شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۲
کد مطلب : 103636
تهیه‌کننده برنامه مادرانه در گفت‌وگو با سیاست روز:

طرف حساب مادران شهدا مسئولانی هستند که دارند کوتاهی می‌کنند

روز مادر امسال نیز مانند سال‌های گذشته شور و هیجانی خاص را بر سراسر کشور حکمفرما ساخته بود. هرکس به نحوی به دنبال آن بود تا روزی خاطره‌انگیز را رقم زند. حتی آنهایی که مادر از دست داده‌اند متفاوت‌تر از روزهای دیگر سال بر مزار مادر حاضر شدند. در این بین البته مادرانی بودند که در غم از دست دادن فرزند این روز را با یاد خاطرات روزهای مادری که فرزندشان برای آنها می‌گرفت سر کردند. برایمان این سوال مطرح بود که مادرانی که در دفاع‌مقدس و سال‌های پس از آن فرزندانشان به شهادت رسیده‌اند چگونه روز مادر را سر می‌کنند؟ چه خاطراتی از برنامه‌هایی که بچه‌هایشان پیش از شهادت برای روز مادر داشتند دارند؟ چگونه بعضی از آنها ۳۰ سال و حتی ۴۰ سال است که به جای اینکه در خانه میزبان فرزندانشان باشند خود بر قطعه شهدا بر مزار فرزندانشان میهمان می‌شوند؟ این سوال‌ها و ده‌ها سوال دیگر باعث شد تا به مناسبت روز مادر با مردی گفت‌و‌گو کنیم که تلاش داشته تا توجه همگان را به مادران شهدا جلب کند و در این مسیر نیز در برنامه‌ای خاص آنان را به تصویر کشیده است، مردی که ریشه فداکاری و جانفشانی شهدا را در تربیتی که از مادر به ارث بردند کشف کرده و برای همین سعی کرده از وجه اشتراک مادران بگوید و نشان دهد چرا اسلام برای مادر ارزشی غیرقابل اندازه‌گیری قایل است و مسلمانان دوست ندارند این جایگاه را در حد استفاده‌های ابزاری و فروش اجناس پایین آورند. با سیداحمد معصومی‌نژاد تهیه‌کننده مادرانه همکلام شدیم تا از آن سوی دوربین مادرانه برایمان از زنان قدرتمندی بگوید که انسان‌های خدایی پرورش داده‌اند، بخوانید ماحصل این گفت‌و‌گو را:
طرف حساب مادران شهدا مسئولانی هستند که دارند کوتاهی می‌کنند

چه شد که به سراغ ساختن برنامه‌ای با مضمون مادران شهدا روی آوردید؟
برنامه زیادی با مضمون دفاع‌مقدس در تلویزیون تولید و پخش می‌شد که معمولاً در همه آنها به سراغ همسران شهدا، فرزندان شهدا و یا دوستان شهدا می‌رفتند، با توجه به اینکه من فکر می‌کنم بیشترین کسانی که نسبت به شهید مطلب و خاطره دارند پدر و مادر شهدا هستند به همین خاطر به این سمت رفتیم. در عین حال بارها و بارها در صحبت‌هایی که حضرت آقا فرمودند گفتند بین پدر و مادر روی مادرها تکیه کنید چون مادرها هستند، فرزندی که لیاقت شهید شدن داشته باشد تربیت می‌کنند.
الحق ‌والانصاف شما نگاه بکنید می‌بینید که این مادرها خاطراتشان از قبل از تولد فرزندشان آغاز می‌شود و در ادامه در بحث نام‌گذاری‌هایشان ادامه می‌یابد و اکنون هم ارتباطشان با شهید نزدیک است. برای ما شاید ارتباط مادران مدافع حرم که فرزندانشان را تازه از دست دادند عجیب نباشد؛ اما برخی از مادران شهدای دفاع‌مقدس و انقلاب سی و چند سال است که این ارتباط را بعد از شهادت فرزند حفظ کرده‌اند. چون من با آنها حشر و نشر داشتم از زمانی که مسئول بسیج بودم می‌رفتم منزلشان، کاملاً با این خانواده‌ها عجین بودم و آن را حس کرده بودم، گفتم خوب است بعد از این مدت روی خاطرات مادر شهدا کار کنیم و این موضوع را به چند نهاد پیشنهاد دادم اما اعلام کردند جزو اولویت‌های ما نیست، با همه این تفاسیر در نهایت توانستیم ارتباط بگیریم و یکی دو تا کار که تولید کردم، نشان دادم و با استقبال روبرو شد و قرار شد ادامه بدهیم. در این مسیر هم گروه تلویزیونی شاهد بسیار کمک کرد. 

اما شما که تاکنون با تعداد زیادی از مادران شهدا در ارتباط بوده و صحبت‌های آنها را شنیدید، وجه اشتراک مادران را در چه چیزی می‌بینید که موفق به پرورش فرزندی شدند که شهید شده است؟ آیا وجه اشتراکی داشتند؟
دقیقاً وجه اشتراک داشتند، اما باید بگویم که در این مسیر بزرگترین چیزی که برای من مهم بود این بود که به اصل مطلب بپردازم و این را به تصویر بکشم که کسی که خوب زندگی کند مرگ خوبی هم خواهد داشت، وجه اشتراک این شهدا این بود که خوب زندگی کردند و به شهادت رسیدند و مصداق این بخش از زیارت عاشورا که می‌گوید: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل‌محمد...» را مشاهده می‌کنید، در طول تاریخ هم نگاه کنید می‌بینید که کسانی که خوب زندگی کردند خوب هم از دنیا رفتند و فرزندان حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب را ببینید، ما در باره زندگی شهدا بخشی از ماجرا را خوب پرداختیم که سراغ قهرمان‌ها رفتیم اما آن وجه قضیه را که چه کسی اینها را پرورش می‌دهد، متأسفانه زیاد نپرداختیم و روی آن کار نکردیم.
برای همین است که فرزندان نسل دوم و سوم انقلاب مثلاً شهید همت و متوسلیان را می‌شناسند و اما اطلاعات کمتری از مادرشان می‌دانند، ما هم همینطور. حتی منبع آرشیو ما و تاریخ شفاهی ما از خاطرات مادران شهدا خالی است. مثلاً متأسفانه مادر شهید متوسلیان از دنیا رفته است و ما هیچ صدا و تصویری از ایشان نداریم، تمام مطالب و مستندات صرفا چند نکته و خاطره است که آن هم موردی برخی به ایشان مراجعه کردند و مکتوب ثبت‌ شده است. همه اینها دغدغه‌ای را برای من ایجاد کرد که بروم سمت مادرهای شهدا. 

اما درباره وجه اشتراک مادرها نگفتید؟
ببینید دقیقاً این نقاط وجه اشتراک شهدا و خوب زندگی کردن آنها من را به نقطه‌ای وصل کرد که بروم ببینیم اینها چه تربیتی داشتند که توانستند خوب زندگی کنند. به این نتیجه رسیدم که یک تربیت خوبی داشتند و همین تربیت باعث زندگی خوب و در نهایت شهادت آنها شده است. این زندگی خوب و تربیت خوب را ماحصل تربیت مادران شهدا می‌دانم. البته این تاثیر مادر روی فرزند در جبهه مقابل هم به نوع معکوسی وجود دارد.
در مقایسه‌ای که در جبهه حق و باطل داریم هم می‌توانیم این را ببینیم از طرفی طاغوتیان را داریم که از نور به تاریکی می‌روند و در دسته ‌دیگر کسانی را داریم که خداوند سرپرستی آنها را پذیرفته و از تاریکی به نور می‌روند همانطور که در آیت‌الکرسی ذکر شده است. وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که زندگی‌های این دو دسته بسیار متفاوت است. به سمت روشنایی رفتن را غیر از داشتن مادری که خودش مشعل می‌شود برای نشان دادن راه درست، چیز دیگری نمیتواند داشته باشد.
یکی از بزرگترین شباهت‌های مادران شهدا همین نحوه تربیت فرزند است. ما یکی از سوالاتی که در برنامه مادرانه از مادرهای شهید می‌پرسیم این است که شما چه نکات تربیتی را انتخاب کردید و به فرزندانتان آموزش دادید؟ و وقتی به پاسخ‌های آنها دقت کنید می‌بینید که از نحوه نامگذاری این فرزند، تا توسلات مادران و نذر و نیازهایی که می‌کردند و خواب‌هایی که می‌دیدند اشتراکی خدایی دارد. عموم مادرهای شهدا با توجه به نذر و نیازهایی که داشتند و برای شیر دادن وضو می‌گرفتند از همان ابتدای تولد فرزندشان یک نویدی به آنها داده بودند. مثلاً مادر شهید عبدالله باقری می‌گفت من بارها و بارها خواب دیدم که در عالم رؤیا به من گفتند؛ دامنت سبز می‌شود، وقتی می‌پرسیدم می‌گفتند بچه‌دار می‌شوید و می‌گفتم من بچه بغلم است و در این حال می‌بینم می‌گویند دامنت سبز می‌شود.
بقیه مادر شهدا مانند مادر شهید خالقی‌پور و... هم به همین ترتیب. به نوعی به آنها این نوید را داده بودند که بچه خاص است و روی تربیت بکوشید. اشتراک دیگر این مادرها ارتباط عاطفی با فرزندانشان بعد از شهید شدن بود. شهدایی که سی و خورده‌ای سال از شهادت‌شان می‌گذرد هم هنوز انگار با مادرانشان در ارتباط‌ا‌‌ند. من در مستندی مادرها را مقایسه کردم در جبهه حق و باطل، این خیلی جذاب است. می‌بینیم در جبهه حق حتی مادری که سه یا چهار شهید داده ‌است، یک لحظه احساس افسردگی و ناراحتی نمی‌کند و مستندهایی را می‌بینم که مثلا پدر و مادر کشته‌شده‌‌های امریکایی که در خلیج‌فارس کشته شده‌اند فقط به مسببین لعن و نفرین می‌کنند؛ ببینید چطور است این دیدگاه‌ها. من وقتی پیش مادر شهید ۷۰ ساله می‌روم انرژی که از این مادر شهید می‌گیرم خیلی زیاد است و واقعاً انرژی زیادی دارند که فوق‌العاده است، اینها همان اطمینان به خدا و معامله با اوست.
اما وجه اشتراک دیگر مادر شهدا این بود که ۹۰ درصد آنها بر سر جنازه پسرشان گریه نکردند و حتی حضرت آقا می‌گفتند گریه کنید چرا گریه نمی‌کنید؟ مادرها هم می‌گفتند نمی‌خواهیم دشمن شاد بشود. در صورتی که اگر مادر شهید گریه هم بکند هیچ‌کس او را بازخواست نخواهد کرد. با این حال وقتی در آن لحظه توسل به حضرت زینب و حضرت فاطمه می‌کنند می‌بینیم به راحتی می‌توانند آرام شوند. 

بله، اما این قدرتی که باعث می‌شود سختی‌‌های فراق فرزند را بپذیری و گلایه نکنی واقعاً از کجا می‌آید؟
درباره این موضوع شاید بهتر باشد نقل قولی داشته باشیم از آقای پناهیان که مثال زیبایی می‌زند، می‌گوید یک رنج مثبت داریم و یک رنج منفی، این خانواده شهدا و ایثارگران رنج مثبت دارند و مثل کوهنوردی هستند که رنج بیدار شدن صبح روز تعطیل و فشار بالا رفتن از کوه را به جان می‌خرد تا در دوران پیری رنج منفی را از خود دور کند، مادر شهدا رنج مثبت را داوطلبانه قبول کردند و این ایمان و امنیتی که در جامعه است و بیشتر از همه اینها مادر شهدا خیلی خوشحالند و ما هم وظیفه داریم که همه اتفاقات را متوجه این رنج مثبت مادران و خانواده شهدا کنیم.
البته این حال خوب و قدرت خدایی تنها مخصوص مادر و پدرها نیست؛ می‌بینید جوان ۱۳ ساله‌ای را که در دل جنگ با همه فشارها وقتی در اردوگاه عراقی‌ها اسیر شده و با او قرار است مصاحبه‌ای صورت گیرد قدرت دارد، به نظر من این قدرت‌ها از ایمان آنها است. اگر ما قبول کنیم سرپرست ما خداوند است و همه اینها را می‌بیند و همین که خدا دارد می‌بیند طبق قرآن کفایت می‌کند پس سختی‌‌های مثبت ارزش شکوه و گریه ندارد. حالا اجازه بدهید یک مساله هم خودم مطرح کنم. 

بفرمایید؟
بد نیست با توجه به صحبت‌های خانم حاتمی و میلانی نکاتی را بگویم. باید بگویم متأسفانه در این سی و اندی سال که از جنگ می‌گذرد، هیچ کاری در خور شأن مادر شهدا نشد و روی افرادی مانند فوتبالیست و خواننده کار شد و روی کسانی سرمایه‌گذاری کردند که قابل اطمینان نیستند و هر لحظه به خاطر بی‌بصیرتی ممکن است ضربه بزنند. الان هم می‌بینیم که همین آقای حسینی و گلشیفته که روی آنها سرمایه‌گذاری شده بود، وقتی از کشور خارج شدند چقدر سعی کردند به کشور ضربه بزنند، اگر به جای اینکه روی این افراد سرمایه‌گذاری بی‌ثباتی داشته باشیم روی خانواده شهدا و ایثارگران این سرمایه‌گذاری شده بود اوضاع بهتر می‌شد اما اکنون نتیجه این انتخاب‌های غلط را دارید مشاهده می‌کنید. 

یعنی خانواده شهدا را به شهرت و مجبوبیت می‌رساندیم؟
ببینید من می‌گویم اگر مثلاً برای هفته زن قدرت و باور مادر شهدا را نشان بدهند البته نه اینکه هر برنامه‌ای پخش کنند، چراکه متأسفانه در برنامه‌ای که در افق پخش شد دیدم چند مادر شهید را برده بودند مسجد تا نقاشی بکشند! و خیلی هم افتخار می‌کردند!!! باور کنید مثل این افرادی که در آسایشگاه‌های روانی بودند از آنها خواسته شد نقاشی را جلوی دوربین بگیرند. وقتی این برنامه را دیدم آنقدر به هم ریختم چراکه ما از مادر شهدا قابلیت و قدرتی داریم اما به بدترین شکل گاهی از آن استفاده می‌کنیم. باید بگویم که اینها می‌توانند آدم تربیت کنند و با گفتار آنها انسان تربیت کنیم، پناهیان مثالی دارد می‌گوید استفاده بد مانند این است که فردی در خانه‌اش دو ماشین پیکان قراضه و پرادو دارد، او همواره با پیکان قراضه تردد کند و وقتی پیکان خراب شد تازه با پرادو آن ماشین قراضه را بکسل کند!! این چه طرز استفاده از امکانات است؟
این مادر شهدا در حد پرادو هستند و باید اینها را بیاوریم و نشان دهیم که الگوی زن جامعه ما این است که چند فرزند داده و توقعی ندارد.
الان با خانم خالقی پور که چند فرزندشان شهید شده برخورد داشته باشید باورتان نمی‌شود چه زن قدرتمندی است، او می‌گفت در طول دفاع‌مقدس یک شب نشد همه دور هم شام بخوریم. هر دفعه سفره می‌انداختیم یکی از بچه‌ها جبهه بود از اینکه بچه‌ها شهید شدند هم می‌گفت عده‌ای می‌گفتند اینها نان نداشتند بخورند، بچه‌ها را فرستادند!! می‌گفت همه اینها را تحمل کردند و اتفاقاً این را هم می‌گفت همسرم مریض شد و ۱۰ سال زیرش لگن می‌گذاشتم و یکبار هم اجازه ندادم پسرم یا دخترم این کار را بکند، چون از این ترسیدم که مبادا موقع لگن گذاشتن چشم و ابروی آنها طوری بشود که شوهرم خجالت بکشد. این الگو را در فیلم‌ها کجا

می‌توانید ببینید؟ همین خانم تهمینه میلانی که فمنیستی کار می‌کند چقدر به این الگوها پرداخته است؟! واقعاً کل‌کل کردن معنا نمی‌دهد و ما فقط روی اینها کار کنیم و این را نشان بدهیم که چطور دارند این تربیت را به بچه منتقل می‌کنند. 

بله دقیقاً، زنان در جمهوری اسلامی از جایگاه رفیعی چون خانم دباغ برخوردارند، با تلاش‌های عده‌ای که نام بردید خواسته‌ ایشان به دوچرخه‌سواری و ورزشگاه رفتن تنزل یافته، البته اصل اقدام بد نیست اما تنزل خواسته‌ها به شدت خطرناک است؟
من نکته‌ای که از بحث قبل جا ماند بگویم واقعاً رسالت ما در عرصه مادران شهدا این است که تصاویر قدرتمندی از مادر شهدا نشان بدهیم باید کاری کنیم مادران قدرتمند را نشان بدهیم. 

بگذریم عمده‌ترین گلایه‌های پشت دوربینی مادران شهدا چیست که شاید قابل پخش هم نبوده است؟
وقتی در همان زمان دفاع‌مقدس می‌دیدیم که از رزمندگان پرسیده می‌شد چه توصیه‌ای برای مردم دارید و آنها با اخلاص می‌گفتند که کوچکتر از آن هستم که توصیه‌ای داشته باشم، همین است که یعنی واقعاً طرف حساب مادران شهدا هم مردم نیستند و هیچ توقعی هم ندارند چون اینها با کس دیگری معامله کردند. مانند اینکه مضاربه‌ای برگزار کردند و گفتند هر چه پول بیشتر بیاورید سود بیشتر برمی‌‌دارید و او سه بچه‌اش را آورده و سود را از خدا می‌گیرد و اما آن چیزی که اذیتشان کرده این بوده که حس کنند این جمهوری اسلامی آن چیزی که در آرزوی فرزند شهیداشان بود، نباشد! حالا ممکن است گاهی شنیدن خبر اختلاس این حس را در مادر شهید ایجاد کند و گاهی مسأله بی‌حجابی و یا مسایل مختلف، اما عمده‌ترین چیز این است که نگران به انحراف رفتن انقلاب هستند ولی باز هم طرف حسابشان مردم نیستند، طرف حساب آنها مسئولانی هستند که دارند کوتاهی می‌کنند. یکی دیگر از این گلایه‌ها که مادر شهدا داشتند نمی‌دانم تا چه حد قابل پخش است این بود که همه آنها می‌گفتند حضرت آقا می‌آمد خانه‌شان از چای و میوه می‌خورد و حتی وقتی مادر شهید می‌گفتند غذا در یخچال داشتم گرم کردم و ایشان خوردند اما وقتی یکی دیگر از مسئولان آمدند خانه‌شان از چای و میوه و آب نخوردند و محافظان رفتند برایش آب مخصوص آوردند! مادر شهیدی می‌‌گفت وقتی چای آوردم و آن مسئول نخورد، خیلی دلم شکست فکر کردم آنها به ما اعتماد ندارند. اینها البته قابل پخش نبود و نمی‌توانستیم این را پخش کنیم. 

اما در این مسیر آیا سراغ مادر شهدای سایر ادیان هم رفتید، حضرت آقا خانه آنها هم سر زده‌اند، شهدای سنی، مسیحی، کلیمی، زرتشتی...
برای ما اصلاً مهم نبود شهید دفاع‌مقدس و مدافع حرم ارمنی است یا مسلمان. مهم این بود که سراغ اینها برویم قبل از اینکه دو اتفاق رخ بدهد. حضرت آقا هم دو اتفاق را به ما گوشزد کردند، اول اینکه مراقب باشید تحریف نشود و دوم مراقب باشید فراموش نشود. شما دقت کنید مادر شهدا در برهه‌ای قرار گرفتند که یا دارند از دنیا می‌روند یا آلزایمر می‌آید سراغشان، باور کنید مادر شهدایی که به ما معرفی می‌کردند، اگر دو ماه دیرتر می‌رفتیم آلزایمر گرفته بودند. آنقدر حساس بود که الان براساس سن تقسیم بندی کنیم و سن‌های بالا را زودتر می‌رویم قبل از اینکه اتفاقی بیفتد و برایمان مهم بود این خاطرات ثبت شود. یک سری شهدا هستند که قابلیت ساخت مستند دارند و بخشی از شهدا هستند که زندگی‌شان چند بعدی نبوده برای همین هم می‌شد درباره آنها در قالب مادرانه ورود کرد. یکی از آنها شهدای ارمنی و شهدای آتش نشان و شهدای منا هستند. دغدغه‌ ما این است که سراغ اینها برویم و بنا به مناسبتی که داریم این برنامه‌ها را پخش کنیم. 

چقدر به این امر توجه کردید که از شهدا چیزی نسازید که عامه مردم و جوان‌ها خود را با آنها بیگانه نبینند و فکر نکنند آنها نمی‌توانند در این مسیر قدم بگذارند؟
اتفاقاً عرض کردم یک سری شهدا شاخص هستند که مستند می‌سازیم و شهدایی که شاخص نیستند، مادرانه کار می‌کنیم، این شهدا معمولاً پیچیده نیستند و برای عموم ملموس هستند. اتفاقاً وقتی هم قرار است خاطرات توسط مادر شهید مطرح شود خاطراتی رمانیتک و خودمانی است که احتمال دارد در زندگی روزمره هر کدام از ما رخ دهد مثل هدیه روز مادر و نخستین کادو و... . 

از این خاطرات چیزی که بیشتر به یاد مانده است برایمان تعریف می‌کنید؟
مادر شهید خالقی‌پور می‌گفت پسرم تازه دستش به جیبش رفته بود و حقوق می‌گرفت، پول را می‌داد تا نگه دارم، گفته بودم صد تومان شود برایت عروسی می‌گیرم، می‌گفت وقتی پسرم شهید شد، پول‌هایش ۸۰ تومن شده بود.
یا مثلاً مادر همین شهید می‌گفت پسر دیگرم دستم را گرفت و برد جلوی مغازه که گلهایی به شکل قلب داشت که تازه در بازار آمده بود نشانم داد و گفت پول دستم بیاید برایت می‌خرم، مادر شهید گفت: اما پسرم رفت جبهه و شهید شد و من هر بار از مقابل مغازه رد می‌شوم و گل را می‌بینم یاد پسرم می‌افتم، بچه‌های مادرانه بعداً همان گل را خریدند و به مادر هدیه دادند.
یا مثلاً مادر دیگری به طنز خاطره تعریف می‌کرد که روز پدر با فرزندانش مایحتاج خانه را می‌خرند به جای هدیه پدر، یک سالی کتری نداشتند و همه با هم پول گذاشتند و برای روز پدر کتری خریدند و پدر با خنده به آنها گفت پس مادرتان کتری می‌خواست. این خاطرات ساده است و البته پر از نکات جالب. 

اما چقدر از این مسیر به سیر زندگی مادر می‌پردازد؟
ما اتفاقاً همیشه قهرمان‌ها را می‌پردازیم و می‌رویم سراغ شهدا، اما از مادرانشان چیزی نمی‌دانیم در حالی که این مادرها هستند که شهید را تربیت می‌کنند و ما در برنامه مادرانه درباره سیر زندگی مادر شهید از تاریخ تولد خودش شروع می‌کند و شرایط اقتصادی را می‌گوید تا روز شهادت، این خیلی مهم است که من حتماً دوست دارم تأکید کنم ما درصدی از هدفمان در برنامه مادرانه این است که سبک زندگی را زیرپوستی منتقل کنیم و فقط خاطره نباشد. یک جا مادر شهید می‌گوید من ۱۲ بچه داشتم و شب‌ها با نگرانی گرسنگی اینها نمی‌خوابیدم شب با امید به خدا می‌خوابیدم و صبح با امید به خدا بیدار می‌شدم وقتی این پخش شد یکی از ائمه جمعه زنگ زد و گفت همین توکل به خداست که به فرزند منتقل شده است و از این خاطرات بیشتر نمایش دهید.
مادر شهید حسین امیدواری، ایشان در خاطره فرزندش می‌گوید من سواد ندارم، حسین معانی قرآن را به من یاد داد و الان هر چه قرآن می‌خوانم و معنی قرآن را متوجه می‌شوم برای حسین است. تعریف می‌کند می‌گوید دکتر رفتم دستم درد می‌کرد نمی‌خواستم قرص‌ها را بخورم، اما حسین به خوابم آمد و گفت مامان اگر می‌خواهی خوب شوی قرصها را باید بخورید، خوردم و خوب شدم. 

پشت دوربین مادرانه چه خبر است؟
پشت دوربین اتفاقات خوبی می‌افتد، ما با مادر شهدا ارتباط قلبی می‌گیریم. ارتباط قلبی خیلی خوب است، ابتدا که زنگ می‌زنیم مادر شهید با اکراه قبول می‌کند و وقتی اولین نگاه بین دو طرف ایجاد می‌شود و شاید بگوید از خود راضی‌ام اما آنقدر برخورد بدی با خانواده شهدا شده گاهی آنها رغبت به صحبت ندارند؛ و وقتی می‌بیند صحبتی شده که دغدغه‌ای ندارند و صبح خیلی ناراحت هستند و در لحظه آخر که داریم می‌رویم مثل اینکه یک نفر خالی شده باشد می‌شوند. اما ما برنامه را به سمت شام غریبان پیش نمی‌بریم، مثلًا برنامه ملازمان حرم را دیدم که همسر شهید می‌آید و خاطره گریه‌داری می‌گوید و بعد روی آن مداحی پخش می‌شود، من نظرم این است از این روش احساسی چیزی در نمی‌آید، چراکه این فقط با احساس می‌آید و می‌رود. اما در برنامه مادرانه اگر کسی بخواهد واقعاً می‌تواند زندگی نامه جامع مادر شهید و شهید را بنویسد. ما وقتی داریم خداحافظی می‌کنیم و جدا می‌شویم، تک‌‌تک بچه‌ها می‌روند و دو قول از مادر شهید می‌گیرند، یکی قول شفاعت می‌گیریم و دوم برای عاقبت به خیری جوانها دعا کنند، چون این مادرها سرمایه‌گذاری خوبی با خدا کردند.
روایت داریم شهید وارد بهشت نمی‌شود مگر اینکه مادر و پدرش را هم ببرد. پسر دیگر مادر شهید بوربور می‌گفت هر وقت دور هم جمع می‌شدیم مادر می‌گوید «دی‌‌وی‌‌دی» برنامه مادرانه را بگذارید و آنقدر این برنامه را دیدیم که حفظ شده‌ایم. یکی دیگر از مادران شهدا می‌گفت رفتم سوپرمارکت و می‌گفت نمی‌دانستیم شما مادر شهید هستید و آن چیزهایی که از خانواده شهدا به ما منتقل شده این بوده که بازخوردهای این برنامه خوب بوده است.
ما با خانواده‌هایی که گفت‌وگو می‌کنیم ارتباط را قطع نکردیم و کار به جایی رسیده که وقتی صداوسیما از مادر شهید دعوت می‌کند می‌گوید اگر معصومی‌نژاد بیاید، می‌آییم. 

شما اصلا برای چه دغدغه کار درباره شهدا را داشتید آیا خانواده شهید هستید؟
من جزو خانواده شهدا نیستم اما تاثیر شهدا را در زندگی حس کردم، پسرخاله‌هایم شهید شدند ولی با آنها ارتباط نداشتم؛ چون سال ۱۳۶۳ که آخرین پسرخاله‌ام شهید شد ۵ ساله بودم. اما با شهید آوینی و غلامعلی رجبی مأنوس بودم و اینها به نوعی الگوهای من بودند. از همان بچگی در شکل گرفتن شخصیت من تأثیرگذار بودند و الگوی رفتاری بودند. این باعث شد با بالا رفتن سنم تأثیر شهدا را حس کردم. در مسجد بودم بچه‌ها هر کدام با یک شهید بودند و می‌دیدم چقدر تأثیر شهید را گرفتند. 

اجازه می‌دهید فرزندتان در این مسیر پا بگذارد، مثلاً اگر بخواهد برود سوریه برای جنگ یا هر جای دیگری به جز کشور؟
بله، انشاالله که در عمل چنین کاری کنم. واقعاً چنین اقدامی به آن نگاه و سرمایه‌گذاری و اعتماد به خدا باز می‌گردد. که بدانیم با چه کسی داریم سرمایه‌گذاری می‌کنیم، گاهی آنقدر به طرف اطمینان نداریم که حداقل‌ها را بگذاریم اما برخی به شدت به خدا اعتماد دارند، مثلاً مادر شهید بادامچیان ۵ پسر شهید داشت باید دید این مادر چقدر به خدا مطمئن است که سرمایه‌گذاری کرده، الان فرزند برادرم که ۱۲ ساله است در این مسیر آمده و آخرین کتاب‌های دفاع‌مقدس را می‌خواند و حتی برایم تعریف می‌کند. در حد توان سعی می‌کنیم در این مسیر پیش برود. در برنامه مادرانه اتفاق خوب می‌افتد آرشیو خوبی از عکس‌ها و فیلم‌ها و وصیت‌نامه شهدا مستند می‌شود. شهدای دفاع‌مقدس داشتیم که سی سال بوده کسی نرفته به آنها سر بزند. 

گلایه‌ای در این مسیر ندارید؟
چرا اتفاقاً، گلایه هم داریم از مسئولان که تا الان حرکتی انجام ندادند مگر اینکه خود حضرت آقا دست روی کتابی بگذارند و تازه عده‌ای برایشان آن کتاب مهم شود. انگار حتماً حضرت آقا باید بگویند خوب است تا دیگران کتابی بخوانند یا فیلمی درباره دفاع‌مقدس ببینند، مثلاً برنامه مادرانه را تا حضرت آقا تعریف نکنند مورد توجه قرار نمی‌گیرد. 

مادرانه تا چه زمانی ادامه دارد؟
۵۰ برنامه ضبط کردیم. اما این برنامه فعلاً ادامه دارد و دغدغه من است تا وقتی که مادران شهدا هستند، ادامه داشته باشد. 

شهید به معنی شهید جنگ است یا به سراغ شهدایی مانند آتش‌نشان و منا هم می‌روید؟
تا الان نرفتیم، اما برای ما معذوریت نیست. برای ما مادران شهدای دفاع‌مقدس چون سن‌هایشان زیاد است و خطر از دست رفتن دارد اولویت ما فعلا آنهاست. 

ممنون، نکته خاص دیگر مانده که بگویید؟
ممنونم که به این بخش ورود می‌کنید، فقط اینکه قدر مادر شهدا را باید دانست و آموزه‌‌های تربیتی آنها را توسعه داد.

گفت‌گو: قاسم غفوری- مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdcgww9q3ak9z34.rpra.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی