سال گذشته وقتي احمد مسجدجامعي توانست با اختلافي كم، نسبت به مهدي چمران بر صندلي رياست شوراي شهر تهران تكيه بزند، عدهاي از اصلاحطلبان، اين رياست را به منزله يك فتحالفتوح قلمداد كردند و اين موفقيت را شروع فتح سنگر به سنگر ساير خاكريزهاي از دست رفته در مسئوليتهاي سياسي و اجتماعي ميدانستند.
اما اين اتفاق نيفتاد و عليرغم تلاش زياد اصلاحطلبان شورانشين و عليرغم همه تقديم امتيازات خاص!، گسترش تخريبها عليه مديريت شهري مستقر و... سنگر شهرداري فتح نشد. بعد از آن هم تلاش شد تا شهردار تهران را از ساختمان بهشت بيرون بيندازند، اما نشد كه نشد.
يكسال گذشت و بار ديگر زمان رايگيري رياست شورا و ساير عناوين فرا رسيد. اما اين بار ظاهرا بايد اصلاحطلبان سنگر را تحويل ميدادند. اينبار عليرغم حضور اورژانسي برخي اعضا در جلسه رايگيري، عليرغم تخريبها و موجسازيهاي رسانهاي طي روزهاي اخير، اين رقيب پارسال و امسال مسجدجامعي بود كه پس از يك سال فاصله دوباره بر صندلي شماره يك شورا نشست.
اتفاق بدتر آنجا بود كه عدهاي كه سال قبل او را لايق رياست ميدانستند نخواستند در سال دوم هم به او اعتماد كنند و راي خود را به نام طرف مقابل انداختند.
اما چرا اينگونه شد. مسجدجامعي طي اين يكسال همه تلاشش را كرد. بازديدهاي هفتگي از مناطق مختلف تهران يكي از همين كارهاي نمادين اما خوب بود. ولي نشد و او حالا از پشت ميز رياست كنار رفت.
اشكال كار را بايد در كجا ديد وقتي عدهاي نخواستند او دوباره رئيس باشد.
شايد اولين ايراد را به همان سنگربندي اشتباه بايد وارد دانست. وقتي يادمان ميرود سنگرها را بايد رو به كجا بست. وقتي يادمان ميرود خدمت كردن براي مردم نيازي به سنگر و ميز و صندلي ندارد. وقتي يادمان ميرود همه ما همسنگريم. وقتي يادمان ميرود براي مناصب دنيايي نبايد به آب و آتش زد. نبايد ديگري را تخريب كرد. نبايد ديكتاتور بود. اتفاقات تلخ سال گذشته و آنچه بر سر الهه راستگو آمد را قطعا هنوز فراموش نكردهايم. آش آنقدر شور شد كه سران اصلاحات هم لب به انتقاد گشودند و آبروي اصلاحطلبان و شعار « تحمل مخالف» را در معرض خطر ديدند.
اشكال كار آنجاست كه برخي تندرويها باعث شد بعضيها يادشان برود اصلاحطلب و اصولگرا هر دو در سنگر نظام جمهور اسلامي هستند.
رهبر انقلاب در خطبههاي نمازجمعه ارديبهشت ۷۹ به نكته مهمي اشاره داشتند كه متاسفانه از سوي هر دوجناح كشور مورد مداقه قرار نگرفت: «مرزی که بین اینها وجود دارد، یک مرز واقعی و یک مرز تعیینکننده نیست. میتوانند با هم یک وحدت عمومی را تشکیل دهید؛ هویّت کلّی جامعه اسلامی و انقلابی را تشکیل دهند و در واقع مثل دو «جناح» عمل کنند. دو جناح، یعنی دو بال یک پرنده. اگر هر دو بال یک پرنده خوب حرکت کند، پرنده بالا و پیش خواهد رفت. کسانی که پایبند به ارزشهایند، اگر این پایبندی را خوب حفظ کنند - البته به تحوّل هم بیاعتنا نباشند - کسانی هم که پایبند و دلبسته تحوّل و پیشرفت و روبه جلو رفتن و تغییر و تبدیلند، اگر این را حفظ کنند - البته به ارزشها هم توجّه داشته باشند - جامعه از هر دو سود خواهد برد و هر دو جناح به نفع جامعه عمل خواهند کرد و در واقع انقلاب را تکمیل میکنند و پیشرفت را در سایه ارزشها تحقّق میبخشند و میتوانند خوب باشند.»
اشكال ديگري كه ميتوان به دوستان اصلاحطلب وارد دانست، سياسيكاري به جاي رفع مشكلات مردم است. اشكالي كه در مجلس ششم هم رخ داد و صحن مجلس جايي براي سياسيبازي، درگيريها و بحثهاي جناحي شد. خاطره تلخ مجلس ششم از ذهن هيچكس پاك نميشود.
اعضاي شوراي شهر تهران ديماه سال گذشته ميهمان رهبر انقلاب بودند. ايشان در آن ديدار نكاتي را مطرح كردند كه البته هنوز به طور كامل هم از سوي شهرداري و هم از سوي شورانشينان به آنها عمل نشده است.
رهبر انقلاب در همان ديدار با اشاره به حضور سلایق و دیدگاههای سیاسی مختلف در شورای اسلامی شهر تهران، فرموده بودند: «تا هنگامی که نیت همهی اعضای شورا، خدمت به مردم و کار برای آنها باشد، این دیدگاههای مختلف، در مسیر این هدف والا، تفاوتی نخواهند داشت.»
اما متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و تجربه يكسال گذشته چندان در مسير اعتدال و دوري از افراط و تفريط نبود. البته بحمدالله پيشبينيها در خصوص شباهت اين شورا به آن شوراي شهر كذايي (فعلا) رقم نخورد.
حالا يكسال از فرصت خدمترساني به مردم (در تهران) تمام شد و هنوز ۳ سال ديگر پيش روي نمايندگان مردم در پارلمان شهري است. اين فرصت براي همه اعضا همچنان وجود دارد و همه افراد با هر گرايش سياسي اين امكان را دارند تا ضمن جبران اشتباهات گذشته، مسير درستي را براي آينده شوراي شهر و تهران و شهروندانش رقم بزنند.