حکایت جالبی است. داستان آدمهایی که مجبورشان میکنند جلوی بزرگترهایشان قدم بردارند و حرفی پرتاب کنند و اگر پاسخی بود هم به آنها بخورد، نه بزرگترهایشان.
آدمهایی که پیادهنظام جماعتی هستند که برای ضربه زدن به جناح فرهنگی مومن، به هر لجنزاری شیرجه میزنند و تصور میکنند در زلالی غوطهورند.
آنها که یک روز بچهحزباللهیها را «افراطی» و «تندرو» میخوانند و روز دیگر «تازه به دوران رسیده»
اشاره این سطور، به آن نویسنده بختبرگشتهای نیست که برای معاش و معیشتش دستش را قلمی میکند تا فحشی بیندازد. کسی که شاید خودش هم نفهمیده عمله و اجیر شده کسانی است که هدفشان تضعیف جناح فرهنگی مومن و انقلابی این مملکت و پیش و بیش از آن حمله به رهبری است که حامی همین جناح و بچههای انقلابی است.
مشکل آنجاست که عدهای مدتی است تلاش میکنند، پایههای انقلاب را هدف قرار دهند. پایههای مستحکمی به نام مردم. مردمی که برخلاف «برخیها» از انقلابی ماندن خسته نشدهاند و مسیرشان را گم نکردهاند. اما آنها که خودشان را «خیلی» حساب میکنند برای گشاد کردن سوراخ نفوذ فرهنگی دشمن، نقشه کشیدهاند. هر روز با متههای مختلفشان، جایی را هدف قرار میدهند.
محبوبیت سلحشور، حاتمیکیا و امثال اینها، چشمشان را کور میکند و نمیتوانند ببینند، توی دنیای پر از زرق و برق جامعه جهانی! آدمهایی پیدا میشوند که دستشان به جای کدخدا! در مقابل خدا دراز است و برای این انقلاب و آرمانهایش محافظان جان بر کف هستند.
آنهایی که فکر میکردند با زیر خاک خوابیدن آوینی یا سلحشور میشود آرمانها را هم خاک کرد و به جایش از روزهای همزیستی مسالمتآمیز! با دشمن گفت، سخت در اشتباهند. چراکه آنچه «السابقون» هنر انقلاب کاشتهاند، این روزها سبز شده و در میان جوانان انقلاب ندیده و جنگ درک نکرده، چه بسیارند بچههایی که برخلاف پیرمردهای ترسوی جدا شده از انقلاب و فرهنگِ نهضتِ خمینی(ره) خوب میبینند و عمل میکنند.
محبوبیت سلحشور یا تماشای آثار او در کشورهای مختلف اسلامی اگر چه قابل کتمان نیست، اما آنچه از اینها مهمتر است، حرکت بخش دیگری از عملههایی است که در زمین سینما فحشنامه مینویسند و جلوی دوربین میبرند و اتفاقا همین آقایان منورالفکر و نگران محبوبیت دستوری برایشان کف میزنند. آنهایی که از همان خط اول فیلمنامه میدانند و بهشان فهماندهاند که چگونه باید ایران اسلامی را با رنگ لجنی به تصویر کشید تا جایزههای دلاری را در جیبشان بچپانند. همانهایی که این روزها برای برخیها محبوبند، چون خوب فحش میدهند و میدانند برای سیاهتر نشان دادن ایران و نظام جمهوری اسلامی، سهپایه دوربین را کجا بکارند تا دستخوششان را درو کنند.
دلمان برای اینها هم میسوزد. اما بیشتر برای آن نویسنده بختبرگشتهای ناراحتیم که خودش هم نفهمید از آن ملغمه بیسر و ته چه بیرون آورد و کجا را زد تا بلکه اسم و عکسش را در صفحه اول ببیند. چه آسان سر برید قلمش را پیش پای آنها که نه هنر میفهمند و نه محبوبیت.
حامد فربد