?>?> سياست امريکا در خاورميانه تفرقه بينداز و حکومت کن است | سیاست روز
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۲:۲۲
کد مطلب : 89189
گفت‌و‌گوي اختصاصي سياست روز با تحليلگر و نويسنده ايرلندي

سياست امريکا در خاورميانه تفرقه بينداز و حکومت کن است

اگر اتفاقات اخير در اوکراين ، عراق و سوريه را ريشه‌يابي کنيم، به يک نام مي‌رسيم:امريکا. اين کشور با حمايت از مخالفان دولت منتخب اوکراين، باعث سقوط دولت اين کشور شد و دولتي غيرمنتخب و متمايل به خود را در اين کشور روي کار آورد که به جنگ داخلي در اين کشور انجاميد. در سوريه هم به منظور سرنگون کردن دولت اسد از طريق عمالش يعني عربستان سعودي و قطر و امارات از گروه‌هاي تروريستي نظير داعش حمايت کرد؛ حمايتي که به قدرت گرفتن داعش و فجايعي که بعدها در عراق روي داد شد. اکنون اما امريکا از تشکيل ائتلافي متشکل از همان حاميان داعش براي جنگ با اين گروه مي‌گويد؛ ائتلافي که به نظر مي‌رسد اهدافي وراي جنگ با اين گروه تروريستي داشته باشد. درباره نقش امريکا در بحران‌هاي اوکراين و خاورميانه و برنامه‌هاي آتي اين کشور براي اين منطقه با «لوک ايستوود» (Luke Eastwood)، تحليلگر و نويسنده ايرلندي‌تبار صحبت کرديم. از آقاي ايستوود تاکنون چند کتاب منتشر شده از جمله The Journey، The Druid's Primer. او مقاله‌هاي زيادي هم در زمينه مسائل مختلف سياسي از جمله تحليل سياست خارجي امريکا در جرايد منتشر کرده است. در ادامه گفت‌و‌گوي او را با سياست روز مي‌خوانيد.
سياست امريکا در خاورميانه تفرقه بينداز و حکومت کن است

همانطور که مي‌دانيد صحبت‌هايي در غرب مي‌شود مبني بر پيوستن اوکراين به ناتو و اين کشور هم نسبت به اين مسئله اظهار تمايل کرده و همين باعث شده تنش بين روسيه و غرب بيشتر شود، چرا که روسيه اعلام کرده عضويت اوکراين در ناتو را تحمل نخواهد کرد. به نظر شما آيا امريکا و متحدان غربي‌اش بر مواضع قبلي شان در اوکراين اصرار خواهد کرد و به سر به سر گذاشتن با روسيه ادامه خواهند داد؟ و اينکه در اين صورت، واکنش مسکو چه خواهد بود؟ بخصوص حالا که بحث حمله امريکا به سوريه (که متحد روسيه است) هم مطرح شده است.
به نظر من نقشه اول در درجه اول خراب کردن رابطه حسنه روسيه و اوکراين بوده که تاکنون در آن موفق بوده است. روسيه و اوکراين روابط ديرينه فرهنگي، تاريخي و اقتصادي دارند و در زمينه صادرات انرژي هم روابط طولاني مدتي با هم داشته‌اند. امريکا و ناتو از طريق روي کار آوردن يک دولت دست‌نشانده در اوکراين، به دنبال اين هستند که روسيه را منزوي و به نوعي محاصره کنند. شخصا فکر مي‌کنم آنچه که در اين چند ماه به کارگرداني غرب در اوکراين گذشته، به ضرر مردم اوکراين و منافع ملي آنهاست. شايد منافع کوتاه‌مدتي در نزديک اوکراين با غرب وجود داشته باشد اما بدون شک مردم اوکراين در بلند‌مدت آسيب زيادي بخاطر اين ماجراجويي‌هاي غربي خواهند خورد. از ديگر اهدافي که غرب در اين ميان دنبال مي‌کند، دور کردن روسيه و چين از يکديگر است، چرا که از اين طريق امريکا مي‌تواند به نفوذش در آن منطقه ادامه دهد. سوريه هم به دليل نقشي که در خط لوله و صادرات انرژي به غرب دارد براي امريکا مهم است و همچنين، روسيه پايگاه دريايي بزرگي در اين کشور دارد که اينها براي امريکا خوشايند نيست و به همين دليل در طول سه سال گذشته سعي کردند دولت اسد را سرنگون کنند که در اين کار شکست خوردند و اکنون مشخص شده اکثر مردم سوريه از رژيم اسد حمايت مي‌کنند اکثر شورشياني که با او مي‌جنگند، خارجي‌اند. شخصا اميدوارم اوضاع اوکراين به تقابل نظامي روسيه و غرب منتج نشود و نيز غرب به دولت سوريه حمله نکند. البته امريکايي‌ها همه تلاششان را مي‌کنند تا سوريه را، به عنوان تنها متحد روسيه در آن منطقه، تا حد ممکن نابود و اوكراين را هم به کشوري ضد‌روسيه تبديل کنند. 

در خبرها آمده بود که افکار عمومي امريکا از حمله کشورشان به خاورميانه حمايت مي‌کنند. چنين به نظر مي‌رسد که آنها تحليلي از اهداف پشت‌پرده دولتمردانشان ندارند و نظراتشان به راحتي توسط رسانه‌هاي بزرگ شکل داده مي‌شود. شما در يکي از مقاله هايتان نوشته بوديد که بخشي از مردم غرب، مثل گوسفندها، رام شده و هر چه به آنها گفته شود قبول مي‌کنند. به نظر شما آيا مردم غربي نسبت به عملکرد دولت‌هايشان مثلا در غزه و ساير بخش‌هاي خاورميانه و اوكراين، آگاهند؟
به نظر من آنچه رسانه‌هاي بزرگ پخش مي‌کنند نمي‌تواند معيار قابل استنادي از چگونگي افکار عمومي در غرب باشد. رسانه‌هاي بزرگ ابزاري هستند براي تبليغ مواضع حاکمان و تحريک افکار عمومي در جهتي که دولت‌ها مي‌خواهند. اما بخش بزرگي از افکار عمومي غرب آگاه است. اين را در مسئله فلسطين و همدردي که اقشار مختلف مردم در امريکا و اروپا با مردم غزه نشان دادند ديديم. اما در مورد وقايع اوكراين، افکار عمومي غرب به نوعي مردد است و نمي‌داند چه چيزي را بايد باور کند. علتش هم عدم آشنايي آنها با اوكراين و تاريخ آن منطقه و اتفاقات چند سال اخير اين کشور است. اما به طور کلي بايد بگويم که اکثر مردم غربي مي‌دانند و مي‌فهمند که جنگ چه فاجعه‌اي است و چه رنج و دردي را به مردم عادي تحميل مي‌کند. البته، متاسفانه بخشي از مردم دروغ‌هاي دولت‌ها را که به عنوان حقيقت از رسانه‌هاي بزرگ پخش مي‌شود باور مي‌کنند. اين دسته از مردم نمي‌خواهند اين احتمال را که ممکن است دولتهايشان دروغگو باشد و ضد منافع اکثريت عمل کند، بپذيرند. اين دسته از مردم را مي‌توان به گوسفندان رام تشبيه کرد. من نمي‌توانم بگويم که چند درصد از مردم غرب را مي‌توان جزء اين دسته به حساب آورد، اما با اطمينان مي‌گويم که نوعي حرکت روشنگرانه در بين مردم، بخصوص جوانان، آغاز شده است. 

فکر مي‌کنم اينترنت نقش مهمي در اين حرکت داشته است.
بله، دقيقا. زماني که فقط روزنامه و مجله و تلويزيون بود، کمتر مي‌شد ديدگاه آلترناتيوي براي اخبار و تفاسيري که دولت‌ها به شکل رسمي درباره وقايع منتشر مي‌کردند وجود داشت، اما امروز آنهايي که به دنبال اخبار درست و واقعي هستند، مي‌توانند آنچه مي‌خواهد از اينترنت پيدا کنند. اکنون دولت‌ها ديگر نمي‌توانند اخبار را مخفي کنند. اخبار در عرض چند دقيقه در جهان منتشر مي‌شوند و ديگر دشوار است آفتاب را زير ابر مخفي کردن. 

بهتر است کمي به اوضاع عراق بپردازيم. در حالي که همه مي‌دانند در طول سال‌هاي اخير کشورهايي مثل عربستان و قطر با نظارت امريکا اقدام به ساختن و تجهيز گروه‌هاي بنيادگراي تروريستي نظير داعش کردند، اکنون اعلام شده ائتلافي با شرکت اين کشورها براي مبارزه با داعش تشکيل شده است. از نظر شما چطور مي‌توان اين تناقض را توضيح داد؟ آيا هدف اين ائتلاف واقعا جنگ با داعش است؟
بله، اينکه برخي کشورهاي عرب به عنوان سياستي ضد شيعه از داعش حمايت کرده‌اند موضوعي آشکار است. اين که امريکا هم از اين سياست‌ها حمايت کرده نيز مشخص است. من نمي‌توانم با اطمينان بگويم که آيا از ابتدا قصد بر اين بوده که هيولايي براي مقاصد بعدي خلق شود. اما فکر مي‌کنم زماني که داعش پا را از هدف ابتدايي يعني سرنگوني دولت اسد فراتر گذاشت، امريکا چندان ناراحت نشد. از حدود شش ماه پيش يا بيشتر بود که گزارش‌هايي از مبارزه دروني بين گروه‌هاي ضد اسد و متعاقب آن، تبديل شدن داعش به يک قدرت اصلي منتشر شد و امريکا و متحدان منطقه‌اي‌اش اگر مي‌خواستند، همان موقع که داعش چندان قدرتي نداشت مي‌توانستند آن را از بين ببرند، اما اين کار را نکردند. آنها مدت‌ها اين گروه را زير نظر داشتند و اکنون که داعش به صدر اخبار آمده، بهانه‌اي پيدا کرده اند براي بهره برداري و برپا کردن تئاتري ديگر از نفوذ امريکا بر منطقه. نمي‌توان اين احتمال را که هدف امريکا از تشکيل اين ائتلاف، سرنگون کردن رژيم اسد است از نظر دور داشت، چرا که بازهاي امريکايي نتوانستند از طريق نيروهايي چون ارتش آزاد و ساير گروه‌هاي شبه‌نظامي دولت اسد را به زانو در آورند و به نظر مي‌رسد دولت سوريه جنگ داخلي را برده است و اين يعني روسيه همچنان يکي از متحدان اصلي اش در منطقه را حفظ خواهد کرد، و اين براي بازها قابل قبول نيست. 

کلا درباره نقشه‌هاي آتي امريکا براي منطقه خاورميانه چه نظري داريد؟
امريکا از الگوي قديمي «تفرقه بينداز و حکومت کن» در خاورميانه استفاده مي‌کند؛ سياستي که قدمتش به دوره امپراتوري رم و حتي قبل تر باز مي‌گردد. آرزوي سياستمداران حوزه سياست خارجي امريکا اين است که خاورميانه ضعيف باشد و کشورهاي آن در اختلاف به سر ببرند، زيرا در آن صورت امريکا مي‌تواند بازي‌هايي را به نفع خود مديريت کند و راحت‌تر به منابع مورد نظرش دست پيدا کند. ايالت متحده بيش از دويست سال است که اين سياست را ادامه داده. امريکا در سال ۱۸۰۱ ليبي را که آن زمان بخشي کوچک و تازه استقلال يافته از امپراتوري عثماني بود، اشغال کرد تا منافعش را تامين کند. سياست اشغال و دخالت در امور ساير کشورها براي حفظ منافع چيزي است که تا زمان حاضر هم ادامه پيدا کرده و مفاهيمي نظير تماميت ارضي کشورها و ضرورت توجيه اقدام نظامي و ضرورت جلوگيري از مرگ غيرنظاميان، نتوانسته مانع امريکايي‌ها در دنبال کردن اين سياست شود. امريکا از زمان تاسيس تاکنون به ۷۰ کشور حمله کرده و تنها کشور بوده که بر ضد يک دشمن (که بي‌خطر و در حال تسليم بوده) از بمب هسته‌اي استفاده کرده. اکنون هم از ماشين‌هاي کنترل از راه دور براي کشتار مردمي استفاده مي‌کند که حتي کشورشان به صورت رسمي درگير جنگ نيست. فکر مي‌کنم اين سياست در آينده هم در خاورميانه ادامه خواهد داشت. 

چند سالي است که صحبت‌هايي مطرح مي‌شود مبني بر احتمال تغيير روابط ايران و امريکا. به نظر شما اراده‌اي براي بهبود رابطه با ايران در سران امريکا هست؟
چنين چيزي به نظر من بعيد است. امريکا هم‌اکنون هم مثل سال ۱۹۵۳ و سرنگوني دولت منتخب دکتر مصدق، تلاش مي‌کند دولت منتخب ايران را سرنگون کند، اما چنين کاري ديگر براي آنها آسان نيست، زيرا ايران دوستان قدرتمندي چون روسيه و چين داشته و روابط خوبي با بسياري از کشور دارد، و نيز، ايران خود را براي حملات احتمالي امريکا و اسرائيل آماده کرده است. البته اينها به اين معنا نيست که دولت امريکا در آينده دست از نقشه‌هايش براي سرنگوني حکومت ايران و بر سر کار آوردن يک دولت دست‌نشانده بردارد. شخصا اميدوارم چنين اتفاقي هيچ وقت نيفتد. من، مثل بسياري ديگر از مردم غرب، امريکا را خطرناک ترين کشور براي امنيت جهان مي‌دانم. اگر سران امريکا از جاه‌طلبي‌هاي امپرياليستي‌شان دست بردارند، دنيا مطئنا جاي بهتر و بسيار امن تري براي زندگي خواهد بود. شخصا اميدوارم که جنبشي در صحنه سياست امريکا آغاز شود که سلطه مضحک کنوني دو حزب جمهوري‌خواه و دموکرات را بر اين کشور پايان دهد و يک جريان مردمي را بر سر کار بياورد. زماني ران پل (سناتور سابق امريکايي) مي‌خواست با کانديد شدن در انتخابات رياست جمهوري چنين جنبشي را آغاز کند، اما او را با تقلب از صحنه خارج کردند. به نظر من مردم امريکا که غرق در مشکلات داخلي هستند از جنگ و دخالت در ساير کشورها خسته شده‌اند. متاسفانه دولت امريکا براي مردم اين کشور کار نمي‌کند، بلکه اقداماتش در جهت منافع شرکت‌هاي صنعتي و اسلحه‌سازي و تراست‌هاي سرمايه و وال‌استريت است.

ماني الوند

https://siasatrooz.ir/vdceoz8v.jh8ovi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی