هر بار اتفاقی رخ میدهد که پای پروندهای برای خاندان هاشمی باز میشود، یکی از خواهران پا پیش میگذارد و قضیه مرگ مشکوک را مطرح میکنند!!!! برای خاندان هاشمی این عجیب است که فردی در ۸۲ سالگی با وجود داشتن دیابت در استخر سکته کند اما برای جامعه نباید غیرطبیعی باشد که چرا درست در جایی که خانواده هاشمی باید پاسخگوی مطالبات مردمی باشند این مباحث مطرح میشود؟ چرا وقتی صحبت از چگونگی اصرار برای ساخت دانشگاه در ارتفاع بلند با هشدارهای آن زمان مطرح میشود که امروز ده نفر را به کام مرگ کشانده همچین مواردی مطرح میشود؟
فاطمه هاشمی در مصاحبه مفصل با جماران اینطور گفته که«من با شواهدی که در این مدت به دست آوردم، مطمئن هستم که مرگ ایشان، مرگی طبیعی نبوده است. تنها یک بحثی را مطرح کردند که رادیواکتیو موجود در بدن ایشان بالای حدّ مجاز ۱۰ درصد بوده، یعنی هم ادرارشان آلوده بوده هم حولهای که تنشان میکردند، آلوده بوده است. در آخر هم گفتند که نمیدانند این رادیواکتیو از کجا آمده و دلیلی هم برایش نداشتند. حتی گفتند بیشتر از این نمیتوانند ادامه دهند. این را هم گفتند که در بدن من و مامانم هم رادیواکتیو وجود دارد. البته من به این حرفها اعتقاد چندانی نداشتم و بیشتر بیان آن را ردگمکنی میدانستم. بعدها با مطالعاتی که خودم راجع به رادیواکتیو و این مسائل کردم، به این نتیجه رسیدم که این موضوع ردگمکنی بوده، یعنی مسأله دیگری وجود داشته ولی رادیواکتیو برایشان راحتتر بوده که مطرح کنند. در همین رابطه شاهدیم که خودشان هم در شعارهایشان اعلام کردند.آبانماه همان سال، دو نفر از آقایانی که ادعا میکردند از بچههای جبهه و جنگ هستند، به دفتر من در دانشگاه آمدند و گفتند که «قصد ترور پدرتان را دارند و این پیغام را به ایشان برسانید.» من این مسأله را در شورای عالی امنیت ملی نیز مطرح کردم.» این ادعاهایی است که به مشکوک بودن مرگ آیتالله میرسد! ادعاهایی که اگر از موضوع چرایی طرح آتن بگذریم و به این موضوع کاری نداشته باشیم باز هم نمیتوانیم بفهمیم که چطور میتواند دلیلی مستدلل برای مرگ مشکوک آیتالله باشد؟!
اول باید از این بزرگوار پرسید همانطور که شائبه مرگ مشکوک را مطرح میکنید عدهای نیز شائبه مرگ خودخواسته را مطرح کردند، دوم اینکه اگر واقعا مرگ پدرتان اینقدر مشکوک بود چرا با اصرار پیکرش را از بیمارستان در همان ساعت اولیه به خانه منتقل کردید (توسط مادرتان). میتوانستید پیکر را نگه داشته و کالبدشکافی کنید چرا به جای اجازه بررسی سعی در اتمام تحقیق داشتید، شاید این سوال در اذهان عمومی ایجاد شود که واقعا میدانستید آیتالله را چرا کشتند یا میخواستید بعدا از این کالبدشکافی نشدن در مقاطعی حساس به مقاصدتان برسید؟! اگر آنها که مطرح میکنید شائبه است اینها هم شائبهای است که باید روشن شود.
ضمن آنکه بارها بیان شد که مقصود آن افراد پلاکارد به دست (هر چند که اقدامشان را توجیه نکرده و از آنها حمایت نمیکنیم) این بوده که یادآور شوند که مرگ در هر لحظه و هر جا میتواند رخ دهد. چرا آن پلاکارد میتواند اعتراف قاتل به قتل تعبیر شود، یعنی آنهایی که پلاکارد و پرچمی با محتواهای اینچنینی برای عبرت از تاریخ بر دست میگیرند هم قاتلان آن واقعه عبرت آموزند؟!
فاطمه و فائزه دو عضو خانواده هاشمی هستند که هر چند وقت یکبار شائبههای را راجع به فوت آیتالله هاشمی مطرح میکنند. اما فاطمه هاشمی در مصاحبه اخیر خود با یکی از رسانههای نزدیک به سیدحسن خمینی، گفته است که با شواهدی که بدست آورده، مطمئن است که فوت پدرش طبیعی نبوده است. او درباره شواهدش نکات خاصی نگفته ولی اشاره کرده که این را از سخنان متضاد محافظان هاشمی، پلاکارد حاشیهساز یک طلبه در قم و اینکه چرا به او یادآوری نکردند! که از پدرش کالبدشکافی شود، متوجه شده است.
الف) عمده دلیل برخی فرزندان هاشمی برای غیرطبیعی بودن فوت پدرشان وجود رادیواکتیو در بدن آیتالله هاشمی بوده است. با این وجود با تحقیقات صورت گرفته شده توسط مسئولین دولتی معلوم شده که این موضوع چندان دلیل محکمه پسندی نبوده است. همچنانکه فاطمه هاشمی در همین گفتوگو اخیر خود نیز اشاره کرده که این مساله در شورای عالی امنیت ملی مختومه شده و اتفاقا او مادرش نیز رادیواکتیو دارند و این مساله چندان مهم نبوده است. با این وجود پس از ماهها مانور و شبههسازی درباره مشکوک بودن مشاهده مواد رادیواکتیو در بدن مرحوم هاشمیرفسنجانی و بعد از ختم پرونده پزشکی آن، اینک فاطمه هاشمی کل ماجرا را زیر سوال برده است و گفته که این موضوع اصلا فریب بوده و مساله فوت هاشمی چیز دیگری است. این درحالیست که مساله رادیواکتیو را هم تنها خودشان بودند که همواره مطرح میکردند!
ب) مساله شائبه دار بودن فوت هاشمی در شرایط خاص سیاسی مطرح میشود. پیش از این همزمان با نزدیک شدن به سالگرد فوت هاشمی این مساله توسط فائزه مطرح شده و تا چند روز ادامه داشت. در همین حال همزمان با حادثه دردناک فوت چند دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات و ایجاد سوالات جدی درباره انگیزه و میزان دقت در ساخت این دانشگاه در ارتفاعات تهران آنهم در زمان مدیریت خاندان هاشمی بر دانشگاه آزاد، فاطمه هاشمی دوباره موضوع غیرطبیعی بودن فوت پدرش را مطرح کرده است. بین این دو میشود ربطهای جدی پیدا کرد و سادهانگاری است که پس از چند ماه سکوت به یکباره دیگر موضوع مختومه پرونده مرگ آیتالله هاشمی در شورای عالی امنیت دوباره رسانهای شود. اما یک سوال از امثال فاطمه هاشمی میتوان مطرح کرد و آن اینکه فوت این دانشجویان و جوانان بیگناه مردم، طبیعی است؟ به صورت طبیعی نمیتوان ازتباطاتی بین فوت این دانشجویان با غیرایمن و علمی بودن جادههای ساخته شده این دانشگاه در دوران یکهتازی خاندان شما در دانشگاه آزاد پیدا کرد؟
ج) اما فوت آیتالله هاشمی غیرطبیعی بود و این کاملا درست است! هاشمی سالها با پیشرفتهترین امکانات پزشکی کشور و ایضا احتمالا با بخشی از امکانات دانشگاه آزاد، تحت نظارت بوده و کوچکترین مسال درباره سلامتی او با حساسیت دنبال میشده است. به همین دلیل شاید از منظر برخی فرزندان هاشمی وقتی این همه مراقبتها و امکانات پزشکی در اختیار آیتالله هاشمی را مرور میکنند، مرگ او را غیر طبیعی بدانند! از منظر آنها احتمالا اینهمه امکانات باید مانع مرگ پدرشان در سن ۸۲ سالگی میشد و این غیر طبیعی است. غیر از این نیز، از منظر سیاسی نیز نباید فوت آیتالله هاشمی برای امثال فاطمه و فائزه طبیعی باشد. به صورت طبیعی هاشمیرفسنجانی مسبب اصلی و بزرگ روی کارآمدن دولت روحانی بوده است و به قول نزدیکانش، اگر خودش فرصت کاندیدا شدن پیدا میکردند ۹۰درصد رای داشت! با این همه محبوبیت و شرایط خاصی که هاشمیرفسنجانی به لحاظ سیاسی - به ظن نزدیکانش - داشته طبیعی است که مرگ وی کمی غیر طبیعی باشد! زیرا به صورت طبیعی باید پدرمی ماند و طبیعتا فرزندان بیشتر از حضور پدر بهره سیاسی میبردند. بنابراین فوت هاشمی، در واقع مسیر طبیعی سیاسی فرزندان او را تغییر داده است. طبیعی است که امثال فاطمه و علیالخصوص فائزه با اظهارات شاذش که تاکنون در کنار پدر زندگی طبیعی داشتهاند و الان در نبود حامی و پشتیبانی او، زندگی سیاسی هم برایشان غیرطبیعی است! نبودن هاشمی در واقع برای آندسته از فرزندان هاشمی که ادامه مسیر سیاسی و رسیدن به مناصب قدرت غیرطبیعی شده؛ مرگ هاشمی را نیز غیرطبیعی میدانند! والسلام! جهاننیوز
نویسنده: کژال کیهانی