از همین چند روز پیش که اسامی سه کاندیدای فیلمهای ایرانی برای شرکت در آکادمی اسکار اعلام شد، نگارنده با احتمال قریب به یقین میدانست که از این فهرست کوتاه تنها یک فیلم میتواند نظر هیئت انتخاب را جلب کند و راهی اسکار شود.
این پیشبینی نه از سر تصورات پیشگویانه «نوستراداموس»ی که ناظر بر روند انتخاب فیلمها طی یکی دو دهه گذشته بوده است.
کافی است علاقهمندان فیلم و سینما به این اسامی دقت کنند تا متوجه شوند که در اغلب آنها یک کلیدواژه تکراری وجود داشته و جز تعدادی انگشتشمار، خبری از فیلمهای استراتژیک نیست. این کلیدواژه تکراری را بعد از مرور اسامی فیلمها بررسی خواهیم کرد. اما یادآوری این نکته هم ضروری است که آن شاخصه اصلی فیلمها ربطی به کارگردانان آن ندارد.
«بچههای آسمان»، «رنگ خدا»، «زمانی برای مستی اسبها»، «باران»، «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «نفس عمیق»، «لاکپشتها هم پرواز میکنند»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «کافه ترانزیت»، «میم مثل مادر»، «آواز گنجشکها»، «درباره الی»، «بدرود بغداد»، «جدایی نادر از سیمین»، «امروز»، «محمد رسولالله»، «فروشنده» و «نفس» فیلمهایی بودهاند که طی ۲۰ سال اخیر به آکادمی اسکار معرفی شدهاند و حاصل آن دو جایزه برای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» و یک نامزدی برای «بچههای آسمان» بود است و مابقی خیلی زود کنار گذاشته شدند.
حالا بیایید چند فیلم را از این فهرست بیرون بکشیم و بعد به مرور وجه تشابه مابقی فیلمها بپردازیم.
با کنار گذاشتن «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «بدرود بغداد» و «محمد رسولالله» در مابقی فیلمها میتوان یک تصویر تکراری از ایران دید: فقر، فلاکت، بدبختی، دروغ، خیانت و...
منظور از ردیف کردن این صفات و مشکلات جامعه، نادیده گرفتن واقعیتهای کم و زیاد یا انتقاد به فیلمساز نیست. فیلمسازانی که اغلب دغدغهمند بودهاند و اتفاقا به درستی نقاط تاریک و ضعف را به تصویر کشیدهاند.
به لحاظ فنی هم اغلب این فیلمها خوشساخت و جذاب بودهاند.
اما مشکل از جایی شروع میشود که هیئت انتخاب فیلم ایرانی برای اسکار، به تنها چیزی که فکر نمیکند «نمایش چهره ایران» و توجه به «سینمای استراتژیک» است.
امسال هم که فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» نماینده ایران در آکادمی شده است، باز هم همان خط سیر ادامه مییابد. داستان یک پزشک متعدد ظاهر قصه است. اما در باطن دلیل اصلی مرگ و ماجرای مرغهای فاسد خورده شده از فلاکت را چطور میتوان هضم کرد؟!
نباید کیفیت فیلم به لحاظ داستان، شیوه روایت و همه اصول سینمایی را نادیده گرفت. نمیشود صداقت «وحید جلیلوند» و دلسوزی و خیرخواهیاش را هم زیر سوال برد.
بحث بر سر تصویری است که از جامعه ایرانی به دنیا مخابره میکنیم.
نکته جالب در بیانیه هیئت انتخاب است که مخاطب نمیداند باید بخندد یا زار بزند. لطفا به این بخشها توجه کنید:
«امسال خروج یک جانبه آمریکا از برجام، و برقراری تحریمهای غیرقانونی و ظالمانه علیه مردم و نظام ایران بر جدیت این بحث و طرح پیشنهاد تحریم اسکار افزوده است.
هیأت انتخاب فیلم نماینده ایران، ضمن احترام به نظر گروهی که از سر خیرخواهی و غیرت دینی و ملی، خواهان تحریم اسکار و عدم معرفی فیلم به آکادمی هستند، بر این باور است که آکادمی نهادی غیر دولتی و متعلق به آحاد سینماگران آمریکا است.»
البته حضرات توضیح نمیدهند که این نهاد متعلق به آحاد سینماگران چطور به فیلم بی کیفیت، موهن و ضد ایرانی«آرگو» جایزه دادند و جالبتر آنکه نام برنده را «میشل اوباما» همسر رئیسجمهور سابقِ مودبِ باهوشِ امریکا یعنی باراک اوباما از «کاخ سفید» اعلام کرد.
«سینمای ایران به عنوان بخشی از دیپلماسی فرهنگی و در چارچوب دیپلماسی عمومی میتواند از فرصت شرکت در این مراسم برای تقویت ارتباط بین ملتها، تأثیر بر افکار عمومی و لاجرم افزایش فشار بر دولت آمریکا استفاده کند»
با فیلمی که نشانههای بدبختی و فلاکت دارد قرار است بر دولت امریکا فشار بیاوریم یا افکار عمومی آنها را متاثر کنیم؟
«...یقین داریم در صورت توفیق، این مراسم بستری مناسب در اختیار سینماگران شایسته ایران قرار میدهد تا صدای ملتی کهن، نجیب و صلح دوست را به گوش همه جهانیان برساند.»
کاش توضیح میدادید با انتخابتان چگونه صدای ملتی کهن، نجیب و صلح دوست را به گوش همه جهانیان میرسانید!
نویسنده: مهدی رجبی