اشاره: ميانمار کشوری است در آسیای جنوب شرقی. ميانمار يا همان برمه از شمال شرقی با چین، از شرق با لائوس، از جنوب شرقی با تایلند، از غرب با بنگلادش و از شمال غربی با هند مرز مشترک دارد و از جنوب غربی با خلیج بنگال و از جنوب با دریای آندامان محدود میشود.
اين كشور در سالهاي اخير با مجموعهاي از چالشهاي سياسي همراه بوده بگونهاي كه يكي از مسائل مطرح در عرصه بين المللل را تحولات آن و بويژه چگونگي ساختار سياسي آن تشكيل ميدهد. از مهمترين مسائل اين كشور عملكردهاي دولت در قبال (آنگ سان سوكي ) رهبر مخالفان ميباشد كه فضاي سياسي اين كشور را بين المللي كرده است.
پس از سالها درگيري داخلي سرانجام تحت فشارهاي خارجي حبس خانگي (آنگ سان سوكي) به پايان رسيده و به نوعي وي فعاليتهاي سياسي خود را آغاز كرده است بگونهاي كه برخي منابع خبري از تصميم وي براي حضور در انتخابات خبر دادهاند.
نكته قابل توجه در قبال تحولات ميانمار رويكرد كشورهاي غربي به توسعه مناسبات در اين كشور ميباشد. كشورهاي غربي از جمله آمريكا كه زماني تحريمها و اعمال فشارهاي بسياري عليه اين كشور داشتهاند اكنون تحركات ديپلماتيك را در قبال آن آغاز كردهاند. با توجه به سابقه رفتاري غرب اين سئوال مطرح است كه ريشه اين دگرگوني رفتاري در چيست و چرا غرب به دنبال رسيدن به جايگاهي در ميانمار ميباشند؟
ابعاد تحركات غرب:
به رغم آنكه غرب در گذشته توجه ديپلماتيك به ميانمار نداشته و صرفا در چارچوب حقوق بشر و دموكراسي ادعايي غرب به مسائل اين كشور ميپرداخت، تحركات ديپلماتيك مانند سفر هيگ وزير امور خارجه انگليس به اين كشور براي نخستين بار ، حضور گروهي ديپلماتها و سياستمداران آمريكايي ، سفر ژوپه وزير خارجه فرانسه به ميانمار و تاكيد برخي ديگر از كشورهاي اروپايي در حمايت از دگرگونيهاي ساختاري در ميانمار، سفر ديويد كامرون نخست وزير انگليس به عنوان ارشد ترين مقام اروپايي كه تاكنون به ميانمار سفر كرده است، نمودهايي از اين تحركات ميباشد. نكته اساسي آنكه تمام اين افراد و گروهها از محورهاي ديدارشان با (آنگ سان سوكي) بوده و به نوعي تلاش كردهاند نقش وي به عنوان يك زن و رهبر مخالف دولت ميانمار را پر رنگ سازند.
ابعاد داخلي طرح:
رويكرد كشورهاي غربي به ميانمار ميتواند از دو منظر قابل توجه باشد.
اولا: سناريوي اول آن است كه غرب تلاش دارد تا جايگاهي جديد براي خود در شرق آسيا كسب كند، لذا به سوي توسعه مناسبات با ميانمار روي آورده است. بويژه اينكه يكي از شروط آسه آن براي همگرايي با غرب پذيرش نقش و جايگاه ميانمار از سوي غرب بوده است. در اين چارچوب ميتوان گفت كه غرب به دليل مسائل اقتصادي و سياسي نيازمند شرق بوده لذا با رويكرد به ميانمار به دنبال تحقق اين مهم در كل منطقه ميباشد.
ثانيا: سناريوي ديگر آن است كه غرب به دنبال دگرگونسازي در ساختار ميانمار است و به نوعي با حضور گسترده و حمايتهاي همه جانبه از (آنگ سان سوكي) تلاش دارد تا طرح سرنگوني دولت ميانمار و تشكيل دولت رنگي را اجرايي سازد. به عبارت ديگر غرب به دنبال نوع جديدي از انقلاب رنگي در ميانمار ميباشد. اين گزينه زماني تقويت ميشود كه منابع خبري از طرح" جرج سوروس" طراح مالي انقلابهاي رنگي آسياي مركزي و قفقاز براي تاسيس دفتر دائمي در ميانمار خبر دادهاند در حالي كه وي بارها اعلام كرده است كه از (آنگ سان سوكي ) حمايت ميكند.
اهداف اصلي:
در كنار آنچه در قبال صحنه داخلي ميانمار ذكر شد، با توجه به ساختار سياسي و منطقهاي ميانمار بويژه همسايگي آن با چين و هند ميتوان گفت كه غرب اهداف كلانتري را در منطقه پيگيري ميكند كه بي ارتباط با چين و هند نميباشد.
اولا: تحركات آمريكايي: آمريكاييها سياست خود را براساس اصل نفوذ در شرق آسيا تدوين كردهاند كه بر اساس دكترين ۲۰۲۵ آنها نيز اين طرح مورد تاكيد قرار گرفته است. در اين چارچوب نيز آمريكا تحركات نظامي و سياسي گستردهاي را در شرق آسيا آغاز كره است. طرحي كه در كنار متحدان سنتي همچون كره جنوبي و ژاپن، بازيگران جديدي مانند فيليپين، اندونزي و حتي ويتنام را در برميگيرد. آمريكاييها در حوزه سياسي و نظامي اين تحركات را گسترش دادهاند در حالي كه محور آن را محاصره چين تشكيل ميدهد. نمود اين امر را در تحركات آمريكا براي تحريك كشورهاي ساحلي درياي چين براي موضع گيري عليه پكن ميتوان مشاهده كرد.
حال اين سناريو مطرح است كه آمريكا و اروپا با دگرگوني در ساختار سياسي ميانمار و نفوذ در اين كشور به دنبال اعمال فشار بر چين بوده و به نوعي تلاش ميكنند تا حلقه محاصره اين كشور را تنگ تر نمايد. برخي بر اين عقيده هستند كه با مرگ "كيم جونگ ايل" رهبر كره شمالي و آمدن (اون) جوان به جاي (ايل) كمي از جايگاه متحدان منطقهاي چين كاسته شده لذا غرب با افزايش بازيگري و يارگيري بيشتر به دنبال اعمال فشار بر اين كشور و حتي هند ميباشد .
ثانيا: الگو سازي در منطقه: نكته قابل توجه در تحركات غربيها الگو سازي براي مناطق مورد هدف ميباشد. نمود اين امر را در آسياي مركزي و قفقاز و حوزه بالكان ميتوان مشاهده كرد كه با برجسته سازي برخي افراد تلاش كردند تا انقلابهاي رنگي را در اين مناطق اجرايي سازند. نمود عيني آن حمايت غرب از خانم "تيموشنكو" در اوكراين بوده كه سرانجام به انقلاب نارنجي در اين كشور منجر شد. حال اين گزينه مطرح است كه غرب با برجسته سازي نقش (آنگ سان سوكي) به دنبال تكرار اين سناريو در شرق ميباشد. البته باز هم محور اصلي چين است تا بدين وسيله جدايي طلبان در تبت و سينگ كيانگ و ساير نقاط چين به جدايي طلبي و تحت حمايت غرب روي آورده و سناريوي تجزيه چين و حتي ساير كشورهاي منطقه اجرايي گردد.
ثالثا: رويكرد به آ سه آن: نكته اساسي آنكه غرب به دنبال نفوذ در آ سه آن، با محوريت توسعه روابط با آن و در نهايت فروپاشي آن به عنوان رقيبي است كه منافع آمريكا و اروپا را تهديد مي كند. در كنار برقراري روابط جداگانه با هر كدام از اين كشورها و سوق دادن آنها به درگيريهاي دروني، رويكرد غرب به ميانمار ميتواند حربهاي باشد كه در ابتدا راه را براي نفوذ غرب در آ.سه.آن هموار ميسازد تا در نهايت سياست به چالش كشاندن وحدت آ سه آن را اجرايي سازد. به عبارت ديگر فروپاشي وحدت منطقه هدف اصلي آمريكا را تشكيل ميدهد. در حالي كه در ظاهر از توسعه روابط سخن ميگويند. غرب نشان داده كه هرگز پذيرنده حضور قدرتهاي جديد نبوده و به هر عنواني به دنبال سرنگوني آنها ميباشد اين امر در قبال شرق آسيا و آ سه آن نيز اجرا ميشود كه مي تواند بخشي از آن در قالب ميانمار در دستور كار غرب باشد.
نتيجه گيري:
در جمع بندي كلي از تحركات غرب در قبال ميانمار ميتوان گفت كه رويكرد غرب به اين كشور با هر عنوان و دلايلي كه باشد در نهايت به سوي اهداف توسعه طلبانه غرب در منطقه پيش ميرود كه محور آن را نيز اعمال فشار بر چين و حتي هند تشكيل ميدهد. در اين ميان غرب همچنان با يك چالش عمده مواجه است و آن مخالفتهاي كشورهاي شرقي با دخالت غرب در امور كشورهايشان و نيز تاكيد پكن بر عدم پذيرش طرحهاي مغاير با امنيت ملي اين كشور است كه ميتواند چالشهايي را پيش روي خواستهاي غرب در ميانمار و كل منطقه قرار دهند هر چند كه غرب با عنوان دموكراسي و حقوق بشر تمام تلاش خود را براي نفوذ در ميانمار و كل منطقه صورت ميدهد.