شنبه: دیشب خواب دیدم کرونا را ریشه کن کردهام. صبح که بیدار شدم از خودم راضی بودم. ما این همه برای مردم هونولولو زحمت می کشیم و خواب می بینیم اما قدرشناس نیستند. حیف از ما که این همه جانفشانی می کنیم.
یکشنبه: امروز یکی از معاونانم استعفا کرد. البته فدای سرم اما قشنگ نیست آدم به خاطر یک چیز کوچک میز خدمت را ترک کند. بهانه اش این بود که چرا به جادوگر قبیله اعتماد کردهام و راه حل ایشان را برای مهار ویروس کرونا قبول کردهام. شوخی که نیست. ساحر است و جادو و جنبل می کند. از معاونانم که بهتر است. فقط جلسه می گذارند و میوه و شیرینی می خورند و حرفهای صد من یک غاز میزنند.
دوشنبه: باز یکی دیگر از معاونانم استعفایش را روی میزم گذاشت. کلافه شدم. تا دیروز پنجاه نفر را واسطه می کردند که معاون وزیر بشوند امروز ادای پارچ ها!! را در میآورند.
سه شنبه: آمار کرونا خیلی وحشتناک است. امروز یکی از مشاورانم پیشنهاد خوبی داد. گفت می شود آمارها و نمودارها را با فتوشاپ درست کرد. فرستادیم دنبال یک فتوشاپ کار ماهر که بیاید و این کثافتکاری ... ( این کلمه جا افتاده است) را جمع کند.
چهارشنبه: روزنامهها اراجیف زیادی درباره من می نویسند. مثلا یکی از قلم به مزدها امروز نوشته بود فلانی وزیر مملکت است اما یک مقاله علمی ندارد.پدر بیامرزها! اگر مقاله علمی داشتم که می رفتم سراغ یک کار آموزشی شرافتمندانه و وزیر نمی شدم.
پنجشنبه: من هم کرونایی شدم.
جمعه: یادداشت ها بر اثر درگیری بالای هشتاد درصدی وزیر بهداشت هونولولو فعلا ادامه نخواهد داشت.