دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ - ۲۱:۰۱
کد مطلب : 82

مطففين

اول) امروز(ديروز) براي تهيه سبزي به يكي از بازار روزها رفتم. قرار بود ۴ كيلو سبزي پلو بگيرم و ۶ كيلو هم قورمه. (اينكه ريز خريدمان را مي گويم دليلي دارد) متصدي محترم هم شروع كرد به خرد كردن سبزي ها. وقتي كارش تمام شد و سبزي ها را يكي يكي روي ترازو گذاشت، اعداد جالبي را تماشا كرديم. اولي ۶ كيلو شده بود و دومي هم ۹ كيلو! وقتي هم گفتم آقا من اينقدر سبزي نمي خواستم، طرف درآمد و يك چيزي تو مايه هاي "هميني كه هست" گذاشت روي سبزي ها و تحويلمان داد و به سلامتي ۵۰درصد روي سبزي درخواستي ما گذاشت. با خودم فكر كردم شايد طرف به فكر سلامتي ما بوده و خواسته به وسيله گياه خواري، قدري دست از اين غذاهاي سرخ كردني و گوشتي برداريم و به تناسب انداممان فكر كنيم!
دوم) حول و حوش ساعت ۱۱ رفتم دانشگاه تا بعد از يك هفته تاخير، ثبت نام كنم. پرسيدند بدهي به دانشگاه نداري؟ گفتم نه. درخواست را نوشتم و تقديم كارتابل مدير محترم آموزش كردم. جواب آمد كه بلامانع است. بنده هم كيفور رفتم تا شهريه را پرداخت كنم. مبلغ شهريه به خاطر پاس كردن يكي از درس ها قدري كم شده بود. فيش دانشگاه كل را هم يكي دو هفته پيش واريز كرده بودم. اما همين فيش دانشگاه كل را (به جهت همان درس پاس كرده) بيشتر از رقم واقعي پرداخت كرده بودم و وقتي سراغ آن پول را گرفتم باز هم يك چيزي تو مايه‌هاي "هميني كه هست" گذاشتند روي فيش واريزي‌ام و به سلامتي ثبت نامم تمام شد.
باز با خودم فكر كردم كه چرا مي پرسند بدهي نداري، اما از خير طلب ما به راحتي مي گذرند. بعد به اين نتيجه رسيدم كه اينها هم به فكر آخرتم هستند. مي‌دانند پرونده آن دنياي بنده حقير سراپا تقصير پر از بدهي است، پيش خودشان گفته اند بگذار يك بستانكاري هم در پرونده اين دانشجو باشد تا آن دنيا جلوي خدا و خلق خدا شرمنده نشود و حداقل يكبار سرش را بالا بگيرد و بگويد "من طلبكارم!"
اينجاست كه مي گويند دست گلتان درد نكند!
مولف :
https://siasatrooz.ir/vdcfa.dcww6d0iig.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی