در سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) قرار داریم اول از آشنایی خود با ایشان بفرمایید و تا کجاها در کنار ایشان بودید؟
بنده ابتدای تحصیلاتم از مشهد مقدس امام رضا(ع) شروع شد در مشهد که بودیم یک سعادتی نصیب ما شد که همسایه امام رضا(ع) شدیم یعنی مدرسه ما دیوار به دیوار امام رضا بود. کتابهای آن زمان جامعالمقدمات و حاشیه ملاعبدالله و متول و معالم تا کتابهای شهیدین شهید اول و ثانی را در مشهد خواندم. در بعضی از دروس هم با مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای در یک کلاس بودم. از جمله در کتابی به نام متول در علم فصاحت و بلاغت. بزرگترین استاد ادبیات مرحوم محمدتقی ادیب نیشابوری بود که مقام معظم رهبری با برادر بزرگوارشان تشریف میآوردند سر این کلاس و من هم بودم. بعد از پایان تحصیل در مشهد تصمیمم برای رفتن به نجف شد که در آن زمان اساتید بزرگ در آنجا کرسی درس داشتند. آمدم تهران در دورانی که شهید نواب صفوی را دستگیر کرده بودند و روی طلبهها حساسیت زیادی بود با زحمت زیادی توانستم گذرنامه تهیه کنم و راهی نجف شوم. چندین سال در نجف بودم تا اتمام کتاب کفایتالاصول که آخرین کتاب در سطوح عالی است. یک سفر ۱۵ روزه به عنوان مبلغ به کرمانشاه در ایام عاشورا داشتم برای تبلیغ که در کرمانشاه من را اعزام کردند به کرند غرب. چند روزی در ایام عاشورا آنجا بودم. ایام عاشورا که تمام شد مسائلی در کرند پیش آمد که دولت آن زمان به ما اجازه خروج از کشور برای رفتن به نجف را نداد و من ممنوعالخروج شدم.
حدودا چه سالی بود؟
در سال ۱۳۳۸ بود. وقتی ممنوعالخروج شدم بازگشتم به مشهد و شهرمان قوچان و دیدار با پدر و مادرم. بعد تصمیم گرفتم که در قم رحل اقامت افکنم. آمدم قم. سطوح عالیه را در نجف خوانده بودم لذا بنا بود درس خارج را در قم بخوانم. رسم آن بود که دو سه ماهی در محضر علمایی که بودند حاضر میشدیم تا استاد انتخاب کنیم. یکی دو هفته در کلاس یک استاد مدتی در کلاس درس استاد دیگر تا در نهایت استاد خود را انتخاب کنیم. تفاوت دانشگاه و حوزه در این است که در حوزه شما استاد را انتخاب میکنید اما در دانشگاه این استاد است که شاگردان را انتخاب میکند. به درس برخی آقایان رفتیم و در نهایت به محضر درس امام خمینی(ره) وارد شدیم. ایشان در مسجدی به نام مسجد سلماسی درس میدادند و این مسجد تا بیرون در مملو از شاگرد میشد. ابتدا آن انتهای کلاس مینشستم و کم کم به صفهای جلو رفته و نزدیک محضر استاد قرار گرفتم. از بیانات قوی و محکم و البته مستدل امام خمینی(ره) خوشمان آمد و از آنجا شد که شاگرد ایشان شدم.
کمکم با بیت امام(ره) آشنا شدم. امام(ره) ساعت ۸ کلاس درسش را آغاز میکرد. در آن زمان مکاسب محرمه را درس میدادند. امام(ره) یک ساعت مانده به ظهر (حول و حوش ساعت ۱۱) تشریف میبردند منزل. منزل علما بیرونی و اندرونی دارد. امام در بخش بیرونی خانه به مشکلات مردم و سوالات شاگردان پاسخ میدادند. ما هم آن ساعت میرفتیم آنجا سوالی اگر داشتیم از امام میپرسیدیم و از محضر ایشان بهره میبردیم که با آقا سیدمصطفی خمینی فرزند بزرگ امام آشنا شدیم. در مسافرتها کمکم طی سالها هم سابقه و ارتباطمان بیشتر بیشتر شد. در مسجد سلماسی که امام درس میداد به دلیل افزایش شاگردان دیگر جایی باقی نمانده بود لذا امام در سال ۱۳۳۹ اگر اشتباه نکنم کلاس درس را بردند به مسجد اعظم قم. این مسجد به دست توانای آیتالله بروجردی تاسیس شده بود. یک منبری در کنار در ورودی داشتند که فقط یک پله داشت.
من به همراه یکی از دوستان به نام مرحوم حجتالاسلام سیدعباس موسویان قوچانی زودتر میرفتیم و به مرور درسها میپرداختیم و بعد از محضر امام(ره) برخوردار میشدیم. ابتدای آشنایی ما که محور سوال شما بود از همین جا یعنی از سال ۳۹-۳۸ شروع شد.
بعد از آشنایی در کارهای مبارزاتی هم کنار ایشان بودید؟
از سال ۴۰ الی ۴۱ بود که دیگر انقلاب آغاز شد. زمانی که مسافرت میرفتیم خدمت آقاسیدمصطفی خمینی میآمدیم و گاها رسالهای میگرفتیم. و بعد از شروع حرکت انقلابی امام هم دیگر اعلامیههای ایشان را میگرفتیم و توزیع کرده و بر سر منبرها برای مردم بیان میکردیم. در شهرهایی که برای تبلیغات دینی میرفتیم بردن اعلامیه ممنوع بود و حتی داشتن رساله امام یا بیانات ایشان ممنوع بود. مشکلاتی بود اما همه این سختیها را برای تبلیغ گفتمان امام به جان میخریدیم و در نهایت تا زمان تبعید ایشان از محضرشان برخوردار شدیم.
امام( ره) قبل از تبعید و یا بعد از آن سخنی در باب حزبگرایی و لزوم تشکیل حزب با عنوانی که امروزه متداول است داشتهاند؟ ایشان موافق حزبگرایی بودند؟
نه در آن زمان احزابی بودند اما مربوط به امام و انقلابیون نبودند. در زمانی که مبارزه آغاز شده بود امام اصلا در مسائلی همچون حزب و حزبگرایی نبودند. آن زمانها این مسائل نبود. البته بعد از پیروزی انقلاب شهید بهشتی حزب جمهوری را تشکیل دادند اما چون نظر امام(ره) با مردم بود این حزب منحل شد. ایشان میفرمود مردم انقلاب کردند، صاحب این انقلاب مردم هستند تا بودند به مسئولان تذکر میدادند که آقایان ما هر چه داریم از این مردم داریم این مردم بودند که شماها را از گوشه زندانها نجات دادند. به فکر مردم باشید. جلوی گرانی را بگیرید. با مردم باشید. از مردم جدا نشوید. اینها محور بیانات امام بود.
امام(ره) حزب جمهوری را منحل کرد و گفت ما نیازی به این جریانها نداریم این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند و امور را اداره کنند. ما راهنمایی و ارشاد میکنیم اما تصمیم نهایی با خود مردم است.
یعنی امام(ره) با انحصارطلبی در قدرت مخالف بود؟
بله دقیقا. همه کاره را مردم میدانستند. قطعا میتوان گفت که دیدگاه امام(ره) یک دموکراسی واقعی بود که همه امور را در دست مردم میدانست. امام(ره) به مردم یک آزادی دادند. البته یک آزادی اسلامی نه یک آزادی مطلق که به بیبندوباری ختم میشود.
آزادی که آزادی دیگران را خدشهدار نسازد.
بله. آزادی اسلامی که همگان را در برمیگرفت.
مهمترین دیدگاه امام در باب حکومت اسلامی چه بود ایشان چه ویژگیهایی برای چنین حکومتی در نظر داشتند؟
امام(ره) در باب حکومت اسلامی در اروپا مصاحبهای داشتند و همین سوال شما را هم از ایشان پرسیده بودند. سوالشان این بود که شما که بنا دارید حکومت اسلامی تشکیل دهید آیا حکومت شما مانند حکومت عربستان است یا مانند حکومت عثمانیها که قبلا تشکیل شده بود؟ ایشان فرمودند نه حکومت اسلامی ما، همان حکومت اسلامی پیامبر و حضرت علی است. حکومت اسلامی واقعی آیات خداوند و سیره پیامبر و حکومتداری حضرت علی(ع) است.
شما در مبارزات انقلابی خود به زندان هم افتادید یا با ساواک برخورد داشتید؟
در سال ۴۱ که انقلاب شروع شده و امام(ره) آن سخنرانی مهم را در مدرسه فیضیه داشتند و شاه را نصیحت کردند که اگر به خواست مردم عمل نکنی و به حرف علما گوش نکنی و بخواهی نوکر آمریکا باشی من به مردم میگویم که تو را از مملکت بیرون کنند در آن زمان بنده استثناء در شهر خودمان قوچان در ماه محرم منبر میرفتم. به قول معروف مجالس گل کرده بود. مجالس حساس دست بنده بود که در آن مباحث سیاسی و سخنان امام را در منبرها در لفافه بیان میکردیم. در همان مقطع توسط ساواک دستگیر شدم.
از نحوه دستگیری خود میگویید؟
موقع سخنرانی در یکی از مجالس برای بازداشت من آمده بودند اما جمعیت را که دیده بودند بازگشتند. به من خبر داده شد که ماموران ساواک آمده بودند اما بازگشتند. گفتم ناراحت نباشید آنها شب میآیند. شب دوازدهم محرم من و دوستم آقای موسویان بازداشت شدیم. با یک روحانی دیگر ما را به شهربانی بردند. ما را که به اتاق بردند یکی از ماموران با چوب و چماق و با الفاظ رکیک و بسیار بد برخورد کرد. پس از مدتی سوال و جواب، خود رئیس شهربانی آمد. او با لحن ملایمتری صحبت کرد. بیشتر هدف آنها این بود که ببینند ما خبری از قم داریم یا نه. چون اطلاعی از قم نداشتیم پرونده تشکیل دادند اما چندان سنگین نبود. ما را فرستادند ساواک چند شبی آنجا بودند و دیدند که با قم هماهنگی نداریم. آنها فکر میکردند که من با امام(ره) ارتباط دارم که سخنان ایشان را در لفافه به مردم میرسانم اما دیدند از قم اطلاعی ندارم. البته ما تعدادی اعلامیه آورده بودیم ولی مخفیانه توزیع کرده بودیم و کسی نفهمیده بود که چنین کاری شده است. بعد از چند شب موقتا آزاد شدیم اما از آن زمان تا ۱۵ سال یعنی زمان پیروزی انقلاب ممنوعالمنبر شدم.
حال به فضایی میرویم که امام پس از ۱۵ سال باز میگردد آیا آن زمان دوباره ملاقات داشتید با حضرت امام؟
پس از تبعید امام ارتباط ما بسیار کم شد. دلیلش این بود که از زمان تبعید تا بازگشت امام ۱۵ سال و ۶ ماه طول کشیده بود. امام(ره) مدتی ترکیه بودند بعد نجف بودند و بعد هم رفتند فرانسه.
دوران تبعید به دیدار امام(ره) نرفتید؟
نه نرفتم چون ممنوعالخروج بودم. بعد هم نرفتم البته دفتر امام میرفتیم برای دادن وجوهات و برخی امور و حتی به ملاقاتهای مردمی ما را میبردند اما اینکه خصوصی به دیدار امام(ره) بروم نه. وقتی امام آمدند خیلیها به من گفتند که شما هم بروید دیدار امام من گفتم به هر حال ۱۵ سال گذشته شاید امام ما را به یاد نیاورد. البته یک جلسه تقریبا خصوصی با مرحوم فلسفی خدمت امام(ره) بودیم اما اینکه آشنائیت دهم که شاگرد شما بودم نه ندادم.
با مقام معظم رهبری چطور؟ گفته بودید که هم کلاس بودید اکنون رابطه شما با ایشان چگونه است آیا دیداری دارید؟
نه ملاقاتی ندارم البته ایشان به من حکم نمایندگیشان در شرق تهران را دادهاند. من اخیرا دفتر آقا بودم اما ملاقات خصوصی و از این جور مسائل نداشتهام.
شما برای انقلاب آن همه سختی کشیدید الان که نزدیک ۴ دهه از انقلاب میگذرد به نظر شما چه میزان از اهداف و تصوراتی که آن زمان داشتید محقق شده، کجاها کاستی میبینید و از چه چیزهایی دلخور میشوید؟
اصل اینکه امام به آرزویش رسید و حکومت اسلامی تشکیل داد اصل مهمی است شما به حمدالله جوان هستید و دوران طاغوت به یادتان نیست. در آن زمان مفاسد بسیار زیاد بود. وضعیت حجاب بسیار اسفناک و زننده بود. این وضع اگر پیش میرفت اکنون از این مملکت چه برجای میماند؟ روضه امام حسین(ع) ممنوع بود، بیحجابی اجباری بود که در فیلم معمای شاه گوشههایی از آن را نشان میدادند. ما یک فامیلی داشتیم پسرخاله پدر ما بود او نزدیک شهربانی مغازه داشت. میگفت زمان رضاخان یک مامور میآمد ابتدا تعدادی از بزرگان شهر را دعوت میکرد که با همسرانشان به دیدار رئیس اداره شهربانی بروند. میهمانها میرفتند در حالی که خانمها وقت رفتن چادر داشتند اما موقع بازگشت نه تنها چادر نداشتند بلکه موهایشان را بریده بودند به وضعیتی خاص که مورد نظر رئیس شهربانی بود. او میگفت روزی مامور شهربانی آمد و گفت که آقای رئیس امر فرمودند که امشب با خانمتان بیایید میهمانی. تا مامور رفت گفتم ایوای کمی نشستم و در نهایت فکر کردم که چه باید بکنم. چیزی به ذهنم آمد. زمینی داشتیم ۷ فرسخ خارج از شهر یعنی ۴۲ کیلومتر دورتر از شهر. فورا یک گاری گرفتم و آمدم در مغازه همه وسایل مورد نیاز یکی دو ساله از خوراکی گرفته تا پوشاک و سایر وسایل را داخل گاری ریختیم و راهی آن دیار شدیم. ۷ سال آنجا ماندیم یعنی تا زمانی که انگلیسیها رضاشاه را به جزیره موریس تبعید و پسرش محمدرضا را به جای آن گماشتند. در این مدت هر زمان که به چیزی نیاز داشتیم یا ارزاقمان تمام میشد خودم تنهایی به شهر میآمدم یک گاری میگرفتم وسایل را تهیه و مخفیانه باز میگشتم.
سومین ممنوعیت هم لباس روحانیت بود. در هر شهری یک نفر آن هم به شرط آنکه ملا و مجتهد باشد حق داشت لباس تنش کند والسلام. نه حوزه علمیهای وجود داشتد و نه مدرسهای همه چیز تعطیل بود. اگر انقلاب نشده بود شما حساب کنید با این برنامههای شاه در حالی که آیتالله بروجردی هم نبودند، جلویشان را بگیرند وضعیت مملکت به کجا میرسید؟ از اروپا هم بدتر شده بود. همانند همان چیزی که آتاتورک در ترکیه ایجاد کرد، پدر خبیث محمد رضا در ایران اجرا میکرد و ادامه میداد. از برکات انقلاب است که این آزادی را مردم دارند حجاب بازگشته و مجالس امام حسین(ع) برگزار میشود و آن زحمات را امام کشیدهاند.
یک سری از جوانانها آن دوران را ندیدهاند و البته از پایان دوران شاه رضایت دارند اما برخی رفتارها نظیر اختلاسها را که میبینند میگویند این رفتارها با ارزشهای مطرح شده از اسلام و انقلاب همخوانی ندارد و نوعی دلسردی برایشان ایجاد میشود.
این مفاسد اقتصادی در شان نظام اسلامی نیست.
به نظر شما نوع رفتارها و عملکرد مسئولان در زمینه مقابله با چنین مفاسدی چه میزان با اندیشههای امام همخوانی دارد و چه میزان از آنها عدول شده است؟
خوب سوالی پرسیدید و تشکر میکنم بابت آن. این مفاسد اقتصادی در شان حکومت اسلامی و در شان مسئولان حکومت اسلامی نیست. و این نه تنها مردم بلکه مقام معظم رهبری و همه ما را ناراحت میکند. زندگی امام چگونه بود؟ وقتی به امام(ره) پیشنهاد کردند که در کاخ شاه زندگی کنید اما امام رفتند ابتدا در یک مدرسه در خیابان ایران. چقدر ساده و بیآلایش. که ما با مرحوم فلسفی و برخی روحانیون برجسته تهران خدمتشان رسیدیم. ایشان همیشه به مسئولان و مردم نصیحت میکردند که زندگی ساده داشته باشید. مردمی باشید الان ببینید مقام معظم رهبری اگر خانهشان را ببینید لوازم قدیمی است چنانکه فرش خانه برای ۵۰ سال قبل است. نه ملک شخصی نه پسانداز شخصی دارند. از جوانانی که این مفاسد را میبینند و ناراحت میشوند میخواهم زندگی رهبر انقلاب را ملاک قرار دهند زندگی امام(ره) را الگو سازند زندگی علما و مراجع بزرگ را که سراسر ساده زیستی بودهاند مورد توجه قرار دهند.
آیتالله گلپایگانی چگونه زندگی میکرد. آیتالله مرعشی نجفی که هنوز منزلشان هست در همان حسینیه یک اتاق کوچکی داشت که بیرونیاش بود. آنجا مینشست رو به قبله یک میز کوچکی هم داشت و دور و ورش کلی کتاب بود. اگر کسی سوالی داشت جوابش را میداد و بعد به مطالعه ادامه میدادند. ایشان یک مرجع دینی بزرگ بود که در اوج سادهزیستی بود. از جوانها میخواهم که این بزرگان را الگو قرار دهند همیشه حتی در حکومت امیرالمومنین برخی سوءاستفاده میکردند.
وقتی نهجالبلاغه را میخوانیم داستان حنیف انصاری فرماندار بصره است چگونه امیر با آنها برخورد میکرد و توصیه میکرد که زندگیشان ساده باشد. یک داستانی درباره حضرت علی از زبان ابن عباس که این مطلب در کتاب نهجالبلاغه ابن ابیالحدید المعتزلی که اینجا هست و ۲۰ جلد است و عالم سنی است آمده است نقل شده که به «ذی قار» رسیدیم نام یکی از جنگهای حضرت علی(ع) است. ساعتی بود که لشگر جمع شده بودند که امام بیاید برایشان صحبت کند. میگوید رفتم دیدم امام کفششان پاره شده خودشان در حال دوختن کفش هستند. عرض کردم مردم منتظر هستند شما امیرالمومنین هستید تشریف بیاورید. حضرت جواب نداد. کفش را که دوخت و تمام شد آنها را در کنار هم قرار داد و به من گفت ابن عباس این کفشهای من چه مقدار ارزش دارد؟ گفتم یا امیر هیچ ارزشی ندارند. فرمودند به هر حال چیزی بگو. گفتم یا امیر نیم درهم یا در نهایت یک درهم. مولا فرمودند ابن عباس این حکومت برای من از یک درهم و این کفش هم کمارزشتر است. من اگر این حکومت را قبول کردم برای این است که اقامه عدل کنم اسلام را پیاده سازم. اینها را باید الگو قرار دهیم نه افرادی که در حکومت اسلامی سوءاستفاده میکنند. در همان حکومت علی نیز عدهای سوءاستفاده میکردند. در خطبه نهجالبلاغه هست که علی با برادرش عقیل چه کرد. مردم نباید از این چیزها دلسرد شوند بلکه باید در کنار رهبر و انقلاب باشند تا با این وحدت بتوانیم در برابر دشمنان داخلی و خارجی پیروز باشیم.
در سالهای اخیر به مرقد امام رفته باشید میبینید که هزینههای سنگینی صورت گرفته است که با انتقادهای بسیاری نیز همراه بوده است. به نظر شما این اقدامات چقدر با آن اندیشهها و سادهزیستی امام همخوانی دارد؟
خود امام که حیات داشتند زندگی اشان ساده بود وقتی منزلشان میرفتیم فرشهایشان کهنه بود. این اتفاقات برای بعد از حیات امام(ره) است و ارتباطی با شخص ایشان ندارد.
توصیه شما به مسئولین چیست که چگونه میتوانند خود را مدیون اسلام و جامعه بدانند ولو این که کارهای بزرگی صورت داده باشند؟
روحیه تقوا و زهد را باید درخود تقویت کنند. امیرالمومنین در وصیت نامه خود چنین میگوید که طبق موازین تقوا پیشه کنید. باید امام علی(ع) را الگو قرار دهند نه من طلبه که خطا دارم. آن آقایی که مسئول است باید ببیند امیرالمومنین چگونه زندگی میکرد. آن آقایی که وزیر است و وکیل مجلس است ببیند امامان ما چگونه زندگی میکردند. کسی که میخواهد سمتی را قبول کند باید ببیند میتواند انجام دهد یا نه. اگر نمیتواند بگوید فرد مناسبتری را انتخاب کنید. یک پستی را اشغال نکند که نتواند و به جای اصلاح فساد به بار آورد.
این انتخابات ریاست جمهوری اخیرا راجع به نحوه تبلیغات و عملکردهای کاندیداها به نظر شما چه قدر این رفتارها با اندیشههای امام تناسب داشت و چه میزان این رفتارها را در جامعه درست میبینید؟
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است. خوبیهایی داشت ولی در جاهایی برخوردهایی میان آقایان بود که در شان آنها و انقلاب نبود. آری این اشکال در آنها بود. این هم از دورههای قبل از جمله دوره دهم شروع شد. البته دوره کنونی کمتر بود اما بازهم شاهد برخی رفتارهای نادرست بودیم در حالی که در دورههای گذشته چنین چیزهایی نبود. مثلا وقتی آقای خاتمی پیروز شد و رقیبش آقای ناطق بود همان ابتدا به او تبریک گفت.
ممنون از اینکه وقتتان را به ما اختصاص دادید.
خواهش میکنم انشاالله دوباره تشریف بیاورید.
گفتوگو: قاسم غفوری - مائده شیرپور