ممکن است طنزنویسی در ممالک دیگر هنر پیچیده و دشواری باشد اما در این مملکت و با این مسئولان خدوم فقط کافی است خبرها را بدون ذرهاي کم و کاست در یک ستون جا بدهی و بالای ستون هم بنویسی "طنز" تا همه بخندند و روحشان شاد بشود.
مثلا این خبر را عینا از خبرگزاری مهر بخوانید:
شرکت هواپیمایی «ماهان» پس از آنکه پروازش از مشهد به ساری به دلیل بدی آب و هوا در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست، مسافران را با اتوبوس اسکانیا به ساری فرستاد اما در میانه راه، اتوبوس به دره سقوط کرد و یازده مسافر جان باختند.
توجه فرمودید؟ خلبان "توپولف" هر چقدر تلاش کرد نتوانست جان مسافران هواپیما را بگیرد ولی "اسکانیا" از راه رسید و کار نیمه تمام "توپولف" را تمام کرد. اصلا چه معنی دارد که هواپیمای ناقص به سلامت فرود بیاید و مسافران فکر کنند جان سالم به در بردهاند؟ مگر "پراید" مرده که این اتفاق بیفتد؟ مگر غیرت "اسکانیا" اجازه ميدهد که مسافران صحیح و سالم به خانه برسند؟ تازه اینطوری هیجانش بیشتر است. آدم قبل از مرگ ميتواند سوار اسکانیا بشود و ساندیس و کیک بخورد و احیانا یک فیلم هندی هم ببیند و بعد ریق رحمت را سر بکشد.
میخندید؟ خجالتآور است. مرگ هموطنان ما خنده دارد؟ الان یک چیزی بگویم که گولهگوله اشک بریزید. خبر دارید که دهها خانواده عزادار شدهاند و امروز يا فردا صبح به جای اینکه به کار و زندگی عادی خود بچسبند باید بروند عزیزانشان را در سینه قبرستان دفن کنند؟ خبر دارید که بچههاي قربانیان باید بعد از این "بابا" و "مامان" گفتن را فراموش کنند؟ خبر دارید که قرار است به تعداد قربانیان حادثه اضافه شود؟ خبر دارید که یکی دو روز دیگر، راننده بخت برگشته "اسکانیا" را مقصر حادثه اعلام ميکنند و پرونده به خوبی و خوشی بسته ميشود؟
آهای مردم! لطفا بمیرید تا ما برای شما گریه کنیم.