قديمترها كه سن و سال كمي داشتيم، در روزهاي اوج دبير و حيدري و... عاشق كشتي شده بوديم. پدر اجازه نميداد و ما مجبور بوديم فقط تماشاگر كشتي در سالن باشيم.
براي تازهكارهاي كشتي، گوشِ شكسته كلي كلاس داشت. آنها ميخواستند ره صدساله را يكشبه بروند و براي رسيدن به آرزويشان دست به هركاري بزنند. مثلا پيشنهاد ميشد گوشتان را لاي لولاي در بگذاريد يا سكهاي را در لاله گوش قرار دهيد. راه خطرناكتري هم بود. اينكه يك آدم پرزور پيدا كني تا با مشت به گوشت بكوبد و به مرادت برسي.
اما افسوس كه غورهنشدههايي كه ميخواستند خيلي زود مويز شوند، يادشان ميرفت كه كشتيگير بودن به گوش شكسته نيست. آنها عكس آقا تختي را در سالن ميديدند و نقل پورياي ولي را ميشنيدند، اما گوش هنوز نشكستهشان به اين حرفها بدهكار نبود. آنها يادشان رفته بود كه كشتي پيش و بيش از آنكه يك ورزش قهرماني باشد يك منش پهلواني است. يادشان رفته بود كه در كشتي اول بايد شانههاي خودت، غرورت و هواي نفست را به زمين بزني.
از اين كشتيگيرهاي اتفاقا گوش شكسته هم داشتيم كه اداي پهلواني را درميآوردند. آنها كه مثلا ورد لبشان حضرت مولا بود، اما راه و رسم جوانمردي را مشق نكرده بودند.
در عرصه سياست هم از اين افراد كم نيستند. حالا يا قهرمان بودهاند و راهي دنياي سياست شدند يا در عالم سياست گوشهايشان شكسته شده! اما به هرحال هردو اين گروهها معمولا پهلوان سياست نيستند.
آنها كه اين روزها مجالي دست داده تا در عرصه سياست هم قدرتشان را به نمايش بگذارند بايد خيلي مراقب باشند كه حرمت محبوبيت سالهاي گذشتهشان را حفظ كنند. (هرچند برخي امروز را چسبيدهاند و به ديروز و فردا كاري ندارند)
آنچه طي روزهاي گذشته در شوراي شهر چهارم تهران رخ داد، از همين عدم مراقبت ناشي است. آنها كه حواسشان به داور بالايي نبود و فكر كردند با خطا هم ميشود از حريف امتياز گرفت. كاش از حريف بود كه از رفيق بود.
اما خطاي اصلي را نبايد فقط به حساب آن ورزشكاري نوشت كه تازه پا در دايره سياست گذاشته است و آداب سياستمداري را هم مشق نكرده است.
خطاي اصلي متوجه كساني است كه فيلتر تائيد صلاحيتشان ايراد دارد. هیات مرکزی نظارت بر انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا كه گاهي يك نفر را از سوراخ سوزن رد ميكنند و ديگري را بنا بر سليقهشان از درِ دروازه راه نميدهند.
همين چند وقت پيش و در زمان ثبتنام كانديداهاي شوراي شهر طي گزارشي با عنوان «فقط باغچه خيابان بهشت بيل زدن ميخواهد؟!» به نقد افرادي پرداختيم كه كمترين سابقهاي در مديريت شهري ندارند، اما دوست دارند يكي از صندليهاي شوراي شهر را تصاحب كنند.
در فهرست آنها كه ثبت نام كرده بودند افرادي چون ورزشكار، خواننده، مجری برنامه کودک و نوجوان، بازیگر، گوینده سابق صداو سیما، رئیس اتحادیه طلا و جواهر و... حضور داشتند. افرادي كه شايد همه تجربهشان از فضاي شهري، عبور و مرور در كلانشهر تهران به عنوان شهروند بود.
برخي از آنها تائيد صلاحيت شدند و تعدادي هم متاسفانه توانستند به شوراي شهر راه يابند.
اما در طرف مقابل افرادي مانند معصومه ابتكار هم بودند كه با كلي رايزني و رسيدگي مجدد توانستند در جمع كانديداهاي نهايي قرار گيرند. فارغ از جهتگيريهاي سياسي و حزبي، معصومه ابتكار فرد گمنامي نيست. جداي از سابقه حضور در شوراي قبلي و معاونت رئيسجمهور اسبق، او از فعالان انقلابي بود كه خوشبختانه هنوز هم به حضورش در تسخير لانه جاسوسي افتخار ميكند.
اما چنين فردي در ابتدا تائيد صلاحيت نشد. و البته متاسفانه افرادي تائيد صلاحيت شدند كه برخيهايشان اگر نگوييم سابقه خوبي ندارند، به جرات ميتوانيم مدعي گذشته نه چندان درخشانشان باشيم.
كاش در تائيد صلاحيت آنها كه قرار است براي مردم تصميمگير و تصميمساز باشند دقت بيشتري انجام ميشد تا شاهد اتفاقات نه چندان اخلاقي روزهاي ابتدايي شوراي شهر تهران نبوديم.