پس از توافقات اوليه ميان جمهوري اسلامي ايران و گروه ۱+۵ فرصتي براي اروپا ايجاد گرديد تا به توسعه مناسبات با جمهوري اسلامي ايران بپردازد. هر چند که اروپاييها ادعا دارند که اين توافقات امتيازاتي براي ايران بوده که ما به ازاي آن نيز امتيازات هستهاي به غرب ميباشد اما مواضع محافل رسانهاي و اقتصادي اروپا و تلاش گسترده شرکتهاي اروپايي براي ورود به اقتصاد ايران نشانگر ظرفيتهاي عظيم ايران و نياز غرب به اين ظرفيتها است. تنشهاي ايجاد شده ميان روسيه و غرب و نياز اروپا به تامين منابع انرژي از منابع به جز روسيه، بيش از پيش، گرايش به ايران را براي اروپاييها الزامآور ساخته است.
جمهوري اسلامي ايران ضمن تاکيد بر عدم فراموش کردن رفتارهاي خصمانه اروپا در فرصتدهي جديد به اين کشورها در حالي از روابط با اروپا استقبال نمود که اين کشورها پاسخي نه چندان درست به نگاه اعتمادساز ايران دادند. نمود عيني اين امر را در رفتارهاي هياتهاي اروپايي و از جمله شخص کاترين اشتون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا هنگام سفر به تهران و نيز قطعنامه مداخلهجويانه پارلمان اروپا در باب حقوق بشر در ايران ميتوان مشاهده کرد. هر چند که دولتمردان اروپايي و متحدان آمريکايي آنها به زعم خود با اين رفتارها برآنند تا مساله حقوق بشر را به عنوان مولفه اي حاشيهاي وارد مذاکرات سازند تا با اعطاي امتيازات کوچک حقوق بشري، امتيازات گسترده هستهاي را کسب نمايند در حالي که همزمان پروژه ايجاد شکاف داخلي در ايران را پيگيري ميکنند اما در وراي اين تحرکات يک نکته مهم نهفته است و آن بازي آمريکا بااروپا است.
آمريکا در حالي ادعا دارد که متحد اروپا بوده و براي تامين منافع آنها تلاش ميکند اما کارنامه روابط طرفين نشان ميدهد که نگاه آمريکا به اروپا صرفا نگاه ابزاري براي رسيدن به منافع است و هر زمان که اتحاديه اروپا دستاورد بيشتري داشته آمريکا براي حذف آن منافع گام برداشته است. آمریکا همواره تلاش دارد تا با تضعيف و محدودسازي اروپا ضمن حفظ سلطه خود به اين کشورها مانع از قدرتيابي اتحاديه اروپا گردد تا از آن به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به اهدافش بهره گيرد.
نمود عيني اين امر را در افغانستان، عراق، ليبي و اخيرا در سوريه و اوکراين ميتوان مشاهده کرد. آمريکا ابتدا هزينههاي مالي و انساني خود را به اين کشورها تحميل مينمايد در حالي که پشت نقاب اروپا پنهان گرديده تا با چهرهاي مثبت با کمترين هزينه بيشترين منافع را کسب نمايد. رويکرد اروپا به اجراي طرحهاي آمريکا به ويژه در حوزه نظاميگري و دخالت در امور کشورها به تخريب چهره اتحاديه اروپا منجر گرديده که نتيجه آن نيز تضعيف جايگاه جهاني اين اتحاديه و تنفر ملتها از آن به عنوان متحد آمريکا است. نکته مهمي که در رفتار آمريکا در قبال روابط اروپا با ايران مشاهده ميشود، تلاش واشنگتن براي هدايت اروپا به اجراي سياستهاي خصمانه در قبال تهران است هر چند که در مرحله نخست آمريکا از اروپا به عنوان ابزار فشار به ايران بهره ميگيرد اما در نهايت هدفي بالاتر را دنبال ميسازد و آنها محرومسازي اروپا از ظرفيتهاي اقتصادي و سياسي ايران است.
آنچه کشورهاي اروپايي و حتي در قطعنامه پارلمان اروپا مورد تاکيد قرار گرفته ظرفيتهاي اقتصادي و منطقهاي ايران و لزوم توجه اروپا به آن ميباشد. اجراي چنين رويکردی مسلما دستاوردهاي بسياري براي اروپاي گرفتار بحران اقتصادي و نيز خروج آنها از بحران غرب آسيا (خاورميانه) به همراه خواهد داشت که در نهايت تقويتکننده موقعيت اروپا در برابر آمريکا خواهد بود. امري که مسلما با سياستهاي سلطهطلبانه آمريکا به اروپا همخواني نخواهد داشت. در چنين شرايطي آمريکا راهبرد خود را به دور ساختن اروپا به ايران استوار ساخته تا در کنار استمرار سياستهاي خصمانه عليه ايران طرح ضعيف نگاه داشتن اروپا را نيز اجرايي سازد.
با توجه به اين شرايط با رويکرد خصمانه اروپا در قبال ايران پيش از آنکه براي ايران چالشآفرين باشد، ضررهاي اقتصادي و سياسي براي اروپا به همراه دارد در حالي که غرب با پايان دادن به بازي در زمين آمريکا و رويکرد مستقل در قبال روابط با تهران ميتواند ضمن تقويت موقعيت جهاني خود از ظرفيت ايران براي بهبود شرايط اقتصادي و کاهش وابستگي به آمريکا و نیز کاهش نياز به منابع انرژي روسيه بهره گيرد.