خسرو معتضد:
در حکومت دکتر مصدق، گرچه رئيس دولت مردمي درستکار، ميهن دوست و دلسوز و پاکدامن بود و از مشاهده فقر هموطنان خود که نتيجه پنجاه سال سلطهگري شرکت نفت انگليس و ايران بود رنج ميبرد، اما در ميان همکاران دولتي او افرادي بودند که عوامفريبي و تظاهر و کارهاي مردم رنگ کن را دوست ميداشتند و همين آدمها به او لطمههاي شديدي وارد ساختند و سرانجام هم موجبات سقوط حکومتش را فراهم آوردند.
يکي از اين آقايان که مدتي هم در غياب نخستوزير نايب و کفيل نخستوزير بود، پس از مدتي درست در زماني که کشور به او نياز فراواني داشت زيرا ديپلمات مجرب و کارآزمودهاي بود پست مهم وزارت امور خارجه را ترک گفت و محرمانه براي خود درخواست اعتبارنامه يا آگرمان جهت احراز پست سفير کبير ايران در فرانسه را کرد و از محيط شلوغ تهران، جايي که نخستوزير سالخورده احتياج فراواني به وجود او و مشورتهايش داشت بيرون رفت و حدود 16 ماه اوقات را به خوشي و استراحت در پاريس گذراند و نخواست در موقع بحران در کشور بماند.در سال 1330 پس از اجراي برنامه خلع يد انگليسها کار استحصال و صدور نفت را متوقف کردند. زيربار ملي کردن صنعت نفت نرفتند و حدود 10 رزمناو و ناو شکن و ناوجنگي به آبهاي خليجفارس و اروند رود آوردند و حتي رزمناو غول پيکر موريشس جلوي آبادان در آبهاي ساحلي عراق لنگر انداخت.
وقتي مصدق کارشناسان انگليسي صنعت نفت را به اين علت که کمپاني حاضر نبود امر ملي شدن را بپذيرد اخراج کرد (مهرماه 1330) دولت انگلستان که جريان نفت خام ارزان و بنزين و بنزين هواپيماي ارزانتر از بهاي آب آشاميدني آبادان و نفت پالايش شده به کشورش قطع شده بود، تا راهاندازي پالايشگاههايي که از چند سال پيش آنها را در داخل انگلستان در دست احداث داشت و تا رسيدن نفت آمريکا و افزايش نفت عراق و کويت و عربستان جيرهبندي سوختي در انگلستان برقرار کرد که سه ماه بيشتر نينجاميد قرار شد در هزينهها صرفهجويي شده و بهاي بنزين و نفت و گازوئيل کمي افزايش يابد. در ايران وزير دارايي وقت که مرد پاکدامن اما بيخاصيتي بود به نوبه خود در صرفهجويي برآمد در حاليکه مخازن نفت تصفيه شده آبادان مالامال از نفت بود، چهار ميليون تن نفت بدون مشتري در انبارها مانده بود.وزير دارايي وقت براي تظاهر دستور داد چندين کميسيون همه اتومبيلهاي دولتي را صورتبرداري کنند و آنها را که اغلب کهنه و داغان و زوار در رفته بود به فروش رسانند و چوب حراج به آنها بزنند. ايشان در کشوري که مردم دچار هزار گرفتاري بودند دستور داد مزاياي ناچيز کارمندان را حذف کردند و براي اينکه از دولت انگلستان و وزير دارايي آن درنماند امر فرمود همه قاليهاي کهنه و مستعمل و خاک و بيد خورده وزارتخانهها را جمعآوري کرده به فروش برسانند.جمع تعداد اتومبيلهاي دولتي به 150 دستگاه نرسيد و مبلغي که از بابت فروش اين اتومبيلها به صندوق دولت واصل شد به نيم ميليون تومان بالغ نشد زيرا اين اتومبيلها اغلب کهنه و مدل سالهاي 1948ـ1935 بود و افراد در طول مدتي که اين اتومبيلها در گاراژ وزارت دارايي و چند گاراژ ديگر متوقف بودند وسايل قديمي و چيزهاي درست و حسابي آنها را بلند کردند بردند و دندانهاي جوخوري اين چهارپايان موتوري کند و کنده شده بود.وزير دارايي چنان بعد جلوي تشريفات را گرفت و آن سال به ارتشيها از سرهنگ دوم به بالا هم ترفيع ندادند و مجددا فکر نبوغ آساي کساني جنبيد و دستور داد هر چه قالي در ادارات کل و جزء استانها هم کف اتاقها مفروش شده جمعآوري و فروخته شود. هر روز کميسيونهاي متعددي تشکيل ميشد و بالاخره حضرات در نظر گرفتند چون اتاقهاي وزارتخانهها و ادارات با جمع شدن فرشها وضعيت بدي پيدا ميکرد ميليونها تومان خرج مرمت اتاقها يا موزائيک آنها شود و اين فکر يک هزينه چند برابري گردن مملکت گذاشت و به جايي نرسيد.از فرداي ابلاغ اين دستور که بيشتر جنبه عوامفريبي داشت سرو صداي کلانتريها درآمد که چون اتومبيل نداريم رسيدگي به جرايم و جنايات و جلوگيري از تظاهرات ميسر نيست پزشکي قانوني، آگاهي، کارآگاهي، بانک ملي و کشاورزي کارهايشان معطل ماند. حتي مانده بود که اتومبيلهاي نعشکش متوفيات را جمعآوري کرده در حراج بفروشند. اين مسخرهبازي مدتي ادامه يافت. وزيران با تاکسي به کاخ سلطنتي براي برگزاري جلسات هيات دولت ميآمدند و چون در آن زمان عدهاي از مخالفين اعضاي کابينه را تهديد به ترور کرده بودند چند تاکسي هم براي حمل و نقل مامورين آگاهي به منظور حراست آقايان کرايه ميشد. عمر اين بخشنامه به شش ماه نرسيد و دکتر مصدق دستور متوقف کردن آن را داد زيرا تمام مملکت خوابيده بود به هر ماموري ميگفتند دنبال اجراي اوامر دولت برود از نبود وسيله نقليه خبر ميداد. تاکسيها و کرايههاي تهران نيز تعدادشان آنقدر نبود که کفاف مراجعات دولت را بدهد. اين روزها هم ميشنوم که دارند وزارتخانههاي حساس و استراتژيک کشور را محض صرفهجويي درهم ادغام ميکنند و مثلا وزارت مسکن و شهرسازي با راه و ترابري و ارتباط و فنآوري قراره يکي شود برخود ميلرزم.من وقتي ميخوانم آقاي علي آبادي را سرپرست وزارت تخصصي و پيچيده نفت ميکنند که معلوم نيست تخصص او چيست؟ فوتبال است؟ متخصص ورزش المپيک است؟شيلات است؟ آب و برق است و قرار است وزارت نيرو نيز در نفت ادغام شود بر خود ميلرزم و ميگويم آخر وزارت ورزش و جوانان چه کار ميخواهد براي ورزش جوانان کشور بکند؟ آخر چه نيازي است حساسترين وزارتخانههاي کشور را منحل و درهم ادغام کرد که چه بشود؟
راستي روحش شاد وزير دارايي سال 1330 که ميليونها هزينه گردن دولت گذاشت و پانصد هزار تا يک ميليون تومان براي دولت کسب درآمد کرد واقعا روحش شاد.