بیش از پنجاه روز حمله نظامیان تا دندان مسلح رژیم صهیونیستی به باریکه غزه و مردم بیدفاع این منطقه تحت محاصره میتواند موضوعی باشد بسیار مهم برای تحلیلهای کارشناسان مسائل بینالمللی که مقالات فراوانی را نیز در این رابطه به رشته تحریر درآوردهاند. با این حال نگارنده قصد دارد چند آجری را هم بر روی این دیوار اضافه کند و به بررسی استدلالات مقامات سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی از ارتکاب به این جنایات وحشیانه بپردازد.
شاید کارشناسان امور جنگی و اجتماعی صهیونیستها به این نتیجه رسیدند که جنگ غزه ميتواند کمکی به تلاشها برای ضربه به مقاومت ضد صهیونیستی باشد خصوصا پس از ناکامی در جنگ ۳۳ روزه لبنان و بحران تحمیلی سه ساله بر سوریه طراحی گردید.
اما این پیشبینی ميتواند چه چالشهایی را برای صهیونیستها رفع کرده و آنها به دنبال بدست آوردن چه اهدافی از جنگ غزه بودند: نخست اینکه غزه به محل اصلی مقاومت تبدیل شده است و همواره خاری بس بزرگ در چشمان صهیونیستها است. که این مسئله باعث شده خلع سلاح غزه جزو نخستین اهداف آنان باشد.
برای اجرایی شدن خلع سلاح مقاومت غزه ابتدا ميبایست تلفات انسانی وارد شود و حمایتهای مردمی از مقاومت ضعیف شده سپس تونلهای زیرزمینی تخریب شوند و البته ذخایر تسلیحاتی غزه نیز به اتمام برسد. بعد از این مراحل مقاومت به ناچار ميبایست برای جلوگیری از یک نابودی کامل و کشتار کلی در غزه تن به خلع سلاح داده و در بهترین شرایط وارد فاز گفتوگو و موضعگیری سیاسی با رژیم صهیونیستی شود.
دوم، دور ساختن تشکیلات خودگردان از غزه و گروههای اصلی مقاومت که قصد تشکیل دولت ائتلافی را با یکدیگر داشتند. بنیامین نتایاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی بطور کاملا علنی از ابومازن خواسته و تهدید کرده بود که از ائتلاف با حماس اجتناب کند که در غیر این صورت آیندهای را برای مذاکرات سازش نمیتوان متصور شد.
تشکیل دولت ائتلافی بین کرانه باختری و غزه باعث قدرتمندتر شدن فلسطینیان در اعمال فشارها به رژیم صهیونیستی و حتی در معادلات بینالمللی خواهد بود. البته نباید فراموش کرد که منتفع اصلی وجود اختلافات بین تشکیلات خودگردان و مقاومت غزه رژیم صهیونیستی و دیگر همپیمانان آنها ميباشند.
سوم، اعمال فشار به کشورهای عربی برای تن دادن به روند سازش اعراب و رژیم صهیونیستی که نتیجه آن به رسمیت شناختن این رژیم به عنوان دولتی یهودی ميباشد. گفتنی است که رژیم صهیونیستی در اعلامیه سال ۱۹۴۸ به عنوان یک دولت یهودی معرفی شده ولی در قانون رسمی رژیم صهیونیستی واژه دولت یهود در مورد ماهیت این رژیم بکار نرفته است.
چهارم، استفاده از شرایط منطقهای و بحرانهای داخلی سوریه و لبنان و وارد آوردن ضربات سنگین به حماس که علاوه بر محاصره چند ساله این باریکه باعث خواهد شد که مقاومت در مسیری نزولی و فرسایشی حذف شود.
بیش از هشت سال از محاصره کامل نوار غزه توسط رژیم صهیونیستی ميگذرد که تصور مقامات اسرائیلی پایان گرفتن و یا حداقل کاهش حمایتهای مردمی از مقاومت را درپی خواهد داشت و با توجه به بحرانهایی که در حلقههای حامی مقاومت وجود داشت پیشبینی ميشد که مقاومت غزه بدون پشتوانه نتواند تحمل جنگی بزرگ و طولانی را داشته باشد.
حال به نتایج حاصله از این جنگ خونینی که از سوی رژیم کودککش صهیونیستی به ملت بیدفاع غزه وارد شد ميپردازیم:
رژیم صهیونیستی همواره از انتشار آمار واقعی در جنگهای خود خودداری ميکند ولی طبق آمار منتشر شده توسط پایگاه خبری پانوراما الشرقالاوسط برخی آمارهای جنگ اخیر افشا شده است و نشاندهنده تلفات و مجروحین بسیار بالای صهیونیستها ميباشد. پس اولین نتیجه حاصله برای رژیم صهیونیستی در جنگ ۵۰ روزه، هلاکت ۴۹۷ نظامی، هلاکت ۱۱۳ افسر ارتش، مجروح شدن ۱۲۵۹ نفر دیگر و خودکشی ۱۶۶ نفر به دلیل هراس از جنگ بود.
این تعداد تلفات باعث بروز آشفتگی در جامعه صهیونیستی شده و موجی از نارضایتی را در پیش خواهد داشت.
دوم، آشکار شدن ناکارآمدی سامانههاي متعدد ضد موشکی در سرزمینهاي اشغالی که مشهورترین و معتبرترین آنها سامانه گنبد آهنین است که در طول این جنگ تنها توانست کمتر از ۲۰ در صد از موشکهای مقاومت را مورد هدف قرار دهد.
این ناکارآمدی باعث شد تا هدفهاي مهم و استراتژیکی مانند فرودگاه بینالمللی بن گوریون، پایگاه هستهای دیمونا، پایگاهها و فرودگاههای نظامی و دیگر نقاط مهم در سرزمینهای اشغالی مورد اصابت موشکهای مقاومت قرار گیرد.
سوم، یکی دیگر از نکاتی که در این جنگ به شدت باعث هراس نظامیان صهیونیستی شده بود نفوذ نیروهای چریکی مقاومت به داخل پایگاههای نظامی ارتش صهیونیستی در داخل سرزمینهای اشغالی بود.
از نکات مهم این اقدام نیروهای مقاومت که همواره مقامات صهیونیست از آن به عنوان چالش نظامی یاد ميکنند عدم تلفات مقاومت ميباشد. نیروهای مقاومت به داخل پایگاههاي نظامی ارتش رژیم صهیونیستی نفوذ ميکردند و پس از به هلاکت رساندن فرماندهان صهیونیستی به پایگاههای خود باز ميگشتند.
این موضوع نشاندهنده این مطلب بود که نیروهای مقاومت توان ورود به شهرهای سرزمینهاي اشغالی را دارند، زیرا ورود به شهرها بسیار سادهتر از ورود و نفوذ به داخل پادگانهاي جنگی است.
چهارم، ناتوانی سیستم نظامی اسرائیل در شناسایی و انهدام سامانههاي پرتاب موشک در باریکه غزه بود. رژیم صهیونیستی برای متوقف کردن حملات موشک تلاش زیادی کرد تا پایگاهها و تجهیزات پرتاب موشک مقاومت را شناسایی کرده و با استفاده از گلولهباران آن منطق مانع از ادامه حملات موشکی به سمت سرزمینهای اشغالی شود. اما نه تنها این مهم میسر نشد بلکه به عنوان ضعفی در سیستم اطلاعاتی صهیونیستها مورد توجه قرار گرفت.
پنجم، نا به سامانی اجتماعی در جامعه صهیونیستی و کاهش امنیت روانی که باعث افزایش فضای رعب و وحشت شده است. تداوم حملات موشکی مقاومت و عدم توانایی مقابله سامانههاي متعدد ضد موشکی با آنها باعث شد تا موجی از بیاعتمادی به سیستم نظامی در سرزمینهاي اشغالی فراگیر شود. این شرایط علاوه بر برهم زدن فضای روانی در جامعه صهیونیستی باعث افزایش موج مهاجرت معکوس از اسرائیل نیز شده است.
ششم، رژیم صهیونیستی در این جنگ متحمل صدمات فراوان اقتصادی شد از جمله آنها ميتوان به خسارات مالی ناشی از کم شدن درآمدهای صنعت توریست اشاره کرد.
خسارات اقتصادی رژیم صهیونیستی تنها به صنعت توریسم منحصر نمیشود بلکه ضربه به میزان تولید داخلی، عدم استقبال سرمایهداران خارجی برای سرمایه گذاری در اسرائیل، افت شدید بانکداری و حتی کاهش مصرف کالاهای تولید صهیونیستها در خارج از سرزمینهای اشغالی را درپی داشت.
هفتم، همه گیر شدن انزجار ملتهای جهان از رژیم صهیونیستی به دلیل جنایات و اقدامات ضد بشری ماشین جنگی این رژیم اشغالگر علیه زنان و کودکان بی دفاع فلسطینی است. مردم مناطق اروپایی و امریکایی به دلیل وجود سانسور شدید اخبار تا چند سال پیش نمیتوانستند از واقعیات رخدادهای فلسطین آگاه شوند ولی اکنون برهمگان آشکار شده که رسانههاي غربی اخبار کشتار فلسطینیان را بطور غیرعادلانهای منتشر ميکنند و همین امر سبب بروز اعتراضات و راهپیماییهاي گستردهای در برخی از کشورهای اروپایی شد.
نکتهای که نمیتوان از آن سخن به میان نیاورد برپایی راهپیماییها و تجمعات متعدد در اعتراض به جنایات رژیم کودککش صهیونیستی و همکاری برخی کشورهای غربی با این جنایتکاران بود که حضور یهودیان در میان معترضان نشاندهنده تفاوت میان صهیونیستهای اشغالگر و مومنان به دین یهود است.
در اینجا نگارنده نتیجهگیری را به خود خوانندگان واگذار ميکند که آیا جنگ ۵۰ روزه توانست نتیجه مثبتی را برای مقامات صهیونیست برجا گذارد و آیا این کشتار و اعمال خشونتها باعث تقویت نیروهای مقاومت نشد؟
عماد نجار