جمعه ۲ دی ۱۳۹۰ - ۲۰:۱۰
کد مطلب : 70360

تاملی در باب رابطه اخلاق و دین با حقوق بشر

«حق حیات» ، «حق پدر و مادر بر فرزندان» ، «حق آزادی» و ... واژه هایی هستند که هر روزه به کرات آنها با آنها سر و کار داریم....

«حق حیات» ، «حق پدر و مادر بر فرزندان» ، «حق آزادی» و ... واژه هایی هستند که هر روزه به کرات آنها با آنها سر و کار داریم. وجه اشتراک تمام این عبارات کلمه «حق» است که با داشتن یک مفهوم و قرار گرفتن در کنار عباراتی دیگر منظور مشخصی را در ذهن القا می سازد. واژه حق موارد استعمال و کاربرد های فراوانی دارد.
گاهی از آن به معنی درست بودن امری استفاده می شود؛ مثلا هنگامی که می گوییم حرف شما حق است یعنی حرف شما درست است و یا هنگامی که این واژه در کنار واژگانی مانند باطل و عبث قرار می گیرد مفهوم دیگری را در ذهن متبادر می سازد.
اما آنچه مورد نظر ما در این مقال است مفهوم حق در مقابل تکلیف و وظیفه است. وقتی در این معنا از کلمه حق استفاده می کنیم در واقع منظورمان یک امر وضعی، جعلی و اعتباری است که طی آن حقی را برای کسی یا کسانی اثبات می کنیم و در مقابل هم فرد یا افرادی هستند که این حق علیه آنان اعتبار می شود.
به همین دلیل این معنا از حق همواره در مورد امور اجتماعی و روابط انسان ها با یکدیگر استعمال می شود، گرچه می توان آن را به حوزه ارتباط فرد با خود نیز تعمیم داد که آنگاه در حیطه مسائل اخلاقی می گنجد. همانطور که بیان شد در امور اجتماعی همواره حق و تکلیف در کنار یکدیگر به کار می روند و حق بدون تکلیف معنایی نمی یابد.
البته باید توجه داشت که حق و تکلیف همواره به ۲ صورت در کنار یکدیگر مطرح می شوند، در صورت اول اینگونه است که جعل حق برای یک نفر دیگران را ملزم به انجام تکلیف در مقابل آن حق می کند. به عنوان مثال هنگامی که از حق حیات برای یک فرد سخن می‌گوییم قطعا این حق باید از جانب دیگران محترم شمرده شده و در واقع تکلیف دیگران این است که علیه این حقث تجاوز نکنند چراکه در غیر این صورت حق حیات برای آن فرد معنا و مفهومی نخواهد یافت. اما در صورت و شکل دوم وضع حق برای یک نفر، بر خود او تکالیفی را جعل می کند.
به عنوان مثال اگر می گوییم فردی حق دارد از بهداشت در جامعه برخوردار باشد این تکلیف نیز بر او هست که خود هم وظایفی از جمله حفظ بهداشت در جامعه را بپذیرد و انجام دهد. وجود حق و تکلیف در جوامع مختلف و ضروری بودن آن برای ایجاد یک زندگی جمعی مورد توافق همه است.
یعنی نمی توان جامعه ای را پیدا کرد که مردم در آن قائل به وجود حق و تکلیف نباشند. اما سوال مهمی که در این بین پیش می آید این است که این حقوق و تکالیف چگونه باید وضع شود؟
چه کسی باید این حقوق را وضع کرده و تکالیفی را بر عهده دیگران بگذارد؟ حد و مرز این قوانین کجاست؟
آیا این حقوق و تکالیف ثابت و همیشگی اند یا در اثر مرور زمان می توانند مستهلک شده و تغییر یابند؟
برای تمام جوامع و تمام مکان ها حقوق، یکسان و لایتغیر هستند و یا ممکن است در جوامع مختلف حقوق و قوانین مختلف وضع شود؟
پاسخ به تمام این سوالات مباحث متنوع و گسترده ای را می طلبد که سالهاست موضوع بحث فلاسفه و حقوقدانها بوده است. برای پاسخ به این سوالات ابتدا لازم است ۲ دسته بندی کلی از حقوق را در ذهن داشته باشیم. در دسته بندی اول می توان حقوق را به دو دسته حقوق عادی و حقوق اساسی تقسیم کرد. بدیهی است که همه حقوق از لحاظ درجه اهمیت یکسان نیستند.
به عنوان مثال حق حیات را هیچ گاه نمی توان با حق رانندگی یا حق داشتن شغل مناسب یکسان دانست. حق حیات از جمله مواردی است که هر عقل سلیمی وجود و لزوم آن را برای افراد ثابت می کند و در مورد آن نیاز به استدلال های زیادی نداریم. ( البته در مورد حدود و مرزهای حق حیات می توان بیشتر بحث کرد، مثلا اینکه اگر حیات یک نفر، حیات یک جامعه را به خطر بیندازد، آیا اساساً می توان حق حیات را برای چنین فردی مفروض دانست یا خیر؟ ) اما حق رانندگی از مواردی است که معمولا در جوامع مختلف بر اساس قانون گذاری نهادهای قانونگذار و پس از بحث و تبادل نظر پیرامون آن جعل می شود.
به آن دسته از حقوق که در مورد آنها لازم است تا جمعی از افراد خبره نشسته و بحث و تبادل نظر کنند که آیا آن حق ثابت است یا خیر حقوق عادی می گویند. در دسته بندی دوم حقوق را بر اساس نگرش الهی و نگرش الحادی تقسیم می کنند. در نگرش الحادی معمولا منشا حقوق را دوگونه تفسیر می کنند.
برخی منشا حقوق را " حقوق طبیعی" ( حقوقی که طبیعت به انسان داده ) و برخی دیگر منشا را " حقوق پوزیتیویستی" ( بر اساس نظر مردم ) می دانند که البته در اینجا نمی خواهیم به نقد و بررسی آنان بپردازیم. اما در نگرش الهی به طور خلاصه می توان گفت که یک مالک حقیقی برای جهان و هرچه در آن است وجود دارد و آن خداست.
اگر ما نیز امروزه خود را مالک چیزی می دانیم این مالکیت اعتباری است یعنی ما آن چیز را خلق نکرده ایم که مالک حقیقی آن باشیم بلکه بر اساس قراردادهای اجتماعی چون احتمالا مبلغی پول بابت آن چیز داده ایم خود را مالک آن می دانیم. در حالی که خداوند همه موجودات را خلق کرده و بر آنها اشراف دارد و در نتیجه حق دارد آن ها را در هدفی که برای آنان مقرر کرده جهت دهی کند.
خداوند انسان را خلق کرده و برای او هدفی که همان کمال اوست قرار داده است، پس اوست که باید حقوق مختلف را بر انسان جعل کرده و تکالیف مختلف را بر دوش او قرار دهد تا به هدف مورد نظر برسد.
لذا جعل حقوق و به طور کلی قانون گذاری تنها در اختیار خداوند است و از نظر اسلام خداوند قوانینی اساسی را خود بر انسان وضع کرده و از طریق عقل بر او الهام کرده است و وضع قوانین عادی را نیز بر عهده انبیا و اولیا ( البته بر اساس سنت های الهی ) قرار داده است.

امیر هاشم‌پور

https://siasatrooz.ir/vdcfxmde.w6dxvagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی