?>?> آفات اقتصادزدگی کمتر از سیاست‌زدگی نیست | سیاست روز
يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۱
کد مطلب : 118421

آفات اقتصادزدگی کمتر از سیاست‌زدگی نیست

یکی از آفاتی که غلبه نگاه سیاسی در کشور داشته است و کارشناسان بارها نسبت به آن تذکر داده‌اند؛...

یکی از آفاتی که غلبه نگاه سیاسی در کشور داشته است و کارشناسان بارها نسبت به آن تذکر داده‌اند؛اینست که نگاه سیاسی از طریق ایجاد یک مسئله که در آن استاد است؛ می‌کوشد مسایل حل نشده را از حوزه توجه خارج کند؛ در نهایت مسایل حل نشده؛ پنهان می‌شود و نه حل! همین نکته به ظاهر ساده، معضلاتی بسیار عمیق در کارکرد مدیریت کشور به وجود آورده است که فعلا شاهد آن هستیم و کاندیداهای ریاست جمهوری اکنون بر سر هر چه که اختلاف داشته باشند؛ بر سر این ناکارآمدی با هم به توافق رسیده‌اند.
اکنون لازم است هشدار دهیم که خطری دیگر در راه است که اگر دیده نشده و مورد توجه قرار نگیرد؛ چه بسا در سال‌های آینده، کاندیداهای وقت ریاست
جمهوری بر سر آفات آن با هم به وفاق خواهند رسید. آفاتی که به دلایلی که ذکر خواهیم کرد، حداقل از آفت سیاست‌زدگی اگر بیش‌تر نباشد؛ کم‌تر نخواهد بود و آن آفت، اقتصادزدگی است!
اکونومیسم یا مقدم داشتن اقتصاد و تأمین معیشت بر سیاست و سایر شئون زندگی می‌تواند خطرات خاص خود را برای یک جامعه داشته و علیرغم اهمیت اقتصاد، مایه ضررهای کلان به سایر حوزه‌های زندگی اجتماعی گردد.
اکونومیسم یا اقتصادگرایی افراطی از وجوه مختلف مورد نقد قرار گرفته است. از منظر اقتصاددانان سرمایه‌داری، «اقتصادگرایی» یا اکونومیسم ارجاع دادن همه امور اجتماعی به امور اقتصادی است. منتقدان معمولا در نقد نگاه ایدئولوژیک، این مفهوم را مطرح می‌کنند. بر اساس این نقد، این دیدگاه یعنی اقتصاد‌گرایی افراطی که در آن عرضه و تقاضا را به مثابه مهم‌ترین و چه بسا تنها عامل مهم در تصمیم‌گیری تلقی می‌کند؛ تمامی عوامل دیگر را نادیده می‌گیرد. این مفهوم، به عنوان عوارض جانبی اقتصادهای نئوکلاسیک و سرنوشت کور در تصمیم‌گیری‌های «دست نامرئی» یا «لسه‌فر» دانسته می‌شود. در اقتصادگرایی، اخلاق جایی ندارد؛ مگر در جایی که عرضه کاهش یابد و تقاضا نیز با تصمیم‌های اخلاقی اشخاص کم شود. در روزگار کنونی، ایده‌های اقتصادی ساده به ابزار دست سیاستمداران مبدل شده و برای توجیه بسیاری از اقدامات نادرست خود از این ایده‌ها بهره می‌برند. کارشناسان عمدتا بر این باورند اینکه سیاستمداران برای توجیه تصمیمات خود دست به دامن مفاهیم پایه‌ای چون منحنی‌های عرضه و تقاضا یا نظریه بازار آزاد شوند، مساله‌ای است که از درک غلط اقتصاد نشات می‌گیرد؛ اما نگرانی ما در این نوشتار امری دیگر است.
عبدالناصر همتی از کاندیداهای ریاست جمهوری و نیز سایر کاندیداها به‌درستی تاکید کرده‌اند که اقتصاد و معيشت مهم‌ترين مشكل مردم است؛ این کلامی درست است اما بعید نیست فجایعی در پس بدفهمی از آن داشته باشد.
یک رییس جمهور، یک مدیر ارشد است که حوزه‌های مختلف را با علوم و تخصص‌های مختلف و کارشناسان ارشد مختلف که کابینه‌اش را تشکیل می‌دهند؛ اداره می‌کند و باید هر مسئله‌ای را با ابزار مرتبط حل کند. اگر رییس جمهور تنها سیاست را بشناسد و بکوشد نگرش خود را به وزراء القاء نموده و مسیر آشنای خود را به همه تحمیل کند؛ نتیجه آن سیاست‌زدگی در همه حوزه‌ها بوده و مشکلات فعلی را شاهد خواهیم بود؛ اما اگر رییس جمهوری فقط اقتصاد بداند چه آفاتی دارد؟
آفات اقتصادزدگی چیست؟
لازم است ابتدا اشاره‌ای داشته باشیم به یک حقوقدان که در حوزه اقتصاد نظرات ارزشمندی دارد. جیمز کواک در حال حاضر استاد حقوق در دانشکده حقوق دانشگاه کانکتیکات است و واحدهای حقوق تجارت و امور مالی شرکت‌ها را درس می‌دهد. او به همراه سایمون جانسون وبلاگ اقتصادی «سناریوی پایه» را پایه‌گذاری کرد. این وبلاگ به تفسیر تحولات اقتصادی جهان، روند قانونگذاری و سیاست‌های اجتماعی، عمدتاً بر اساس وضعیت ایالات‌متحده می‌پردازد. کواک کتابی دارد به‌نام اکونومیسم یا اقتصادگرایی.
او به‌طور خلاصه در باره تز مطرح در کتابش گفته است: «اکونومیسم، یعنی استفاده از فرضیه‌ها و مدل‌های اقتصادی ساده برای توصیف اتفاقاتی که در جهان می‌افتد و با اصل علم اقتصاد یکی نیست. برخی فکر می‌کنند که تمام اقتصاد یا حداقل تمام اقتصاد مدرن، اقتصاد ریاضی و اقتصاد نئوکلاسیک، با توجه به رشد سرمایه‌داری و افزایش نابرابری در کشورهای ثروتمند، بیهوده و غلط است. من یکی از آن‌ها نیستم. در ذهن من، مشکل این است که فقط کمی از اقتصاد را بدانیم. وقتی بیش‌تر اقتصاد را یاد می‌گیریم، می‌فهمیم که جهان بیش از عرضه، تقاضا، قیمت و کمیت است».
قصد نداریم به حوزه‌های تخصصی این کتاب وارد شویم و نیازی هم نیست اما از این منظر و نقطه شروع، به بحثی وارد می‌شویم که عدم توجه به آن می‌تواند جامعه ما را شدیدا گرفتار خود کند. واقعیت آنست که تحلیل مواضع کاندیداها در حوزه اطلاعات اقتصادی دال بر آنست که دو گروه را می‌توان میان آنان شناسایی نمود. افرادی که خود را متخصص در اقتصاد نمی‌دانند؛ اما می‌دانند که مشکلات اقتصادی جدی است و باید مسایل اقتصادی و مبحث معیشت مردم را در اولویت قرار داد. مشکلی با آن‌ها نیست.آن‌ها می‌دانند که در این حوزه متخصص نیستند و از کارشناسان یعنی اقتصاددانان در حوزه مربوط به مسایل اقتصادی بهره خواهند گرفت. اما مشکل اساسی با آن‌هاست که خود را اقتصاددان می‌دانند! از این هم بگذریم که سطح اطلاعات آن‌ها از اقتصاد با توجه به داده‌هایی که از خود در طی مناظرات بروز دادند؛ خیلی فراتر از دانشجویان مقطع لیسانس اقتصاد نیست؛ اما فرض را بر این بگذاریم که آن‌ها اقتصاددان هستند و مایلند همه مسایل کشور را از منظر اقتصادی و فرمول ساده هزینه - فایده حل کنند. در این صورت همان پدیده‌ای رخ می‌نماید که جیمز کواک نسبت به آن هشدار داده است.
خطرات اجمالا چیست؟
۱. بدفهمی اصول اقتصادی یا تعمیم بی‌جهت آن موجب می‌شود؛ پیچیدگی‌های حوزه‌های سیاست، دیپلماسی، مسایل اجتماعی و فرهنگی دیده نشود. رفتارهای سیاسی لزوما مبتنی بر هزینه - فایده نیست؛ در دیپلماسی هم همینطور. اشتباه در فهم این پیچیدگی و ساده‌انگاری دیپلماتیک توسط حسن روحانی را همگان شاهد بودیم. این برداشت که غربی‌ها ترجیح می‌دهند با روحانی معامله کنند و الا تندروها تقویت می‌شوند!! هشت سال از عمر دولت روحانی را به خود اختصاص داد ولی معامله جدی‌ای صورت نگرفت! چرا؟ چون دیپلماسی و مکانیزم‌های تصمیم‌گیری بسیار پیچیده‌تر از این نگرش‌های ساده‌انگارانه است و لایه‌های متعددی را در بر می‌گیرد.
۲. در حوزه مسایل اجتماعی هم همین طور است. تصور این که مردم حتما رفتار مبتنی بر هزینه - فایده می‌کنند ما را به برداشت خیلی سطحی از رفتار اجتماعی کشانده و نتیجتا همواره در برابر تصمیمات پیچیده اجتماعی - سیاسی مردم غافلگیر خواهیم شد. اساسا اگر فرمول هزینه - فایده تنها ملاک عمل توده‌ها بود انقلابی بر پا نمی‌شد تا جانشان در برابر نفع دیگران در خطر قرار گیرد.
۳. این نگرش در حوزه فرهنگ آفات بیش‌تر خود را نمایان خواهد نمود. منطق ظاهری سرمایه آنست که در جایی انباشته شود که سود سریع‌تر به‌دست آید. می‌دانیم که فرهنگ سرمایه‌گذاری درازمدت است که چه بسا در ابتدا حاصل آن جز زیان به نظر نیاید. در این صورت آقایان مهرعلیزاده و همتی و بعضی مدعیان اقتصاد دیگر در میان کاندیداها چه توجیهی برای سرمایه‌گذاری در حوزه فرهنگ که اعتلای آن هدف اصلی انقلاب اسلامی بود و جامعه قدرتمند به‌واقع بر فرهنگ غنی تکیه دارد؛خواهند داشت؟
در نهایت لازم است هشدار داده شود که متخصصان بین‌المللی تاکید کرده‌اند که اکونومیسم (اقتصادگرایی) به ثروتمندان سود می‌رساند؛ نه فقرا! مبادا روسای جمهور اقتصاددان، نهایتا منابع و منافع فقرا را برای کسب سود بیش‌تر به سرمایه‌داران بفروشند یا در اختیارشان قرار دهند تا سود بیش‌تر کسب نمایند! 

نویسنده: هادی املشی

https://siasatrooz.ir/vdcewv8zzjh8zei.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی