نقش آمریکا درجهان وتأثیرآن برآمریکا دگرگون شده است . بسیاری، این تغییرات را نتیجه رویدادهای دهشتناک یازدهم سپتامبر میپندارند و اینکه از آن پس، ما درجهان تازهای به سر میبریم. آیا واقعا چنین است؟ كارشناسان تردید دارند! خطر روزافزون تروریسم و تلاشهای مشترک بسیاری از دولتها برای رویارویی با این خطر، بیگمان بُعد تازه و مهمی به سیاستهای جهانی افزوده است. با وجود این، امروزه ویژگی بنیادین سیاستهای جهانی و نقش جهانی آمریکا، نه برخاسته از رخدادهای سال ۲۰۰۱ در نیویورک و واشنگتن، بلکه مولود رویدادهای یک دهه پیش درمسکو است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وپایان جنگ سرد، سه شاخصه محوری جغرافیای سیاسی ومحیط استراتژیک را دگرگون کرده است؛ نخست، ساختار قدرت جهانی؛ دوم، مبانی صفآرایی و دشمنی کشورها؛ سوم، الگوی غالب جنگ در جهان. این تحولات به گونهای چشمگیر بر نقش آمریکا در سیاستهای جهانی اثر گذاشته است.
آشکار شدن چهره واقعی اوباما وآمريكا
آشکارتر شدن چهره واقعی اوباما به عنوان رئیسجمهور مدعی تغییر و اصلاح وضع گذشته است. اوباما از بدو ورود به صحنه تبلیغات انتخاباتی برای تصدی پست ریاستجمهوری در آمریکا، به گونهای شعارهای تغییر در سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا و اصلاح روابط با دیگر دولتها و ملتها و به ویژه ملت ایران را سر داد که عدهای تصور کردند اوباما یک پدیده نو در تاریخ سیاست آمریکا خواهد بود. در همان ایام این نگاه نیز وجود داشت که اوباما یک بازیگر روی صحنه است و شرایط آمریکا اینگونه اقتضا میکند که اوباما با چهرهای متفاوت از بوش و دیگر رؤسای جنگطلب آمریکا ایفای نقش کند. طی یک سال گذشته رفتارهای سیاسی اوباما در قبال مسائل جهانی و به ویژه در قبال ملت ایران، نشان داد که هیچ تغییر راهبردی در سیاستهای آمریکا به وجود نیامده و آنچه مطرح شده جنبه تاکتیکی داشته و عمدتاً با هدف فریب افکار عمومی انجام شده است. البته این آشکار شدن چهره واقعی را باید یک دستاورد برای نظام اسلامی به حساب آورد. هوشیاری و درایت رهبر معظم انقلاب اسلامی و ملت عظیمالشأن ایران در قبال رفتارهای فریبکارانه سردمداران کاخ سفید، در نهایت چهره واقعی آنان را در دوره جدید نمایان ساخت. افراد سادهاندیش در ایران، به قدرت رسیدن اوباما با شعار تغییر را برای ایران یک فرصت ارزیابی کرده و معتقد به برداشتن گامهای عملی از سوی ایران برای اصلاح روابط با آمریکا بودند. اکنون با کنار رفتن پردهها و آشکار شدن چهره و ماهیت واقعی اوباما، نادرستی این قبیل تحلیلها به اثبات رسیده است.
نشانههای سقوط دولت آمريكا
درسایه سیاستهای جنگطلبانه و غیرمسئولانه کاخ سفید در چند دهه اخیر، امپراتوری آمریکا از بزرگترین اعتبار دهنده و ثروتمندترین کشور دنیا به بدهکارترین دولت دنیا تبدیل شده است. به علاوه مردم آمریکا بیش ازهمه از مشکلاتی نظیر نابرابری اقتصادی، بیکاری، فقدان آزادیهای مدنی، سانسور رسانهای ومعضلات متعدد مربوط به زیرساختهای اجتماعی رنج میبرند.اینک شاخصترین نشانههای سقوط دولت آمريكا در برابر چشمان ماست. ما شاهد رشد الیگارشی در جهت تصاحب قدرت اقتصادی و سیاسی هستیم. یک درصد جمعیت ثروتمند، هماینک بیش از ۹۰ درصد شهروندان واقع در انتهای لیست، دارایی دارند. این نابرابری اقتصادی مطمئناً از زمان دوره رکود بزرگ اقتصاد آمریکا، بینظیراست. به علاوه، اگر هیلاری کلینتون در انتخابات آتی رئیسجمهور شود، کنترل کاخ سفید در ۲۴ سال گذشته تنها در دستان دو خانواده، جابهجا گردیده است.
بدهیهای اقتصادی هنگفت دولت آمريكا که اکثراً به منابع اقتصادی چین مرتبط است، ما را از این نکته غافل نموده که جنگ افروزیهای بینتیجه در سراسر دنیا و صرف هزینههای هنگفت در پروژههای بینتیجه، میتواند تا چه حد زمینه سقوط آمريكا را فراهم کند و سالهاست که آزادیهای دموکراتیک مردم آمريكا در سایه شعار امنیت ملی، پایمال و یا محدود میگردد. و در سایه افول خدمات عمومی ارائه شده به شهروندان در حوزه سلامت و آموزش و پرورش و مسکن، زندگی روزمره دهها میلیون شهروند آمریکایی،وخیمتر از گذشته گردیده است. در رسانههای آمريكا نیز شاهدیم که برنامههای سرگرمکننده و مفرح جایی را برای ارائه برنامههای نقد و بررسی پیرامون مسایل ملی و سیاسی همراه با توجه به رویدادهای خارج از ایالات متحده باقی نگذاشتهاند. و در نهایت نیز مردم آمريكا به جای دیدن اخبار در رسانهها باید به مشاهده برنامههایی مبتذل و سخیف و اراجیف در این بخشهای خبری، تن در دهند.
سیاست کاخ سفید برپایه نقض حقوق انسانها
تحلیلگران مسائل سیاسی بر این باورند که سیاست کاخ سفید تاکنون بر پایه نقض حقوق انسانها با استفاده از حربه فرافکنی استوار بوده است. در واقع آمریکا طی سالهای اخیر سعی کرده است تا با متهم کردن دیگر کشورها به نقض حقوق بشر و گمراه کردن اذهان عمومی، در سکوت و آرامش، ابتداییترین حقوق انسانها را سلب کند. جنایات انجام شده در ابوغریب ، گوانتانامو ، بگرام و... فقط گوشهای از موارد نقض حقوق بشر توسط آمریکاست.جالب آنکه این جنایات ضدبشری دقیقاً زمانی انجام میشد که سیاستمداران واشنگتن با استفاده از هجمه گسترده تبلیغاتی، آنچه را که ازآن با عنوان نقض حقوق بشر در دیگر کشورها یاد میکردند، زیر ذرهبین قرار داده بودند.سازمانهای حقوقی و مدنی جهانی علناً موارد نقض حقوق بشر توسط آمریکا را به باد انتقاد گرفتهاند و خواستار و رسیدگی به این موضوع شدهاند. این درحالیست که نمیتوان به آسانی از موضوعهای جنجالبرانگیزی چون انتشاربیش از۴۰۰ هزارسند محرمانه در رابطه با جنگ عراق و افغانستان گذشت. اگرچه هنوز نقاط تاریک بسیاری وجود دارد كه درحقايق پشت پرده این افشاگری نهفته است،اما میتوان به جرأت گفت که برخی اسنادکه مستقیماً از رفتار وحشیانه نظامیان آمریکایی در کشورهای فوقالذکر پرده برداشت، به شدت واشنگتن را به چالش كشانده است.
آمریکا در مسیر قهقرائی
بررسیهای آکادمیک نشان می دهد که درپرتو رفتارهای قیم مآبانه آمریکا در سایر کشورها مدل رشد و توسعه و الگوی حقوق بشر و دمکراسی آمریکائی کمترین محبوبیتی ندارد و کمتر هواخواهی در جهان پیدا می کند و سیاستمداران آمریکائی نگرانند که گویا آمریکا در مسیر قهقرائی و عدم محبوبیت قرار گرفته است.
شکست سیاستهای دولتمردان آمريكايي و دستیارانش بویژه درصحنه داخلی که مشخصا باکسری موازنه تجاری کسری بودجه و ناکامی در اداره کشور بنمایش گذاشته شده باعث واگرائی بیشتر شده و دیگر سالهاست که آمریکا حتی برای متحدینش هم الگوی مناسبی محسوب نمی شود. “فیگارو” در این زمینه هشدار می دهد که آمریکا سعی دارد خود را عامل ثبات و تضمین کننده صلح جهانی معرفی کند ولی دنیا شاهد آنست که آمریکا بعنوان تهدید کننده و تخریب گرصلح عمل می نماید. سناتور “شوک هاگل” در آکادمی دیپلماتیک واشنگتن صریحا از یک نگرانی بزرگ پرده برداشت وخاطرنشان ساخت که افول شهرت و اعتبار آمریکا به مرزهای وحشتناک رسیده و اگر علل و ریشه های آن به درستی درک نشود نسل آینده مجبور است با بحرانهای خطرناکتری دست و پنجه نرم کند. روند افول اقبال جهانی آمریکا از میان ارقام نظرسنجی ها بخوبی قابل ارزیابی است.