غرب همواره تلاش کرده تا ساختارهاي منطقهاي و جهاني را چنان چينش نمايد که در نهايت يکي از اهداف آن به مقابله با قدرت جمهوري اسلامي ايران ختم گردد. غرب تاکيد دارد که جمهوري اسلامي ايران داراي مولفهاي منطقهاي و جهاني ميباشد که بايد با آن مقابله کرد. در اين راه نيز برنامههاي مدوني در کنگره و وزارت خارجه آمريکا اجرا ميگردد در حالي که برخي بر اين عقيدهاند که غرب با رويکرد به ايران به دنبال محرومسازي ايران از اين مولفهها ميباشد. مولفههاي منطقهاي و فرامنطقهاي ايران را در رفتارهاي تبليغاتي و عملي غرب ميتوان مشاهده کرد.
نخست آنکه در حوزه منطقهاي، غرب دو هدف اصلي را اجرايي سازد که عبارتند از مقابله با مقاومت و بيداري اسلامي.
اين تحرکات در حالي صورت ميگيرد که غرب رسما اذعان ميکند که هدف نهايي مقابله با مقاومت و بيداري اسلامي مقابله با نفوذ ايران در منطقه است. اين امر را به صراحت در مواضع مقامات غربي به ويژه آمريکاييها ميتوان مشاهده کرد چنانکه هيلاري کلينتون وزير امور خارجه سابق آمريکا ميگويد ايران فاتح بهار عربي (بيداري اسلامي) منطقه ميباشد و آمريکا براي مقابله با آن بايد هر اقدامي که لازم باشد را اجرا نمايد.
در حوزه مقاومت نيز مقامات آمريکايي صراحتا به موضعگيري پرداختهاند چنانکه باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ هنگام ورود به کاخ سفيد از اهداف هويج و چماقهاي بزرگتر در قبال ايران را دست کشيدن ايران از مقاومت منطقه اعلام کرد. در مقطع کنوني نيز پس از توافقنامه ژنو ميان ايران و گروه ۱+۵ کاخ سفيد با صدور بيانيهاي اعلام کرد: توافق ژنو به منزله ناديده گرفتن رفتارهاي منطقهاي ايران نميباشد. همين ادعا را مقامات فرانسه و انگليس نيز تکرار کردهاند. هر چند که غرب تلاش دارد تا چنان القا سازد که عملکردهاي منطقهاي ايران به زعم آنها حمايت از تروريسم است اما حقيقت آن است که غرب مقاومت و بيداري اسلامي را مولفههاي قدرت منطقهاي ايران ميداند که آمريکا و متحدانش را با چالش مواجه ساخته است.
دوم آنکه در حوزه فرامنطقهاي نيز غرب همواره از حضور ايران در آمريکاي لاتين و آفريقا ابراز نگراني کرده و تلاش کرده تا با ايجاد فضاي منفي عليه ايران و نيز تخريب چهره اين مناطق درنزد ملت ايران، به مقابله با حضور ايران در آمريکاي لاتين و آفريقا گردد.
حساسيتهاي غرب در اين زمينه زماني آشکارتر ميشود که کنگره آمريکا با صدور بيانيهاي رسما از حضور ايران در آمريکاي لاتين ابراز نگراني کرده و تاکيد دارد که ايران با ورود به حياط خلوت آمريکا، چالشهاي بسياري را ايجاد کرده است. نکته قابل توجه در رفتار غرب آنکه در فضاي رسانهاي و تبليغاتي چنان عنوان ميکنند که ايران به دليل چالشهاي اقتصادي و انزواي جهاني به سمت کشورهاي آمريکاي لاتين و آفريقا گرايش يافته است تا به زعم خود ضمن اهميتزدايي از جايگاه جهاني ايران و توانايي آن در ايجاد روابط ديپلماتيک، سياست دلسردي ملت ايران از روابط کشورشان با آمريکاي لاتين و آفريقا را رقم زنند. آنچه غرب بدان اشاره نميکند آن است که آفريقا و آمريکاي لاتين دربرگيرنده کشورهايي هستند که بيشترين ثروتهاي جهان در آنها انباشته است و فرصتهاي بکر اقتصادي در اين کشورها ميباشد.
سوالي که غرب هرگز به آن پاسخ نميدهد آن است که اگر اين کشورها فقير و تهي از ثروت ميباشند چرا غرب براي حضور در اين قارهها ميليونها دلار هزينه لشکرکشي نظامي ميکند و براي انجام کودتا در آنها از هيچ اقدامي فروگذار نيست. پاسخ به اين پرسش آن است که غرب به خوبي از ثروتهاي اين قاره آگاه است لذا با حذف ساير کشورها به دنبال انحصار حضور در آنها است.
جالب توجه آنکه کشورهاي آفريقايي و آمريکاي لاتين در سالهاي اخير گرايشات گسترده به جمهوري اسلامي ايران داشتهاند چرا که از يک سو آن را الگويي براي مقابله با نظام سلطه ميدانند و از سوي ديگر تاکيد دارند جمهوري اسلامي برخلاف غرب که به دنبال غارت اين کشورها است، تمام توان خود را براي کمک به ارتقاء و پيشرفت آنها به کار ميگيرد و بدون چشمداشت، دستاوردهاي علمي و فني خود را در اختيار آنها قرار ميدهد. اصلي که موجب شد تا امروز به جاي آمريکا نام ايران در آمريکاي لاتين بيشتر بر سر زبانها باشد که هراس واشنگتن را به همراه داشته است.
نکته مهم ديگر روابط با کشورهاي آفريقايي و آمريکاي لاتين در مجامع جهاني ظرفيتهاي عظيمي را ايجاد ميکند که براي اجراي طرحهاي جهاني ايران و نيز مقابله با طراحي دشمنان نقش تاثيرگذاري دارد. با توجه به اين شرايط ميتوان گفت که مولفههاي قدرت ايران در منطقه و جهان، همگرايي با جبهه مقاومت، الگو بودن براي بيداري اسلامي، روابط گسترده با آفريقا و آمريکاي لاتين است که استمرار آن دستاوردي بسياري از جمله در بالا بردن قدرت چانهزني ايران درمذاکرات هستهاي به همراه خواهد داشت.