آنگونه که در منشور سازمان ملل متحد آمده است «پیگیری مسایل حقوق بشر» دلیل اصلی ایجاد سازمان ملل در سال ۱۹۴۵بود. همزمان با نگاه و انتظار جهانیان و منطقه و مخصوصاً مردم مظلوم یمن برای ایفای نقش مثبت و سازنده در این کشور توسط این سازمان برای جلوگیری و پایان دادن به چند سال محاصره زمینی، دریایی و هوایی، و با وجود شرایط وخیم، نهادهای بینالمللی به خصوص سازمان ملل متحد که وظیفه اصلی آن کمک به حفظ صلح و امنیت بینالمللی است، هیچ اقدامی برای متوقف کردن این جنگ نامتقارن علیه یمن انجام ندادند، مخصوصا اینکه این روزها شاهد حمله ائتلاف پنج ضلعی(آمریکا، انگلیس، اسرائیل، فرانسه، ائتلاف سعودی) به بندر الحدیده در یمن هستیم و تاکنون از ابتدای جنگ سعودی، مشاهده میشود که سازمان ملل با فرستادگان ویژه خود و طرفداری جانبدارانه فرستادگان ویژه و سکوت مجامع بینالمللی و عدم ارائه طرح جامع و شامل برای پایان جنگ و تغییر پیدرپی این فرستادگان با هدف اخذ زمان بیشتر برای سرپوش گذاشتن جنایتهای ائتلاف سعودی علیه یمن و بعد از عدم موفقیت در مأموریتهای خود، به شکل کامل و هماهنگ با تحولات در یمن حرکت نمیکند و حتی قطعنامه ۲۲۱۶ صادر شده توسط شورای امنیت به پیچدگی حل بحران انجامیده و حضور این سازمان، پررنگ و برجسته در عرصه انسانی و حقوق بشری نمیباشد و عملکرد آنها نشان از جانبداری به سمت ائتلاف به سرکردگی سعودی ارزیابی میشود و این در حالی است که سازمان ملل نقشهای مشکوک فراوانی در این تحولات به جای حمایت از شهروندان مظلوم یمن در مقابل حملات و جنایتهای فراوان سعودی به عنوان یک اصل و مأموریت اصلی سازمان ملل، ایفا نمود و نوعی بیاعتمادی یمنیها در قبال آنها را شاهد هستیم و این عملکرد یادآور نقش آنها در عراق در مواجهه با برنامه نفت مقابل غذا بود.
با توجه با مطالب از پیش گفته از اینرو به نظر میرسد، بستههای پیشنهادی این فرستادهها در راستای حل بحران یمن نبوده بلکه اعمال شرایط ویژه و تحمیل بوده است و تاکنون تعادل و توازن نداشته است. گفته میشود این مسایل در حالی است که بیش از سه سال از آغاز عملیات نظامی ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان تحت نام «توفان قاطعیت» میگذرد و این حمله نظامی دستاوردی جز فرو بردن یمن به بدترین بحران انسانی در جهان نداشته است و لازم به ذکر است که سعودیها با سه هدف اعلامی و آشکار عملیات خود را در یمن آغاز کردند.
اول: تأمین امنیت مرزها با هدف جلوگیری از قدرت یافتن جنبش انصارالله در یمن.
دوم: بازگرداندن منصورهادی به حاکمیت در یمن و مخصوصاً صنعا.
سوم: جلوگیری از ادعای نفوذ و ارسال سلاح توسط جمهوری اسلامی ایران به یمن. این درحالی که بعد از چند سال از شروع جنگ نه تنها هیچکدام از اهداف مذکور محقق نشده، بلکه افزایش بحران را درپی داشته است. لازم به ذکر است که طبق گزارش سازمانهای بینالمللی حقوقی وابسته به سازمان ملل، جنگ یمن تاکنون بیش از ۱۰ هزار کشته برجای گذاشته و دهها هزار نفر نیز زخمی شده اند. این در حالی است که بیش از یک میلیون یمنی به بیماری وبا دچار شدهاند و بیش از دو هزار مورد فوت در این خصوص مشاهده شده است.
سازمان ملل از قبل از جنگ سعودی علیه یمن و از زمان تحولات ۲۰۱۱، تاکنون سه فرستاده ویژه برای حل بحران یمن تعیین کرده است. تاکنون ۲ نماینده از سوی سازمان ملل برای کمک به حل بحران یمن مأموریت یافتهاند. "جمال بنعمر" دیپلمات اهل مغرب که از سال ۲۰۱۲ برای یمن تعیین شد به مدت ۱۰ ماه به عنوان نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد سرپرستی گفتوگوهای ملی در یمن را بعهده داشت.
«گروههای سیاسی یمن در آستانه توافق بودند که حملات سعودی مانع از ادامه مذاکرات شد» این جمله جمال بنعمر اولین فرستاده ویژه سازمان ملل برای حل بحران یمن بود. وی دنبال یافتن راهحلی برای پایان بحران این کشور بود، که به دنبال فشارهای فراوان از طرف نهادهای بینالمللی استعفا کرد. براساس گزارش روزنامه فارنافرز، تصمیم نماينده ويژه سازمان ملل متحد در يمن، جمال بنعمر، تصميمي تعجبآور و مورد انتقاد بود: بنعمر، چهره مورد حمايت بينالمللي تغيير سياسي پس از بهار عربی [بیداری اسلامی] در يمن بوده از طرف مردم، رفتن او به عنوان پذيرش شكست و مسئول شكست دولت انتقالي به درگيري با حوثيها [انصارلله] براي كنترل كشور تلقي شده است.
پس از استعفای جمال بنعمر، "بانکیمون" دبیرکل سابق سازمان ملل متحد، "اسماعیل ولدالشیخ"، دیپلمات اهل موریتانی را به جای او به عنوان نماینده سازمان ملل در امور یمن انتخاب کرد. نگاه و مأموریت آقای ولدالشیخ کاملا با نگاه جمال بنعمر متفاوت بود و در طول بحران یمن در زمان وی شاهد این مساله بودیم که هر زمانی که دعوت به مذاکره شد و یا طرحهایی پیرامون موضوع آتشبس اعلام شد با پیشروی میدانی مزدوران یمنی با پشتیبانی هوایی ائتلاف سعودی و امارات همراه بود.
انصارالله و عقلانیت آنان نسبت به تعهد در قبال مذاکرات ژنو، کویت و مسقط سوءاستفاده میشد و در نهایت طرفهای یمنی مستقر در صنعا، اواخر فعالیت وی جانبداری به سمت سعودی را کاملا در رفتار وی مشاهده کردند و حتی به درخواست وی برای سفر به صنعا و مذاکره پاسخ مثبت ندادند و حتی «محمدعلی الحوثی» رئیس کمیته عالی انقلاب یمن از اینکه سازمان ملل متحد در برابر خواست ملت یمن سر فرود آورده و اسماعیل ولدالشیخ را از سمت فرستاده ویژه سازمان ملل در این کشور برکنار کرده است، استقبال کرد و سازمان ملل مجبور شد برای پیشبرد اهداف، «معین شریم» دیپلمات فلسطینی را به عنوان معاون وی برای پیشبرد امور، انتخاب نماید و حتی ولدالشیخ در آخرین مصاحبه خود برخلاف آقای جمال بنعمر در پایان مأموریت خود، انصارالله را مانع از حصول توافق برای حل بحران یمن اعلام کرد.
بعد پایان مأموریت ولدالشیخ، «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل متحد مارتین گریفیتس را به عنوان فرستاده جدید به یمن معرفی کردند. وی یکی از نظریهپردازان عرصه روابط بینالملل میباشد و این دیپلمات انگلیسی، مرکز گفتوگوی انسانی را در ژنو تأسیس کرد و در میان سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ در زمینه تقویت گفتوگوی سیاسی میان دولتها و مخالفان با گروهی از کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی فعالیت داشت.
وی در اولین اظهارنظر پیرامون طرح خود برای خروج از بحران یمن و قبل از تحولات فعلی الحدیده اعلام کرد، توقف جنگ و تحقق صلح همهجانبه در یمن از مهمترین اولویتهای وی به شمار میرود. براساس گفته وی، کاهش درد و رنج یمنیها که درپی انتقال بانک مرکزی این کشور به عدن و نیز بسته شدن فرودگاه بینالمللی صنعا صورت گرفته است، از اولویتهای وی به شمار میرود. و همچین در اولین گزارش خود به سازمان ملل در تاریخ ۱۷/۰۴/۲۰۱۸ اعلام کرد، اقدام به حمله نظامی در الحدیده روند مذاکرات را تعطیل خواهد کرد، اما بعد از دوماه از این گزارش حمله همهجانبه ائتلاف به الحدیده آغاز شده و قبل از آن، ائتلاف سعودی در اقدامی صالح الصماد رئیس شورای عالی انقلاب یمن را در الحدیده توسط پهباد مورد هدف قرار داد و عملاً روند مذاکرات را با چالش جدی مواجه ساخت و در مرحله جدید از تحولات وارد شدیم، مخصوصا اینکه در چنین شرایطی هرگونه همراهی سازمان ملل با سیاستهای عربستان در جهت محاصره یمن، به منزله چراغ سبز این سازمان به تداوم جنایت آلسعود است.
به نظر میرسد بعد از فروپاشی شوروی که اساساً قطبهای پیشین جایگاه سابق خود را از دست دادند و اجازه اعزام فرستادههای مختلف در بحرانهای منطقهای را نمیدادند اما در حال حاضر این افراد به عنوان ابزاری برای حل بحرانهای منطقهای مورد توجه قرار گرفتهاند و به نظر میرسد، با نگاهی اجمالی به تحولات منطقه و رویکردهای سازمان ملل برای حل بحران، مخصوصاً در سوریه، لیبی و یمن، پر واضح است که اعزام این فرستادهها در حال تبدیل به پدیده، سنت و روند، برای حل بحران یا ادامه بحران است، مخصوصاً اینکه ثقل بیشتر اعزام این افراد در منطقه غرب آسیا مشاهده میشود. در یمن نیز علیرغم عملکرد جانبدارانه سازمان ملل، اما اقدام به مذاکره با طرف صنعا و به رسمیت شناختن آنان نوعی مشروعیتبخشی بیشتری به جنبش انصارالله و دولت نجات ملی در صنعا است و در واقع آنان را به عنوان بازیگری تأثیر گذار قبول کرده است و وزن داخلی و راهبردی آنها را افزایش داده است.
نویسنده: محمدرضا عفراوی