل مي‌پردازند.
حتی فیلمسازی که مي‌گویند اروپایی‌ترین فیلمساز آمریکایی است نیز وارد این حوزه شده و ابایی از نشان دادن بسیاری از مسائل در آثارش ندارد و یا امسال فیلمی مثال «پل جاسوس‌ها» تازه‌ترین اثر سینمایی استیون اسپیلبرگ که این فیلم نیز درباره جاسوس‌ها و جنگ سرد است. البته این کارگردان بسیار به روز فیلم مي‌سازد و قطعا این فیلم نیز با این موضوع ولی متناسب با مسائل روز ساخته شده است. در حقیقت در سینمای استاندارد دنیا این مسائل وجود داشته و ریشه بسیار قوی دارد. 

به نظر شما در کشور انقلابی‌اي مانند ایران این نوع گرایش سینمایی که فرمودید در کشورهای غیرانقلابی از همان پیدایش سینما پر رنگ بوده چه جایگاهی داشته است؟
اگر در اولین برخورد به عنوان یک ناظر بی‌طرف که سینمای غرب را در جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد دیده است و الان مي‌خواهد سینمای ایران را قضاوت کند، در نظر بگیریم به عقیده من اگر این ناظر سکته نکند، خیلی جای تقدیر دارد؛ چراكه این ناظر یک دفعه مي‌بیند کشوری مثل ایران که این همه درگیری‌هاي مستقیم با آمریکا و سایر کشورها داشته، هیچ فیلمی در این زمینه‌ها نساخته است.در واقع انقلاب ما از ابتدا برای سینما مانیفست نداشت.
جالب است که در دوران جنگ سرد امریکا جاسوس مي‌گرفت از روسیه و اتفافا روسیه نیز آن را تکذیب مي‌کرد، فیلم‌هاي زیادی از سوی آمریکا در این زمینه ساخته شده است. ولی در‌خصوص ایران که خود آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها مي‌گویند که فلان کار را ما در حق ایران انجام داده‌ایم، مي‌بینیم که متاسفانه هیچ عکس‌العملی در سینمای ایران در مقابل این همه حمله و توطئه وجود ندارد. در واقع سینمای ما آنچه در واقعیت اتفاق افتاده را نیز نادیده مي‌گیرد. 

در حقیقت یک نوع بی‌اعتنایی حساب شده در سینمای ایران وجود دارد؟
مي‌گویم اصلا به عنوان یک ناظر بی‌طرف به این مسئله نگاه مي‌کنیم. شما فرض کنید وارد یک کلاس شده‌اید که همه در آن شلوغ مي‌کنند ولی ناظم در گوشه‌اي از کلاس بسیار آرام نشسته، قطعا شما به این ناظم شک مي‌کنید که یا وی دچار شک روحی شده یا اینکه مریض، ناتوان و عقب‌افتاده است، چراكه چطور مي‌شود یک فردی ناظم مدرسه باشد ولی هیچ کاری نکند. وقتی ناظر بی‌طرف با سینمای ایران برخورد مي‌کند، مي‌بیند هیچ نشانی از این همه ماجرا در سینما وجود ندارد.
به طور مثال در‌خصوص کودتای ۲۸ مرداد که همه غربی‌ها اعلام کرده‌اند که آن کودتا را انجام داده‌اند و همه اسناد و حرف‌ها نیز این مسئله را اثبات مي‌کند، مي‌بینیم هیچ کسی در سینمای ما به این مسئله اهمیت نمي‌دهد. در حالی که ۲۸ مرداد بسیار نزدیک‌تر از زمان جنگ سرد است که هنوز اسپیلبرگ درباره آن فیلم مي‌سازد، اسپیلبرگی که به نوعی خدای جامعه شبه‌روشنفکری است و این مسائل باعث مي‌شود که تحلیل دیگری از سینمای ایران ارائه مي‌شود.
تنها فیلم‌هاي ایرانی که اسم آمریکا در آنها آمده است، یکی «دست شیطان» ساخته حسین زندباف در سال ۱۳۶۰ و دیگری «گردباد» است که فیلم دوم به ماجرای آمریکایی‌ها در سال‌هاي قبل از انقلاب اسلامی مي‌پردازد، جز این دو فیلم دیگری در به ذهنم نمي‌رسد در واقع سینمای ما مفاهیم و معانی انقلاب اسلامی از جمله مبحث مهم استکبارستیزی را سانسور مي‌کند. 

فیلم «روز شیطان» بهروز افخمی هم به مسئله آمریکا مي‌پردازد.
در این فیلم آمریکا به طور واقعی مشخص نیست؛ بلکه «روز شیطان» درباره یک فردی از گروه‌هاي سلطنت‌طلب است که از فرانسه آمده و مي‌خواهد بمب‌گذاری کند و... البته ساخت همین آثار نیز جای تقدیر دارد، ولی باز نقشه توطئه‌هاي آمریکا را در فیلم‌ها نمي‌بینیم، در حالی که در همه فیلم‌هايي که در دوران جنگ سرد ساخته شده، نقش شوروی را برجسته مي‌بینیم. به عبارت دیگر همه فیلم‌هاي جیمز‌باند، هری پالمر و‌... به نوعی نقش شوروی و توطئه‌هاي این کشور را در آثارشان نشان مي‌دهند، ولی در فیلم‌هاي ما حتی فیلم‌هايي که با موضوع جاسوسی ساخته شده نیز این مسئله مشخص نیست. 

حتی در دهه ۶۰ که شعارهای انقلابی بسیار پررنگ است نیز این موضوع وجود ندارد؟
خیر. تنها ۲ فیلم در ذهنم است که به مسئله آمریکا پرداخته است؛ در حالی که‌ترورها، حمایت‌هاي نظامی و کودتاهای زیادی را از سوی آمریکا داشتیم و حتی اوباما خود به کنگره مي‌گوید که انتظار نداشته باشید که ایرانی‌ها شعار «مرگ بر آمریکا» را قطع کنند؛ چراكه ما کارهای زیادی را در حق این کشور کرده‌ایم و این سوال پیش مي‌آيد که چرا سینمای ما از میان ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشجو تنها درباره تعداد معدودی دانشجوی ستاره‌دار فیلم مي‌سازد و بعد هم عنوان مي‌کند که سینمای اجتماغی را به تصویر کشیده است. 

نقش رسانه را در این میان چقدر مهم مي‌دانید؟
بسیار زیاد است. سینما تنها سینما نیست، بلکه سینما از دانشگاه‌ها و علوم انسانی منشا مي‌گیرد و بعد از آن نیز فضای نشر، رسانه، کتاب و روزنامه‌ها در آن تاثیرگذار هستند. به عبارت دیگر سینما از مبدایی مي‌آید که در آنجا خودباختگان فرهنگ غرب ‌تربیت مي‌شوند و کسانی که این مبدا مي‌آیند کسانی هستند که شیفته فرهنگ غرب هستند.
به طور مثال درباره نامه‌اي که چند روز پیش درباره سبزها افشا شد، باید بگویم که این مسئله غریبی نیست؛ چراكه در گفتار بسیاری از شبه‌روشنفکران ما این حرف وجود دارد و آنها شیفته فرهنگ غرب هستند، نه حتی شبه روشنفکران بلکه چپی‌هايي که یک زمانی مارکسیست و ضدآمریکایی هم بودند که امام خمینی‌(ره) به آنها مارکسیست آمریکایی مي‌گفتند نیز زمانی که به خارج از ایران مي‌روند به افراطی‌ترین جناح‌هاي آمریکا مانند بوش نامه مي‌نویسند که به ایران حمله کنید و این بحثی نیست که تازگی داشته باشد. این مسئله مربوط به فضای روشنفکری است که شاکله سینما و رسانه ما را تشکیل داده و در تاریخ ما از زمان قاجار ریشه دارد.
مقام معظم رهبری نیز گفتند که روشنفکری ما بیمار زاده شده است و این بیماری شبه‌روشنفکری که امروزه رسانه‌ها و سینما را در دست خود دارد، کاملا در این دو حوزه مشخص است. در حقیقت روشنفکری ما در بهترین حالت مانند همان ناظمی که در گوشه کلاس شلوغ ایستاده و هیچ حرکتی نمي‌کند، رفتار مي‌کند. 

طی سال‌هاي اخیر اتفاقاتی در منطقه افتاده و ما را نیز در حالت انفعال قرار داده است و باعث شده ما بر اسلام رحمانی تاکید کنیم. مجید مجیدی به تازگی اعلام کرد که هدفم از ساخت فیلم محمد‌(ص) نشان دادن اسلام رحمانی است، به نظر شما مي‌توان اسلام را اینگونه تقسیم کرد که پیامبر یک وجه رحمانی و یک وجه غیررحمانی دارد و امروزه ما وظیفه بازنمایی وجه رحمانی او را داریم؟
این ایراد ندارد که ما به اسلام رحمانی مي‌پردازیم؛ چراكه اساسی‌ترین شعار قرآن نیز درباره پیامبر همان رحمان و رحمانیت است که البته تعبیر و تفسیر دارد. اولین چیزی که در این مسئله مي‌بینیم، این است که در طول تاریخ اگر ۲۵۰ فیلم درباره حضرت مسیح و ۱۵۰ فیلم درباره حضرت موسی و‌... ساخته شده ولی تنها یک فیلم آن هم از سوی مصطفی عقاد با وجود همه محدودیت‌ها درباره پیامبر اسلام ساخته شده است و فیلم مجید مجیدی تنها دومین فیلم درباره حضرت محمد‌(ص) است. معتقدم اشکالی ندارد در همین فیلم نیز ممکن است صحبت از رحمانیت پیامبر مي‌شود، ولی در عمق فیلم جهاد پیامبر را با دشمنان و بت پرستان و‌... را خواهیم دید، درست است که در فیلم مجیدی بیشتر معجزات پیامبر به تصویر کشیده شده است، ولی در عمق اثر موضوع جهاد نیز وجود دارد. 

البته قصدم اصلا نقد به فیلم محمد‌(ص) نبودمقصودم این است که سینمای متعهد ما در انفعال ناشی از پروژه اسلام‌هراسی غرب در دام ارائه تصویری یک بعدی از اسلام بیفتد. حرفم این است که بعد جهادی اسلام هم وجهی از بعد رحمانی آن است.
بله مي‌دانم. ولی در مقابل تبلیغاتی که در این چند سال به خصوص ۱۴ و ۱۵ سال اخیر علیه اسلام وجود داشته است، با ساخت چنین آثاری مي‌توان شرایط گفت‌وگو را باز کرد که مقداری جای آن در فضای امروز خالی بوده و قطعا این فیلم بسیار مفید است. اگر چه وقتی مخاطب این فیلم را مي‌بیند، مي‌تواند برداشت‌هاي دیگری را از ماجرا داشته باشد، ولی قطعا فیلم تاثیر خودش را مي‌گذارد. ‌اي‌کاش آثاری از این دست بیشتر ساخته شود. اشکالی ندارد که جنبه رحمانیت و جهادی و‌... حضرت محمد‌(ص) را در آثار نشان دهیم. همانطور که در غرب هر کسی احساس تکلیف کرد درباره حضرت مسیح‌(ع) فیلم ساخته است؛ البته این انتظار از فیلمسازان ما وجود ندارد؛ چراكه فیلمسازان ما در مقابل حوادث روز عکس‌العملی نشان نمي‌دهند و این مهم درباره حضرت محمد‌(ص) نیز صدق مي‌کند.
از سوی دیگر باید گفت که به‌اندازه‌اي که در فیلم‌هاي ما به ضداسلام و ضدارزش‌هاي اسلامی پرداخته شده، یک اپسیلون آن به ارزش‌هاي اسلامی پرداخته نشده است و اگر تنها یک اپسیلون آن به دشمن پرداخته مي‌شد، الان وضعیت ما بهتر از این بود. ببینید چند فیلم درباره قصاص داریم، چند فیلم سبک زندگی اسلامی را زیر سوال برده و چند اثر باورهای دینی را مسخره مي‌کند، ولی باید به زور پیدا کنیم فیلمی را که در آن به آمریکا فحشی داده شده باشد؛ حال چطور باید از این جماعت انتظار داشت که فیلمی درباره حضرت محمد‌(ص) بسازند؛ البته این موضوع به زیرساخت‌هاي سینما در کشور نیز باز مي‌گردد که جای بحث بسیار مفصلی دارد. 

اینکه سینمای ما به مباحثی مانند استکبارستیزی نمي‌پردازد تنها به هنرمندان ما باز مي‌گردد یا سیاست‌هاي فرهنگی کشور نیز در این مسئله دخیل است؟
این مسئله به فضای سینما بر مي‌گردد. چون فضای شبه‌روشنفکری ما از ۱۵۰ و ۱۶۰ سال پیش و همان زمانی که تحت عنوان تجدد وارداتی سبک زندگی جدیدی به کشور تحمیل شد شکل گرفت و آدم‌هایی از ایران به کشورهای دیگر رفتند و آدم‌هاي جدیدی از کشورهای دیگر به ایران آمدند و فراماسونری در ایران ایجاد شد و اساس شکل‌گیری سینما در آن بحبوبه و مقطع زمانی توسط عده‌ای ایجاد شد که نه تنها نگرانی فرهنگی و هویتی برای ایران نداشتند بلکه با قصد هویت‌زدایی و اسلام‌زدایی دست به ایجاد سینما در ایران زدند و نسل‌هاي بعد نیز با همین قصد سینما را ادامه دادند.
به عبارت دیگر شالکه سینما با این نگاه ساخته شده است و بعد از انقلاب متاسفانه تنها جای افراد عوض شد و ساختمان همان ساختمان قبلی است. حال فرض کنید یک استخری را درست کرده‌اند و الان مي‌خواهند در آن استخر فوتبال بازی کنند؛ قطعا نمي‌شود. یا مثلا در زمین چمن مي‌خواهند فوتبال بازی کنند. متاسفانه ما بدون اینکه بدانیم ساختمان سینما برای چه ساخته شده و چه کاربری‌ها و چه ظرفیت‌هايي دارد، تنها در آن مستقر شده‌ایم و فکر مي‌کنیم هر کاری را مي‌توانیم در آن انجام دهیم. همان طور که شهید آوینی گفت ما تا ظرف و مظروف را از آن خود نکنیم نمي‌توانیم حرف خودمان را بزنیم.
فرم و محتوا را باید برای خود کنیم. علاوه بر این آنهایی که آمدند در این حیطه کار کنند، همگی اغلب کسانی بودند که ریشه فکری‌شان در شبه‌روشنفکری غربی بود و در برابر ارزش‌ها و فرهنگ غرب خودباخته بودند؛ البته اگر در این میان افرادی اینگونه نبودند نیز استحاله پیدا کردند؛ چراكه بسیاری از هنرمندان ما بچه‌هاي انقلاب بودند، ولی در این فضا و در این ساختمان استحاله پیدا کردند. با این حال هستند افرادی که خودشان را حفظ کردند، ولی در مجموع برای نجات سینما باید این ساختمان را تغییر کاربری داده و تمام سیستم آن عوض شود. البته در وهله اول باید مبدا آن یعنی دانشگاه و علوم انسانی را که به سینما نیرو مي‌دهد، تغییر دهیم. اینکه ما تنها مدیران را تغییر دهیم ولی در دانشگاه همان درس‌ها را تدریس کنیم و برای هنرمندان ما دوباره همان افراد غربی را بزرگ کنیم، فایده ندارد و وضعیت سینما تغییر نخواهد کرد.
ماجرا این است که هنرمند ما اصلا به ذهنش خطور نمي‌کند و اصلا آمریکا را دشمن نمي‌داند که بخواهد درباره آن فیلم بسازد؛ چراكه شبه‌روشنفکر ما به جایی رسیده که در مقاله‌اي به مناسبت سالگرد هیروشیما مي‌گوید که بمباران اتمی ژاپن حق مردم ژاپن بوده و در حقیقت اصلا جرات نمي‌کند بگوید این چه کاری است که آمریکا انجام داده است. بعد از میان ده‌ها میلیون ژاپنی که مخالف این مسئله هستند یکی را پیدا کرده که گفته است اگر آمریکا ما را بمباران نمي‌کرد ما هنوز جنگ را ادامه مي‌دادیم؛ در حالی که چند ماه قبل از بمباران هیتلر خودکشی کرده بود و ماه‌ها بود که آلمان اعلام مي‌کرد امپراتور ما را نگه دارید تا ما نیز تسلیم شویم آخر نیز امپراتور را نگه داشتند. در حقیقت بمباران اتمی ژاپن نه برای جلوگیری ژاپن از جنگ بلکه برای آزمایش آن بمب بوده است ولی شبه روشنفکری ما جرات نمي‌کند این حرف را بزند چراكه سلول به سلول این جریان غربی است، با این حال یک آمریکایی اینگونه نیست و حتی صحبت‌هايي بود که خود اوباما از ژاپن عذرخواهی کند بعد این جریان شبه‌روشنفکر اصلا به این مسائل نمي‌پردازد.روشنفکران ما از پاپ هم کاتولیک‌تر هستند.
یکی از اعضای ‌اندیشکده‌هاي آمریکایی دو یا ۳ سال افشا کرد که پیش ریچارد پرل که بسیاری از اپوزیسیون ما را به خارج برد، گفته که حالش از اپوزیسیون‌هاي ایران به هم مي‌خورد؛ چراكه این افراد بدتر از رومانیایی‌هاي جنگ سرد هستند و واقعا کثیف هستند. یعنی یک فرد به‌اندازه یک بال مگس نباید غیرت داشته باشد که مي‌تواند جنایتی که در ژاپن شده را توجیه کند.
آمریکایی‌ها هم توجیه نمي‌کنند. به تعبیر محمدعلی فروغی که گفته بود انگلیس مانند یک استخر است و ما همانند خزه‌هايي هستیم که به این استخر چسبیده ایم و این تفکر الان نیز در روشنفکر ما وجود دارد و شبه روشنفکر ما خودش را خزه آمریکا مي‌داند؛ بنابراین به خودش اجازه فکر کردن نمي‌دهد چه برسد به اینکه بخواهد بیاید فیلمی درباره آمریکا بسازد. 

چند روز پیش عنوان فجر از بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر برداشته شد؟ نظرتان را در این زمینه بگویید.
جشنواره فیلم فجر هیچ نسبی با فجر انقلاب نداشته است، از این‌رو برداشتن عنوان فجر شاید بهتر باشد چراكه این عنوان هیچ ربطی به محتوای اثار ندارد. در واقع ذیل عنوان جشنواره فیلم فجر یک مشت فیلم سیاه، ناامید درباره مضامینی چون فقر و دزدی را به نمایش مي‌گذارند و وقتی فیلم نسبتی با جشنواره فیلم فجر ندارد، بهتر است عنوان را برداریم. 

با توجه به رویکرد مدیریت سینما، سینمایی که واقعیت‌های انقلابی و ارزشی ملت ایران را بازنمایی کند به چه سمت و سویی مي‌رود؟
رویکرد سینما از لحاظ مدیریتی در طول این ۲۵ سال هیچ فرقی نکرده است. چه در دوران مرحوم داد، دوران پزشک، حیدریان، شمقدری و‌... رویکرد سینما همان بوده است. در واقع مدیران سینمای ما مانند یک تیم فوتبال هستند که تنها جای خود را در زمین عوض مي‌کنند. مثلا آقای رضا‌داد در دوران احمدی‌نژاد ۲ سال هم دبیر جشنواره فیلم فجر و هم رئیس بنیاد فارابی بود، جعفری‌جلوه نیز همین طور زمانی رئیس بنیاد فارابی بود و مدتی هم معاون سینمایی و... در حقیقت غیر از معاونت سینمایی بقیه افراد همان آدم‌هاي قبلی هستند و اتفاق خاصی در سینما نمي‌افتد. 

حتی در‌خصوص شعارها نیز اتفاقی نمي‌افتد؟
نه همان شعارهای قبلی است. تنها مي‌گویند مثلا فضای باز آمده و امید و همدلی و اعتدال و‌... ولی بازیکنان همان افراد هستند. همان تهیه‌کننده و کارگردان که کارنامه ضعیف دارد، حال چطور مي‌تواند در سینمای کشور به اصطلاح فیل هوا کند، مگر اتفاق جدیدی افتاده است. مثلا تهیه‌کننده‌اي که ۱۵ فیلم مبتذل ضعیف ساخته است مي‌تواند یک دفعه از خم رنگرزی بیرون بیاید و شاهکارساز شود!
تا زمانی که مدیریت سینما ۱۱ بازیکن داشته باشد و خارج از این ظرف اقدامی انجام ندهند، قطعا نمي‌تواند کار جدیدی کند. در حقیقت مدیریت سینما همان افراد هستند و اتفاق خاصی نیفتاده است. در حقیقت به قول یکی از دوستان اصل بقای مدیر در نظام جهوری اسلامی ایران این است که تنها جای افراد تغییر مي‌کند و به همین دلیل است که فرق خاصی بین دوران شمقدری و الان نمي‌بینم، تنها ممکن است برخی افراد تغییر کرده باشند. البته آدم‌هايي که ادعا مي‌کنند در دوران نبوده‌اند و الان به سینما بازگشتند، در حقیقت همیشه بوده‌اند.
رخشان بنی‌اعتماد در دوران احمدی‌نژاد هم جایزه گرفت و هم داور بود و هم فیلمش در بخش مسابقه و‌.. شرکت کرده بود، علاوه بر آن افرادی مثل مهرجویی و کیمیایی همگی در همان دوران بوده‌اند. 

با توجه به صحبت‌هاي شما طبیعی است که منویات رهبری در حوزه فرهنگ بر زمین بماند.
به نظرم رهبر معظم انقلاب فکرهای دیگری دارند و تاثیر خودشان را مي‌گذارند. همین عملکرد ابراهیم حاتمی‌کیا در فیلم «چ» و عملکرد مجید مجیدی در فیلم «محمد (ص)» نتیجه غیر‌مستقیم مدیریت رهبری است و غیر از این اصلا نمي‌شد چنین فیلم‌هايي ساخته شود. رهبری با وجود اینکه مشغله‌هاي دیگری دارند ولی فرهنگ و هنر را رها نکرده‌اند؛ فضای داستان‌نویسی و قصه‌نویسی که مي‌تواند ذخیره‌اي برای سینما ی ما باشد نیز قطعا با رهنمودهای رهبری به نقطه‌اي رسیده که قابل اعتنا شده است.
قطعا سینما نیاز به کار و افراد جدیدی دارد و خوشبختانه با برگزاری جشنواره‌اي مثل عمار فضاهای جدید در سینما در حال شکل‌گیری است؛ البته این مسئله نیاز به زمان دارد. ولی از جماعتی که امروز در سینما مي‌بینیم چه مدیر، چه دست‌اندرکار و چه کارگردان و تهیه‌کننده‌اش آبی برای ملت گرم نخواهد شد؛ چراكه این افراد کارنامه خود را نشان داده‌اند و نمي‌توانند بگویند که ما اینگونه نبوده‌ایم.
علت دورافتادگی این سینما از گفتمان انقلاب اسلامی و ارزش‌هاي انقلاب اسلامی و اینکه مردم با سینما قهر هستند چه در زمان اصلاحات که همه خط قرمزها شکسته شد و چه در زمان اصولگرایی در حقیقت همین مسائل است. البته رفع آنها نیازمند کارهای زیرساختی است، ولی سینمای استراتژیک هرگز از این فضا و مدیریت‌ها بیرون نمي‌آید. 

قرار است سازمان سینمایی مدرسه عالی سینما را ایجاد کند، نظرتان در این خصوص چیست؟
این یک شوخی است؛ چراكه همان حالت قبلی است. هیئت داوری را در جشنواره نگاه کنید مثلا فلان آدم در همه هیئت‌هاي داوری حضور دارد، از سوی دیگر ما اتاق فکر ایجاد مي‌کنیم، در حالی که آدم‌هايي که در آن اتاق هستند اصلا فکر ندارند. نیروی این مدرسه از کجا قرار است بیاید. معلوم است که همان آدمها از همان سیستم آموزشی هستند.
ببینید الان دیگر مشخص شده که رهبری مي‌گوید نفوذ همگی مي‌گویند نفوذ. ایشان مي‌گویند مهندسی فرهنگی همه مي‌گویند مهندسی فرهنگی در حالی که اصلا نمي‌دانند مهندسی فرهنگی چیست که بخواهند آن را تعریف کنند. یا مي‌گویند تا ۶ ماه آینده طرح مهندسی فرهنگی را ارائه مي‌دهیم، در حالی که اینگونه نیست و آنها این مسائل را همان خم رنگرزی فرض مي‌کنند. ولی خوشبختانه مي‌بینیم که به خاطر رهبری و نیروهای جوانی که امروز هستند، پیشرفت‌هاي زیادی را در عرصه فرهنگ و رسانه و آموزش داشته‌ایم، البته هنوز کافی نیست و باید چنین فضاهایی به صورت گفتمانی گسترش یابد؛ چراكه با بخشنامه و تغییر افراد امکان‌پذیر نیست و این ‌اندیشه باید در جامعه بسط پیدا کند.
البته جریان شبه‌روشنفکری مي‌خواهد چنین فضایی باز نشود ولی ما باید این فضا را باز کنیم و حرف‌هاي جدیدی را مطرح کنیم و بگوییم یک ملت حق دارد خودش را در سینما ببیند. چطور مي‌شود که یک ملت در روز ۲۲ بهمن، روز قدس و‌... شعار مي‌دهند و پای همه این مسائل مي‌ایستند ولی هیچ نشانی از آن شعارها و ایستادگی در سینما وجود ندارد. اصلا امکان ندارد و مسئله مهم اینجاست که بدترین فیلم‌ها در سینمای ایران از پول ملت ساخته مي‌شود و این بزرگ‌ترین خیانت به بیت المال است.
نگاه کنید ببینید سینمای دنیا که الگوی آقایان است چه مي‌گوید و این آقایان چه مي‌گویند، خب خیالشان را راحت کنند و درباره همان مسائلی که در سینمای دنیا گفته مي‌شود، حرف بزنند. ۲۷ فیلم درباره ابراهام لینکلن، ۱۳ تا فیلم درباره جان اف کندی و اسپیلبرگ نیز چهارمین مجموعه خود یعنی ایندیانا جونز را درباره جنگ سرد مي‌سازد، ولی در سینمای ما جالب اینجاست که به قدری فیلم‌ها از واقعیت دور است که فضای آن نیز غیرقابل باور است. به طور مثال اگر در فیلم آمریکایی طوفان مي‌بینید و باور مي‌کنید به این دلیل است که کشور آمریکا با این مسئله درگیر است ولی در فیلم‌هاي ما مثل فیلم بهمن و سریال جیرانی تنها باران و برف زیاد مي‌بینید، در حالی که باید فضای فیلم واقعی باشد. این مسئله نشان مي‌دهد که فضای فیلم در سینمای ما از واقعیت‌گرایی تا این حد دور است.
با مسئول و دولت عوض شدن اتفاقی در سینمای ما رخ نمي‌دهد؛ چراكه تفکر اصل است. ماسونرها تفکری در فضای فرهنگی جامعه ما گذاشتند که ۵ پادشاه قاجار، ۲ پادشاه پهلوی و ۸ رئیس‌جمهور در کشورمان عوض شده ولی هنوز آن فکر وجود دارد و این فکر در استاد دانشگاه، شبه‌روشنفکر و فلان آیت‌الله نیز وجود دارد و به هیچ جناحی نیز محدود نمي‌شود. اینکه رهبری مي‌گویند سکولاریسم پنهان واقعا در جامعه وجود دارد و بسیاری از بچه حزب‌اللهی‌ها و مسئولان را مي‌بینید که اینگونه هستند و تنها با فضای گفتمانی مي‌توان آن را تغییر داد.
البته مسئولان و بچه حزب‌اللهی‌ها همه حسن‌نیت دارند ولی فضا به گونه‌اي شده که خودمان، خودمان را سانسور مي‌کنیم. یعنی مثلا اگر در یک فیلمی یکی نماز بخواند مي‌گوییم شعاری شده ولی اگر ده‌ها شعار علیه نماز داده شود هیچ‌کس اعتراض نمي‌کند. به گونه‌اي فضاپردازی کردند که نتوانیم واقعیت‌ها را بگوییم برای همین است که باید این فضاها و تابوها را شکست و غیر از رسانه به نظرم کسی نمي‌تواند کاری کند.

نسيم

https://siasatrooz.ir/vdcdfo0n.yt0s56a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی