شاید در دوران ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری غیرقابل پیشبینیترین اتفاق ممکن ثبت نام رئیسجمهور سابق به همراه معاونش بود. اتفاقی که احتمالا هیچکدام از جریانهای سیاسی فکرش را نمیکردند یا نمیخواستند به این گزینه هم فکر کنند.
اما «غیرقابل پیشبینی»ترین رئیسجمهور تاریخ جمهوری اسلامی، شناسنامه خودش را توی جیب کتش گذاشته بود تا همه را شگفتزده کند.
شاید بسیاری از اهالی سیاست چه در داخل و چه در خارج از کشور به دنبال توجیه چنین رفتاری بودند. عدهای در تقبیح چنین رفتاری سعی کردند عمل نکردن به توصیه رهبری را پیش بکشند و عدهای دیگر هم که دولتیها باشند، به این فکر کردند که حالا میتوانند از آب گلآلودی که رئیس دولت سابق ساخته برای خود ماهی بگیرند.
اما واقعیت آن است که احمدینژاد با علم به اینکه هم او و هم یار غارش نمیتوانند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند، به دنبال اتفاق دیگری بود.
رئیسجمهور سابق نگران از واریز سبد آرایش به حساب دو جناح رقیب جدی در انتخابات بود. چه دولتیها که به دنبال رای جامعه خاکستری و مردم عادی بودند و چه اصولگرایان که سعی داشتند با یارکشی از بین وزرای دولتهای نهم و دهم، به نوعی آرای احمدینژادیها را به حساب خود واریز کنند.
این را میشود در بیانیه پس از عدم احراز صلاحیت احمدینژاد به وضوح دید: «به صراحت اعلام میداریم که در انتخابات پیشرو از هیچ فردی حمایت نکرده و نخواهیم کرد.»
چه آنکه سال قبل هم در بیانیهای اعلام کرده بود که از هیچکس حمایت نمیکند و در توجیه حمایت خود از بقایی گفته بود «در آذر ماه اطلاع یافتم که یک جناح سیاسی اصرار دارد از نام چند تن از اعضای دولت دهم و این خادم کوچک ملت در انتخابات آینده به نفع فرد مورد نظر خود بهره برداری نماید، لاجرم با سخنانی روشنگرانه، انتساب آن را به خود تکذیب کردم و به اعضای دولت قبل و نزدیکانم نیز نسبت به این طرح هشدار دادم. اخیرا نیز همان جناح سیاسی در طراحی جدید ، بحث اعمال فشار به اینجانب و برخی اعضای دولت قبل برای حمایت از کاندیدای مورد نظر خودشان را دنبال میکردند که مجددا در بهمن ماه با صدور اطلاعیهای راه را بر این کار مسدود کردم.»
آنچه برای احمدینژاد اهمیت داشت، از دست نرفتن سبد رای او و مصادره آن توسط جناحهای دیگر به ویژه اصولگراها بود.
اما او با همه تیزهوشیاش یک نکته را فراموش کرده است. در بیانیه اخیر او هیچ جایی برای تشویق مردم به مشارکت حداکثری در انتخابات و خلق یک حماسه سیاسی دیگر اشاره نشده است و به نوعی سعی کرده پروژه «تحریم انتخابات» را برای هوادارانش کلید بزند.
البته چنین رفتار لجوجانهای او را به جایی میکشاند که مجبور میشود در آیندهای نزدیک با سرِ پایین و گردنِ کج سعی کند دوباره خودش را در دایره نظام جا دهد.
این خطای بزرگ را اصلاحطلبان هم در سال ۸۲ و ۹۰ درجریان انتخابات مجلسهای هفتم و نهم از خود بروز دادند. اما آنچه رقم خورد حضور جدی مردم در این رویدادها و شکست سنگین پروژه تحت فشار قرار دادن حاکمیت بود.
به قول ظریفی اگر کسی با «دیوار» دعوا داشته باشد و برای مجادله با آن سرش را به دیوار بکوبد، آنکه مصدوم و مجروح و «سرشکسته» میشود، قطعا دیوار نخواهد بود.
به هرحال احمدینژادی که این روزها یک چهره جدید از خود بروز داده بد نیست به گذشتهها سری بزند و تاریخ همین یکدهه اخیر را بخواند. جایی که اصلاحطلبان هم بعد از کلی قهر و ناز و شعار خروج از حاکمیت، مجبور شدند با «سرشکستگی» تمام خود را به نظام برگردانند و در این راه حتی به این خفت تن دادند که زیر سایه هاشمی رفسنجانی بروند. کسی که زمانی برایشان «عالیجناب سرخپوش» بود!