اگر اشتباه نكنم، مقدماتي جام جهاني ۲۰۰۲ بود. آن روزهايي كه ميروسلاو بلاژويچ به عنوان مربي تيم سوم دنيا (كرواسي) آمده بود تا فوتبال ما را دگرگون كند. آدمي كه به لحاظ روابط عمومي قدرت ويژه اي داشت. اتفاقا او خوب بلد بود خودش را توي دل ما جا كند. پيراهن مشكي پوشيدنش در ماه محرم هنوز هم از حافظه خيليها پاك نشده است.
اما همين جناب چيرو چندان در فوتبال ما دوام نياورد. او با همه بزرگي اش نتوانست در فوتبال ما كاري انجام دهد. اتفاقا آن روزها ما يكي از بهترين تيم هاي ملي را در اختيار داشتيم كه بازيكنان بزرگي حتي روي نيمكتش مينشستند. اما بلاژ موفق نشد چون آن حمايت لازم را پشت سرش حس نمي كرد. مردم دوستش داشتند، اما بعضي رسانهها و البته برخي مسئولين چشم ديدنش را نداشتند. آن روزها آنقدر روي مغز بلاژ پياده روي كردند كه او هم خواسته يا ناخواسته وارد جنگ رسانه اي شد و به قول معروف كم نياورد. نتيجه اش هم كه واضح است. او زودتر از آنچه فكرش را مي كرد، چمدانهايش را براي رفتن بست.
حالا اين روزها باز هم تيم ملي ما يك سرمربي در حد كلاس جهاني دارد. كارلوس كيروش به ايران آمده تا فوتبال ما را با همه ضعف هايش، با همه كاستيهايش و با همه حاشيه هايش به جام جهاني ببرد. اتفاقا او ميخواهد سفر به برزيل جنبه توريستي نداشته باشد. اما اتفاقاتي كه اين روزها براي تيم ملي رخ مي دهد، ذهن ما را به ۱۰ سال پيش پرواز مي دهد.
سرمربي تيم ملي اين روزها آنقدر عصباني شده كه برخلاف خنده هاي هميشگياش مي گويد: برای حمایتهای بیشتر احتیاج داریم که تعامل و درک بهتری بین تیم ملی و باشگاهها باشد. من دوباره تکرار میکنم و از این گفته خود نیز خسته نمیشوم و بارها هم خواهم گفت. مگر به زبان چینی یا ژاپنی صحبت میکنم که متوجه نمیشوند ما جام جهانی را در آیندهای نزدیک خواهیم داشت.
اين بار رسانه ها پشت كيروش ايستاده اند (البته به جز معدود افرادي كه منافعشان را در جاي ديگري ميبينند) اما اينبار تيغ انتقاد و به قول معروف رسم راه نيامدن را برخي تيم ها و مربيان ليگ در دست دارند و به جا مي آورند. آنها كه از كيروش حرفهايتر شده اند!
اين روزها از يار دوازدهم (رسانه ملي)، از مسئولان فدراسيون و وزارت ورزش و حتي مقامات بالاتر خواهشمنديم هواي اين تيم را داشته باشند. مربيان ليگي هم كه...
محسن رجبي