این روزها یک کلید واژه در ادبیات گفتاری سران اروپا و آمریکا مشاهده میشود و آن اینکه آنها مخالف عملکردهای جبهه مقاومت در منطقه هستند. آنها از یکسو تاکید دارند که حزبالله لبنان باید خلع سلاح شود و در این راستا نیز تحریمهای شدیدی علیه آن وضع کردهاند. از سوی دیگر این کشورها بر این ادعایند که در کنار پایبندی بر برجام خواستار دگرگونی در اقدامات منطقهای جمهوری اسلامی ایران هستند. سران آمریکا و اروپا و فضای رسانهای وابسته به آنان بر این امر تاکید دارند که ایران دیگر نباید حضوری در منطقه داشته باشد و باید به کشوری بدون جایگاه منطقهای مبدل شود. آنها تاکید دارند که حضور ایران در منطقه مغایر با منافع آنها و دوستان منطقهای آنان یعنی ارتجاع عربی و رژیم صهیونیستی است.
این ادعاها در باب جبهه مقاومت در حالی مطرح میشود که یک اصل را جهانیان مورد تاکید قرار میدهند و آن اینکه اگر جبهه مقاومت نبود از یک سو تروریسم سراسر منطقه و جهان را گرفته بود و امنیت کنونی جاری بر جهان را باید مدیون جبهه مقاومت دانست. از سوی دیگر با توجه به روحیه اشغالگری صهیونیستها مبنی بر از نیل تا فرات نبود مقاومت یعنی تحقق فتنه صهیونیستها که خود زمینه ساز بحرانهای گسترده در منطقه میشد.
با توجه به این شرایط میتوان گفت که سخنان سران آمریکا و اروپا علیه مقاومت چند پیام مهم را در خود دارد. نخست آنکه ادعای این کشورها برای کمک به امنیت عراق و سوریه امری واهی است چراکه اگر آنها واقعا به دنبال کمک به این کشورها بودند هرگز علیه مقاومت که در صف مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق است قرار نمیگرفتند.
دوم آنکه کارکرد جبهه مقاومت بر اصل مقابله با عوامل ناامنی در منطقه استوار است که تروریسم و صهیونیستها محور آن هستند. مخالفت غرب با مقاومت یعنی اینکه غرب اهمیتی به مبارزه با تروریسم و تروریسم دولتی صهیونیستی نمیدهند. این رویکرد نه تنها در قبال کشورهای منطقه بلکه شامل امنیت اروپا و آمریکا نیز میشود که خود سندی بر بیاهمیت بودن مردم برای سران اروپاست که حمایت از تروریسم را اولویت خود دارند که تهدیدی برای امنیت شهروندان خودشان هم خواهد بود.
سوم آنکه غرب از واژه منافع خود و دوستانش در منطقه سخن میگوید. این منافع شامل سرکوب مردم ، گسترش تروریسم، حمایت از کشتار مردم بیدفاع یمن و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی جاری در منطقه است. وقتی سران غرب بر منافع خود تاکید کردهاند این اصل در سخنانشان آشکار میشود که سران غرب خود را تافته جدا بافته از ملتهای خود و کشورهای دیگر میدانند و صرفا در قالب خواستههای فردی خود گام بر میدارند.
مواضع اخیر سران اروپا و آمریکا بیانگر این حقیقت است که آنها هرگز ناجی بشریت نبوده و نخواهند بود و ملتها اگر به دنبال رسیدن به امنیت و ثبات پایدار هستند به جای رویکرد به چنین ساختارهایی باید در مسیر مقاومت قرار گیرند چراکه این کشورها نشان دادهاند که نه عامل حل بحران بلکه خود بخشی از بحران جهان هستند در حالی که در ظاهر ادعاهای بشر دوستانه و حقوق بشری را مطرح میکنند.
نویسنده: علی تتماج