طبیعی است گروهی از هنرمندان غربگرایی که نه تنها در هشت سال دفاعمقدس توجهی به رسالت تاریخی خود در دفاع از میهن نداشته و نه اینکه در میدانهای جنگ حاضر شوند، که حتی در پشت جبههها نیز دلاوریهای رزمندگان اسلام را در آثار خود منعکس نکردند، نمیتوانند پس از جنگ راویان خوب و صادقی برای آن دوران باشند. به ندرت میتوان اثری از حضور ستارگان زن و مرد سینمای ایران در میدانهای جنگ و یا پشت جبههها در هشت سال دفاعمقدس به دست آورد. البته این به معنای نادیده گرفتن حضور فعال برخی هنرمندان متعهد در آن سالها نیست، چه اینکه اگر این دسته از هنرمندان نبودند، امروز این تعداد از تصاویر و گزارشهای مربوط به دفاعمقدس در دسترس نمیبود. اما سوال اینجاست که جریان روشنفکری داعیهدار و همیشه طلبکار حاکم بر عرصه فرهنگ و هنر در ۳۵ سال گذشته چه خدمتی به منافع ملی ایران اسلامی داشته است؟
چرا هنرمندان غربی شکستهای نظامیان خود را به پیروزی بدل میکنند اما هنرمندان وطنی، پیروزی مطلق مردم مظلوم ایران در برابر ابرقدرتهای شرق و غرب را نه تنها نادیده گرفته که حتی دفاع از میهن را خشونتطلبی معرفی مینمایند؟ و مهمتر از آن برخی آثار و فعالیتهای فرهنگی و هنری خلاف واقع و تحریفآمیز نسبت به دفاعمقدس با چه هدفی صورت میگیرد؟ چه کسانی قصد دارند یاد و خاطرهی هشت سال دلاوری و رشادت را از افکار عمومی ایرانیان پاک کرده و کودکان و نوجوانان را با تصویری غیرواقعی از آن دوران آشنا سازند؟ این تحریفات چه سودی برای نظام سلطه درپی دارد؟ در تمام جهان مردم برای دیدن قهرمانان ملی و بومی خود به سینما میروند، از هالیوود تا بالیوود، پردههای سینماها پر است از قهرمانان تاریخی، قهرمانان ملی و قهرمانان خیالی و قلابی. گویا تنها در سینمای جمهوری اسلامی است که مردم باید آثار هنری و روشنفکرانه تماشا کنند و نباید از هنرمندان انتظار انعکاس قهرمانی قهرمانانشان را داشته باشند، نه قهرمانان تاریخی، نه قهرمانان ورزشی، نه قهرمانان نظامی، نه پهلوانان و... سینمای ایران روشنفکر است و قهرمان نشان نمیدهد.
به این ترتیب سینماگران ایرانی پس از چندین سال سردرگمی در انتخاب بین نشان دادن قهرمانی برخاسته از فرهنگی اسلامی - ایرانی و دستیابی به سود میلیاردی و هنریسازی و شکست در گیشه، در نهایت تسلیم خدمت به فرهنگ ملی نشده و برای جبران شکست در گیشه بر روی فروش خارجی تمرکز کردند. در این بین هنرمندان متعهدی باقی ماندند که مدیران فرهنگی آنها را تحویل نمیگیرند و مظلومتر از آنها، مردمی که سینمای ملی ندارند، مردمی که قهرمان ملی شان بر پرده سینما پس از ۳۰ سال مقاومت و ایستادگی، میشود مجید سوزوکی؛ مردمی که حداقل سینمایی در حد بالیوود ندارند که گرچه فرم و محتوای هنری ندارد، اما قهرمان دارد و مردم از دیدن قهرمانانشان احساس غرور و امید میکنند.
این تنها حق مردم زمانهی جاری نیست که سلحشوریهای خود را بر پرده سینما و در آثار هنری مشاهده کنند، بلکه آیندگان نیز حق دارند تصویری هنرمندانه از گذشتهی خویش داشته باشند. ایالات متحده از پرل هاربر تا ویتنام، به اندازه کافی روایت تاریخی جذاب و مهیج برای نسلهای آینده آماده کرده است، اما دربارهی حماسههای نیمقرن اخیر ملت ایران، تک و توک آثار قابل عرضهای برای نوجوانان و جوانان وجود دارد.
افرادی که در سال ۱۴۲۰هجری شمسی به سن جوانی میرسند حق دارند قهرمانان ملی خود را بشناسند، قهرمانانی نظیر سیدعلی اندرزگو که ۶۰ هزار نیرو در سراسر کشور به دنبال او بودند، نظیر شهید علیمحمدی و شهید محمود شهریاری که در راه اقتدار علمی ملت ایران ترور شدند و حتی شهدایی نظیر شهید سیدعلیرضا ستاری که در جریان عاشورای سال ۸۸ برای جلوگیری از آتش زدن یک بسیجی به دست اغتشاشگران روشنفکرنمای غربزده، مورد حمله قرار گرفته و پس از تحمل ۴ سال آثار مصدومیت، در سال ۹۲ به شهادت رسید و قهرمانانی نظیر شهید مصطفی چمران، شهید محمدابراهیم همت، شهید حسین خرازی، شهید حسن باقری، شهید مهدی باکری و... را بشناسند و چقدر عجیب و غیرقابل هضم است که در چهل سال گذشته درباره هیچکدام از فرماندهان و شهدای شاخص دفاعمقدس فیلم سینمایی قابل اعتنایی ساخته نشده است، البته اگر فیلم ایستاده در غبار که آن هم پس از سی سال تولید شده است، نادیده گرفته شود.
حق پاسداشت دلاوریها و نمایش قهرمانان ملی در فیلم، سریال، تئاتر، شعر، رمان، موسیقی و سایر محصولات فرهنگی و هنری از جمله حقوق ابتدایی یک ملت در عرصه فرهنگ و هنر است، اگر بنا باشد مدیران و مسئولان فرهنگی، هنری و رسانهای جمهوری اسلامی براساس تکالیف فرهنگیشان مورد ارزیابی قرار بگیرند، باید دید هر یک چند قهرمان در کارنامه خود دارد؟ فرهنگ و هنری که از نمایش قهرمانان خود عاجز است، قطعاً نمیتواند قهرمانان آزادهی سایر فرهنگها و کشورها را نیز روایت کند، چراکه ایشان نیز در برابر نظام سلطه قد علم کرده و روایت کردن زندگی ایشان، سیاسی کردن هنر به حساب میآید. به این ترتیب افرادی چون عماد مغنیه، یحیی عیاش، راشل کوری، مالکوم ایکس و مانند اینها نیز هیچگاه در سیستم فعلی فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی مورد توجه قرار نخواهند گرفت.
مدیران سینمایی دولتهای مختلف جمهوری اسلامی در عرصه سینمای استراتژیک دفاعمقدس کارنامه قابل قبولی ندارند، از بیگ پروداکشن حماسی و دلاورانه جنگی که روح سلحشوری، ایثار، وطن دوستی، جوانمردی و غیرت را در جوانان و نوجوانان کشور بدمد، خبری نیست. مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در دهها نهادی که در عرصه فرهنگی از بودجههای تعیین شده برخوردار بوده و بخشی از تولیدات هنری شان به آثار سینمایی اختصاص دارد نمیتوانند آثاری برای عرضه در بازارهای جهانی و یا انتشار رایگان بر روی اینترنت جهت آشنایی مردم جهان با مظلومیت ملت ایران در سالهای دفاعمقدس و رشادتهای ایشان و برجستگیهای فرهنگی بروز کرده در آن دوران ارائه دهند، چراکه اساسا چنین آثاری تولید نشده و یا تعداد آنها بسیار بسیار اندک است. نتیجه آنکه امام جامعه با گذشت سی و شش سال از آغاز و بیست و هفت سال از پایان جنگ تحمیلی، باید ابتدائیات مدیریت فرهنگی را برای مدیران و متولیان امور تشریح کنند، باید درباره ثروتهای فرهنگی ناب و ارزشمند کشور و لزوم استفاده از ثروت غنی و سرچشمهی قوی دوران دفاعمقدس صحبت نمایند چراکه مدیران فرهنگی در چهار دهه گذشته عُرضه جهادگری در عرصه فرهنگ را نداشتهاند.
بالغ بر پنجاه نهاد فرهنگی نه تنها در حوزه دفاعمقدس، که حتی در سایر حوزههای فرهنگی آنقدر ضعیف عملکردهاند که بخش تولیدات فرهنگی راکدتر از تولیدات صنعتی است و جمهوری اسلامی پس از چهاردهه، به جای آنکه در حال صادرات محصولات فرهنگی به جهان باشد، درگیر واردات بیرویه محصولاتی است که از اساس در تضاد با بنیانهای فرهنگ زندگی اسلامی - ایرانی قرار دارند. مگر میشود یک مدیر فرهنگی در جمهوری اسلامی نداند که طراحیهای فرهنگی خطرناکتر از توطئههای امنیتی و تهدیدات نظامی است؟ مگر میشود که یک مدیر فرهنگی در جمهوری اسلامی نداند که در جنگ فرهنگی، هدف دشمن تضعیف ارادههاست؟
پس تولید این تعداد بالای فیلمهای سینمایی و سایر آثار هنری که در آنها جوانانی بیاراده، مأیوس، عصبی، بیهدف، خسته، ناامید و... به تصویر کشیده میشوند، چه معنایی دارد؟ از دو حال خارج نیست، یا مدیران فرهنگی نمیدانند که تولید چنین آثاری در تضاد با امنیت ملی و مخدوش کردن امنیت فرهنگی جامعه و تهدید بنیانهای تمدن نوین اسلامی است که در این صورت شایستگی جایگاهی که آن را اشغال کردهاند نداشته و تصدیگری ایشان غصب جایگاه افراد صالح و مُجرب است و... و یا آنکه این موضوعات را میدانند و به عمد و یا به علت ضعفهای شخصی، قصد مقابله با تولیدکنندگان و حامیان چنین آثاری را ندارند که در این صورت نیز باز مرتکب خیانت علیه امنیت فرهنگی جامعه هستند.
با این همه؛ آنچه که حایز اهمیت است نتیجه این ولنگاریهای فرهنگی و بیتدبیری و بیمسئولیتی مدیران فرهنگی است که تبعات جبرانناپذیری را برای فرهنگ زندگی اسلامی ایرانی درپی داشته و دارد. پروفایل کودکان و نوجوانان در شبکههای اجتماعی نشان میدهد بذرهای کاشته شده توسط محصولات خارجی و تولیدات فرهنگی وارداتی به ثمر نشسته و علفهای هرز در ساحت اندیشه و احساس آیندهسازان کشور در حال روئیدن و رشد روزافزون است. مدیران فرهنگی امروز و دیروز جمهوری اسلامی زمانی که مولفههای سبک زندگی اسلامی به عنوان پایههای تمدن نوین اسلامی از دست رفت، کجا خواهند بود؟
پس اگر انسان ایرانی سال ۱۴۱۴ علاقهای به مقاومت، ایستادگی، ایثار، استکبارستیزی و... نداشته باشد، متولیان امر فرهنگ در تمام دستگاههای فرهنگی به ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چطور پاسخگوی دویست و سی هزار شهید انقلاب اسلامی، دفاعمقدس، ترور، مدافع حرم و... خواهند بود؟ نادیده گرفتن حقوق فرهنگی یک ملت و بلکه خیانت به امنیت فرهنگی آن، جرم فرهنگی نیست؟ کدام قانون نانوشتهای افرادی را که مغز و قلب میلیونهای ایرانی مسلمان را به عرصه تاخت و تاز محصولات وارداتی دشمن تبدیل کردهاند، به پای میز محاکمه میکشاند؟ مجرمانی فرهنگی که سوءمدیریت، هواپرستی، بیکفایتی، جهل، ترس و سایر خصوصیاتشان باعث کندی مسیر حرکت ملت ایران در برپایی تمدن نوین اسلامی شده و با این شرایط شاید حتی آنها را از این مسیر منحرف کند، در روزگاری که فرهنگ از دست برود، اساسا شرمنده خواهند شد؟
از هنری که در دیدن قهرمانیهای یک ملت نابیناست و بلکه از دیدن آن تنفر دارد و خود را به هر دری میزند تا تنها نقاط درخشان تاریخ چند قرن اخیر کشور را نبیند، نباید انتظار بیان حقایق را داشت. با وجودی که بسیاری از هنرمندان نسبت به دفاعمقدس و شهدا ارادت قلبی داشته و میتوانند میان حق و باطل تمیز قائل شوند، اما به علت اینکه حاکمیت بر عرصه فرهنگ و هنر در جمهوری اسلامی با جریانات روشنفکری غربگراست و عموم مدیران فرهنگی نیز در طول دهههای گذشته حامی این قشر طلبکار ِ مدعیِ بیتعهد بودهاند، هنرمندان متعهد نیز فرصت خدمت به تاریخ و فرهنگ ملی را از دست داده و نمیتوانند در برابر این جریانات صاحب قدرت عرض اندام کنند. بنابراین تا زمانی که مجرمان فرهنگی عنان عرصه فرهنگ و هنر را در اختیار داشته و مورد تکریم مدیران فرهنگی دولتهای مختلف هستند، نباید انتظار فروپاشی و اضمحلال فرهنگی را دور شمرد، چراکه هدف و نیت اصلی کسانی که دفاعمقدس را در عرصه هنر و به ویژه سینما نادیده گرفته و میگیرند نیز چیزی جز نابودی نظام اسلامی و از بین رفتن فرهنگ شکل گرفته با آن نیست.(سینماپرس)