سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۸
کد مطلب : 93899

انتخاب‌های سخت (18)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (18)

316
فرو رفتن ستون‌هاي منطقه در شن
ایستگاه آخر من، دوحه قطر برای ایراد سخنرانی در یک کنفرانس منطقه‌اي بود که به صورت فشرده برای برگزاری آن کار کرده بودیم. صبح زود روز ۱۳ ژانویه، وارد جلسه‌اي شلوغ مملو از رهبران عرب شدم و تا آنجا که مي‌توانستم به صراحت چالش‌هاي منطقه را تشریح کردم: بیکاری، فساد، نظام متصلب سیاسی که شهروندان را از شأن خود محروم کرده است. توضیح دادم: «در بسیاری از کشورها، به انحاء فراوان، ستون‌هاي منطقه در حال فرو رفتن در شن است» و بدینوسيله موضوعی که در طول این سفر بر آن تاکید کرده بودم را بازتاب دادم. در حالی که چالشی مستقیم را به رهبران گرد هم آمده ارائه نمودم، ادامه دادم: «شما مي‌توانید به جوانانتان کمک کنید آینده‌اي را بسازند که به آن اعتقاد دارند، به آن پایبندند و از آن دفاع مي‌کنند.» اگر اینچنین نباشد، «کسانی که بر وضع موجود اصرار دارند، ممکن است که قادر باشند تاثیر کامل آن را برای مدت کوتاهی مهار کنند، اما برای همیشه اینچنین نیست.»
تعداد اندکی از رهبران عرب عادت دارند انتقادات را به صورت علنی و مستقیم بشنوند. اگرچه من احساسات و سنت‌هاي آنان را درک مي‌کردم، با این وجود فکر مي‌کردم آنها باید به صورت جدی درک کنند که دنیای اطراف آنان چقدر سریع در حال تغییر است. اگر مجبور بودم که این کار را به شکل غیردپیلماتیک انجام دهم، پس باید آن را انجام مي‌دادم. در مراسم اختتامیه اجلاس گفتم: «بیایید صادقانه با آینده روبرو شویم. بیایید آزادانه درباره آنچه که لازم است انجام شود، بحث کنیم. بیایید از این فرصت برای عبور از حرف و شعار استفاده کنیم، برنامه‌هایی که همراه با خجالت و تدریجی است را کنار بگذاریم، و برای اینکه منطقه در مسیر درست طی طریق کند، تعهد بدهیم.» پس از اتمام سخنرانی، خبرنگاران آمریکایی که همراه من به سفر آمده بودند اخبار اینکه سخنان من چقدر صریح بود را منتشر کردند. من در این فکر بودم که آیا اقدامی هم در‌پی سخنان من خواهد بود یا خیر.
روز بعد، با افزایش تظاهرات در تونس، بن‌علی از کشور گریخت و به عربستان سعودی پناهنده شد. اعتراضاتی که با دعوا بر سر یک گاری میوه‌فروشی آغاز شده بود، به یک انقلاب تمام عیار تبدیل گردید. من انتظار نداشتم که این وقایع به سرعت یا به صورت چشمگیری تاکیدی بر هشدار من مبنی بر «فرو رفتن (ستون‌هاي منطقه) در شن» باشد، اما اکنون پیام‌هاي این حوادث غیرقابل انکار بود. با این حال، به همان میزان که این رویدادها اهمیت داشت، هیچ‌یک از ما هم انتظار آنچه که در آینده رخ داد را نداشتیم.
ثابت شد که اعتراضات تونس یک رویداد مُسری است. به لطف تلویزیون‌هاي ماهواره‌اي و رسانه‌هاي اجتماعی، جوانان سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا در صف اول قیام‌هاي مردمی قرار داشتند که بن‌علی را ساقط کرد. آنها جسورانه انتقادات خصوصی از دولت‌هایشان را به درخواست‌هاي عمومی برای تغییر تبدیل نمودند. به هر حال، بسیاری از شرایط مشابه‌اي که سرخوردگی‌هاي تونس را ایجاد کرده بود، به خصوص با توجه به فساد و سرکوبی که وجود داشت، در سراسر منطقه سر باز کرد.

317
بهترین دوست رئیس‌جمهور!
در ۲۵ ژانویه، اعتراضات در قاهره علیه وحشیگری پلیس تبدیل به اعتراضات گسترده علیه رژیم مستبد حسنی مبارک گردید. ده‌ها هزار مصری میدان التحریر در مرکز شهر را پر کردند و در برابر تلاش‌هاي پلیس برای متفرق کردن آنها مقاومت نمودند. جمعیت حاضر در میدان روز به روز زیادتر شدند و بر روی یک هدف متمرکز شدند: سرنگون کردن مبارک از قدرت.
من «سوزان» همسر مبارک را تقریباً بیست سال مي‌شناختم. مبارک افسر نیروی هوایی بود که پس از طی مراحل در زمان انورسادات به معاونت رئیس‌جمهوری رسید. سادات در جنگ «یوم کیپور» در سال ۱۹۷۳ با اسرائیل جنگید و پس از آن پیمان کمپ دیوید را امضا کرد. مبارک در حمله افراط‌گرایان که منجر به ترور سادات در سال ۱۹۸۱ گردید، مجروح شد اما زنده ماند، به ریاست جمهوری رسید و به سختی اسلامگرایان و سایر مخالفان را سرکوب کرد. او مانند فرعون با قدرتی تقریباً بلامنازع برای سه‌دهه پس از آن بر مصر حکمرانی کرد.
در طول سال‌هاي حکمرانی‌اش اوقاتی را با مبارک گذراندم. من از ثبات قدم او در حمایت از پیمان کمپ دیوید و راه‌حل مبتنی بر تشکیل دو کشور برای اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها قدردانی کردم. او سخت‌تر از سایر رهبران عرب برای متقاعد کردن یاسرعرفات تلاش کرد تا توافق صلحی که همسرم در سال ۲۰۰۰ برای آن مذاکره کرده بود را بپذیرد. اما، علی‌رغم مشارکت او با ایالات متحده در موضوعات راهبردی و با وجود اینکه سال‌ها بر سر قدرت بود، محروم کردن مردم مصر از بسیاری از آزادی‌هاي اساسی و حقوق بشر ناامید‌کننده بود و اقتصاد را بد مدیریت مي‌کرد.
این کشور که برای مورخین به عنوان «تامین کننده خوراک در دوران باستان» شناخته مي‌شد، تحت حاکمیت مبارک، در حال تقلا کردن برای سیر کردن شکم مردمش بود و به یکی از بزرگترین واردکنندگان گندم تبدیل شده بود.
در ماه مي ‌۲۰۰۹، نوه دوازده ساله مبارک بر اثر یک بیماری ناشناخته فوت کرد. به نظر مي‌رسید این اتفاق، ضربه روحی بزرگی به این رهبر سالخورده وارد کرده بود. هنگامی که به «سوزان مبارک» زنگ زدم تا با او همدردی کنم، به من گفت آن پسر «بهترین دوست رئیس‌جمهور» شده بود.
برای دولت اوباما، اعتراضات در مصر وضعیت شکننده‌اي را به وجود آورده بود. مبارک چندین دهه شریک راهبردی مهمی برای آمریکا بود، با این وجود، ایده‌آل‌هاي آمریکا به طور طبیعی همطراز جوانانی بود که خواستار «نان، آزادی و شأن انسانی» بودند. هنگامی که توسط یک خبرنگار درباره اعتراضات در همان روز اول مورد سوال قرار گرفتم، به دنبال پاسخ حساب شده‌اي بودم که منافع و ارزش‌هاي ما را بازتاب داده، همچنین نشان‌دهنده عدم اطمینان ما از وضعیت باشد و آتش اعتراضات را هم شعله‌ورتر نکند: «ما از حقوق اساسی بیان عقاید و اجتماعات همه مردم حمایت مي‌کنیم و از همه گروه‌ها مي‌خواهیم خویشتن‌داری کرده و از خشونت خودداری نمایند. اما ارزیابی ما از دولت مصر این است که با ثبات و به دنبال راهی است که تا به خواسته‌هاي مشروع و علائق مردم مصر پاسخ دهد.» بعدها به این نتیجه رسیدم که بی‌تردید رژیم «با‌ثبات» نیست، اما تعداد اندکی از ناظرین توانسته بودند پیش‌بینی کنند که چقدر این رژیم شکننده است.

318
ما یکی از شرکای قدیمی خود را از قدرت برکنار کردیم
در ۲۸ ژانویه، رئیس‌جمهور اوباما به جلسه تیم امنیت ملی که در اتاق وضعیت کاخ سفید برگزار شده بود رفت و از ما خواست پیشنهاداتی درباره اینکه چگونه رویدادهای مصر را اداره کنیم، ارائه نماییم. بحث در اطراف میز جلسه در کش و قوس بود. ما یکبار دیگر درباره موضوعاتی که چندین نسل از سیاست‌سازان آمریکایی را آزار داده بود، فکر کردیم: چگونه باید بین منافع استراتژیک در مقابل ارزش‌هاي اساسی توازن برقرار کنیم؟ آیا مي‌توانیم با موفقیت بر سیاست‌هاي داخلی سایر کشورها تاثیر بگذاریم و بدون متحمل شدن تبعات ناخواسته، دموکراسی را در کشورهایی که هرگز در آنها شکوفا نشده است، رشد دهیم؟ قرار گرفتن در سمت صحیح تاریخ به چه معناست؟ اینها مباحثی بود که ما در سراسر به اصطلاح بهار عربی درباره آنها گفت‌وگو مي‌کردیم.
مانند بسیاری دیگری از جوانان جهان، برخی از دستیاران رئیس‌جمهور اوباما در کاخ سفید وقتی که تصاویر میدان التحریر را در تلویزیون دیدند، درگیر داستان و ایده‌آل‌گرایی شدند. آنها آرزوهای دموکراتیک داشتند و معترضین جوان مصری را تنها از طریق فناوری مي‌شناختند. در حقیقت، آمریکایی‌ها در تمام سنین و هر گرایش سیاسی با دیدن مردمی که مدت‌ها تحت سرکوب بودند، سرانجام خواستار حقوق جهانی بشر شده‌اند و با قوه قهریه که مسئولین در پاسخ به اعتراضات به کار مي‌بردند، تحت تاثیر قرار مي‌گیرند.
من نیز چنین حسی داشتم. آن لحظات هیجان‌انگیز بود. من به همراه جو بایدن معاون رئیس‌جمهور، باب گیتس وزیر دفاع و تام دانیلون مشاور امنیت ملی نگران بودیم اینگونه تصور شود که ما یکی از شرکای قدیمی خود را از قدرت برکنار کرده‌ایم و مصر، اسرائیل، اردن و منطقه را در آینده‌اي نامطمئن و خطرناک تنها گذاشته‌ایم.
استدلال حمایت آمریکا از معترضین فراتر از ایده‌آلیسم بود. پیشقراولی دموکراسی و حقوق بشر طی بیش از نیم قرن، همواره در قلب رهبری جهانی ما قرار داشت. بله، ما گهگاه بر سر این ارزش‌ها برای خدمت کردن به منافع راهبردی و امنیتی مصالحه کرده بودیم، از جمله حمایت از دیکتاتورهای نامشروع ضدکمونیست در طول جنگ سرد که نتایج مختلطی داشت. اما این کوتاه آمدن‌ها سخت‌تر از مقاومت کردن در برابر مردم مصر بود که خواستار همان حقوق و فرصت‌هایی بودند که همیشه گفته‌ایم آنها و تمام مردم سزاوار آنها هستند. در حالی که پیش از این، تمرکز بر مبارک که از صلح، همکاری با اسرائیل و دستگیری تروریست‌ها حمایت مي‌کرد امکان داشت، اما اکنون نادیده گرفتن این واقعیت که او یک مستبدّ قهار است که بر فساد و رژیمی غیرقابل انعطاف و غیرقابل تغییر ریاست مي‌کند، غیرممکن بود.
اما با این وجود بسیاری از منافع مشابه امنیت ملی که هر کدام از دولت‌هاي قبلی را به ادامه روابط نزدیک با مبارک رهنمون شده بود، هنوز هم از اولویت‌هاي فوری بودند. ایران هنوز تلاش مي‌کرد سلاح هسته‌اي بسازد، القاعده هنوز در حال توطئه‌چینی برای حملات جدید بود. کانال سوئز یک مسیر تجاری مهم باقی مانده بود. امنیت اسرائیل مانند همیشه ضروری بود.

319
ما هیچ‌گاه عروسک‌گردان قدرتمندی نبوديم!
علی‌رغم احساسات ضدآمریکایی و ضداسرائیلی در میان مردم مصر، مبارک شریک ما در تمام این حوزه‌ها بود. کشور او به عنوان محور منطقه‌ای بی‌ثبات به این منافع خدمت کرده بود. آیا ما واقعا آماده بودیم پس از سی سال همکاری این ارتباط را قطع کنیم؟
اگر ما به این نتیجه مي‌رسیدیم که چنین انتخابی صحیح است، اصلا معلوم نبود که واقعا چقدر مي‌توانیم بر وقایع جاری تاثیرگذار باشیم. برخلاف باور عمومی بسیاری در خاورمیانه، ایالات متحده هیچ‌گاه عروسک گردان قدرتمندی نبوده است تا بتواند به هر نتیجه‌اي که مي‌خواهد برسد. اگر از مبارک مي‌خواستیم که از قدرت کناره‌گیری کند، اما او نمی‌پذیرفت و موفق مي‌شد در قدرت باقی بماند چه اتفاقی مي‌افتاد؟ اگر او از قدرت کناره‌گیری مي‌کرد و در‌پی آن دوره‌اي طولانی از اغتشاشات خطرناک به وجود مي‌آمد یا پس از او دولتی بر سر کار مي‌آمد که دموکرات نبود و در عمل با منافع و امنیت ما در تضادّ بود چه چیزی رخ مي‌داد؟ در هر صورت، روابط ما در چنین حالت‌هایی مشابه زمان مبارک نبود و تاثیرگذاری ما در منطقه رو به فرسایش مي‌رفت. سایر شرکا نیز منتظر بودند ببینند ما چگونه با مبارک رفتار مي‌کنیم و در نتیجه اعتماد و اطمینان را در روابط خودشان با ما از دست بدهند.
از منظر تاریخی، انتقال از دیکتاتوری به دموکراسی مملو از چالش‌هاست و مي‌تواند به سادگی و به صورت وحشتناکی به انحراف کشیده شود. به عنوان مثال در ایران در سال ۱۹۷۹، افراط‌گرایان، انقلاب مردمی گسترده علیه شاه را به سرقت بردند و یک حکومت مذهبی وحشی را ایجاد نمودند. اگر چنین چیزی در مصر اتفاق مي‌افتاد برای مردم مصر و همچنین منافع اسرائیلی و آمریکایی فاجعه بود.
علی‌رغم حجم اعتراضات میدان التحریر، آنها تا حد زیادی بدون رهبر بودند و به جای برخورداری از جنبش منسجم مخالفان، از طریق رسانه‌های اجتماعی و حرف‌هاي دهان به دهان هدایت مي‌شدند. پس از سال‌ها حکومت تک‌حزبی، معترضین مصری برای اجماع بر سر انتخابات آزاد یا ایجاد نهادهای معتبر دموکراتیک آمادگی نداشتند. در مقابل، اخوان‌المسلمین که یک سازمان اسلامی هشتاد ساله بود چنانچه رژیم سقوط مي‌کرد، در موقعیت خوبی برای پر کردن خلاء سیاسی قرار داشت. مبارک اخوان‌المسلمین را به مخفیگاه رانده بود، اما در سراسر کشور طرفدارانی داشت و از ساختار قدرت به شدت سازماندهی شده برخوردار بود. این گروه خشونت را کنار گذاشته و برای نشان دادن چهره‌اي معتدل‌تر برخی اقدامات را انجام داده بود. اما اطلاع از اینکه چگونه رفتار خواهد کرد و اگر قدرت را به دست آورد چه روی خواهد داد، غیرممکن بود.
این استدلال‌ها، من را به تامّل واداشت. به همراه معاون رئیس‌جمهور، گیتس و دانیلون، احتیاط را توصیه کردم. به رئیس‌جمهور گفتم اگر مبارک سقوط کند «بیست و پنج سال طول مي‌کشد تا همه امور سر و سامان یابد، اما فکر مي‌کنم دوره مابین اکنون و آینده برای مردم مصر و منطقه بسیار ناهموار باشد.»

320
استفاده عامدانه از کلمه «منظم» به جای «فوری»
به رئيس‌جمهور گفتم اگر مبارک سقوط کند «بیست و پنج سال طول مي‌کشد تا همه امور سر و سامان یابد، اما فکر مي‌کنم دوره مابین اکنون و آینده برای مردم مصر و منطقه بسیار ناهموار باشد.» اما من مي‌دانستم در حالی که معترضین مسالمت جو در خیابان‌ها مورد ضرب و شتم قرار مي‌گیرند و کشته مي‌شوند، رئيس‌جمهور از یک جا نشستن و انفعال احساس ناراحتی مي‌کند. او به مسیری رو به جلو نیاز داشت که مصر را به سوی دمکراسی رهنمون شود و در عین حال از هرج و مرج ناشی از سقوط ناگهانی رژیم، اجتناب گردد.
در برنامه هفتگی «دیدار با رسانه‌ها» (از شبکه ان بی سی) در روز یکشنبه ۳۰ ژانویه، سعی کردم روش پایداری را ترسیم کنم: «ثبات پایدار در پاسخگویی به نیازهای مشروع مردم مصر ریشه دارد و این آن چیزی است که ما مي‌خواهیم اتفاق بیفتد» بنابراین، امیدواریم «انتقال صلح آمیز و منظمی را به سوی رژیمی دموکراتیک» شاهد باشیم. استفاده من از کلمه «منظم» به جای «فوری» از روی عمد بود، اگرچه در برخی از محافل کاخ سفید این کلمه منفور بود. بعضی در تیم رئيس‌جمهور از من مي‌خواستند اگر خواستار برکناری مبارک نیستم، حداقل پیش آگهی آن را بدهم. اما من فکر مي‌کردم سخنان من و سایرین که در دولت اوباما بودند به جای سخنان خشن باید با شیب ملایم به اصلاحاتی که بیشتر معترضین خواستار آن هستند منجر شود.
هنگامی که همان هفته با «احمد ابوالغیط» وزیر امور خارجه مصر صحبت کردم، از دولت متبوعش خواستم خویشتنداری نشان دهد و ثابت کنند که دولت نسبت به نیازهای مردم پاسخگوست.
به ابوالغیط گفتم: «استدلال اینکه رئيس‌جمهور مبارک صدای مردم را پس از سی سال شنیده است چالش برانگیز خواهد بود، مگر اینکه او انتخابات آزاد و عادلانه برگزار کند و برای تعیین جانشینش مهندسی ننماید.» او پاسخ داد: «این کاری نیست که همین فردا آن را انجام دهیم. کار فردا آرام کردن مردم و فرونشاندن خشم آنان است.» اما او موافقت کرد نگرانی‌هاي من را منتقل کند.
در هر صورت مبارک گوشش بدهکار نبود. حتی در حالی که ناآرامی‌ها افزایش مي‌یافت و به نظر مي‌رسید که رژیم، کنترل خود بر اوضاع را از دست داده است، او سخنرانی جسورانه‌اي در اواخر شب ۲۹ ژانویه ایراد نمود که طی آن اخراج بسیاری از وزرای کابینه‌اش را اعلام نمود اما از استعفاء یا محدود نمودن دوره ریاست جمهوری خود امتناع کرد. به رئيس‌جمهور اوباما پیشنهاد کردم فرستاده‌اي را برای صحبت با شخص مبارک اعزام کند و او را متقاعد نماید که بسته‌اي قوی از اصلاحات شامل پایان دادن به حالت فوق العاده که از سال ۱۹۸۱ اعمال شده بود، وعده عدم شرکت در انتخابات برنامه ریزی شده برای ماه سپتامبر و توافق برای معین نکردن جمال(فرزند مبارک) به عنوان جایگزینش ارائه کند. این گام‌ها ممکن است همگان را راضی نکند، اما امتیازات مهمی خواهند بود و به معترضین این شانس را مي‌دهد تا پیش از انتخابات سازماندهی کنند.

321
خبري كه در ميانه گفت‌و‌گوها دريافت كرديم
برای این ماموریت حساس، پیشنهاد کردم «فرانک وایزنر»، دیپلمات برجسته بازنشسته که از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱ به عنوان سفیر آمریکا در مصر خدمت کرده و روابط شخصی قوی با مبارک ایجاد کرده بود را پیشنهاد کردم. آنها ساعت‌ها به اتفاق یکدیگر درباره منطقه و جهان صحبت کردند. مانند دوست بزرگ خود ریچارد هالبروک، وایزنر پیش از آنکه نماینده کشورمان در نقاط مهمی در سراسر جهان باشد، در ویتنام تجارب دیپلماتیک کسب کرده بود. او پیش از اینکه در سال ۱۹۹۷ بازنشسته شود، علاوه بر مصر، سفیر آمریکا در زامبیا، فیلیپین و هند هم بود. من فکر می‌کردم اگر کسی از عهده مبارک بر بیاید، آن شخص وایزنر خواهد بود. اما برخی در کاخ سفید نسبت به وایزنر و ماموریتش تردید داشتند. آنها آماده بودند تا به روشی کنترل نشده درباره مبارک عمل کنند. صبر رئیس‌جمهور اوباما در حال تمام شدن بود، اما او در نهایت با من موافقت کرد تا به دیپلماسی شانس دیگری بدهد.
وایزنر در روز ۳۱ ژانویه با مبارک ملاقات کرد و پیام ما را رساند. مبارک پیغام را شنید اما حتی یک قدم تکان نخورد. او استرس داشت یا اینکه حتی از آنچه در اطراف او اتفاق می‌افتاد سردرگم بود، اما به هیچ‌وجه آماده نبود قدرت را واگذار کند. مانند بسیاری از خودکامگان گذشته، او خودش را به عنوان عضو لاینفکّ دولت تلقی می‌کرد. او به اندازه کافی واقع‌بین بود که بداند قادر نیست در قصرش بنشیند و همه اعتراضات را نادیده بگیرد.
بنابراین او عمر سلیمان، معاون جدید خود و رئیس دستگاه اطلاعاتی مصر را برای پیشنهاد گفت‌وگوی ملی درباره اصلاحات احتمالی مامور کرد. دو روز پیش از آن، مبارک، عمر سلیمان را به عنوان معاون رئیس‌جمهور که مدت‌ها پست آن خالی بود، به عنوان اقدامی از روی بی‌علاقگی انتخاب کرد تا اعتراضات را آرام کند. نه وعده گفتمان ملی و نه انتخاب معاون رئیس‌جمهور هیچ‌کس را آرام نکرد.
آن شب ارتش هم بیانیه مهمی صادر کرد و اعلام نمود از زور علیه مردم استفاده نخواهد کرد و مشروعیت حقوق و خواسته‌های معترضین را به رسمیت خواهد شناخت. این بیانیه نشانه شومی برای مبارک بود. اگر ارتش او را ترک می‌کرد، هیچ راهی وجود نداشت که بتواند در قدرت باقی بماند.
روز اول فوریه، مصر اعتراضات وسیع تری را به خود دید. بعدازظهر آن روز در اتاق وضعیت کاخ سفید، تیم امنیت ملی یکبار دیگر درباره اینکه چه کاری باید انجام شود بحث کردند. در میانه گفت‌وگوها، خبری را دریافت کردیم که مبارک قرار است به منظور سخنرانی برای مردم به تلویزیون برود. ما رو به صفحه ویدیویی بزرگ نشستیم و منتظر ماندیم ببینیم این رهبر آماده به جنگ چه چیزی خواهد گفت. او وعده کرد که در انتخابات ماه سپتامبر شرکت نخواهد کرد، به دنبال اصلاحات در قانون اساسی خواهد بود و «انتقال مسالمت‌آمیز قدرت» را پیش از پایان دوره ریاست جمهوری‌اش تضمین خواهد کرد. اما قانون وضعیت اضطراری را لغو نکرد یا نگفت که پسرش به جای او در انتخابات شرکت نخواهد کرد و آغاز واگذاری هیچ‌یک از قدرت‌های مطلق خود را پیشنهاد ننمود.

322
اکنون به معنای دیروز است
مبارک دقیقا و نهایتا با اکثر آنچه وایزنر از او خواسته بود موافقت کرد، اما برای جماعتی که در خیابان‌ها بودند و نیز برای افراد اتاق وضعیت کاخ سفید این اقدام اندک و دیرهنگام بود.
رئيس‌جمهور اوباما که به وضوح ناامید شده بود گفت: «این کارها به اندازه کافی خوب نیست،» سپس به مبارک زنگ زد و همین را گفت. ما بر سر این بحث داشتیم آیا رئيس‌جمهور باید بیانیه‌اي عمومی درباره اینکه انتظارش از مبارک برای انجام اقدامات صحیح به سر آمده را صادر کند یا خیر. یک بار دیگر اعضای برجسته کابینه از جمله من در مشورت‌ها وی را از این کار برحذر داشتیم. ما هشدار دادیم اگر رئيس‌جمهور سختگیرانه ظاهر شود، ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. اما سایر اعضای کابینه بار دیگر خواستار ایده‌آل‌گرایی رئيس‌جمهور شدند و استدلال کردند رویدادهای جاری آنقدر سریع است که به ما فرصت درنگ نمي‌دهد. او تحت تاثیر این سخنان قرار گرفت و همان شب در راهروی ورودی کاخ سفید (گرند فویر) مقابل دوربین‌ها رفت. رئيس‌جمهور اوباما گفت: «این وظیفه سایر کشورها نیست که رهبران مصر را تعیین کنند. تنها مردم مصر هستند که مي‌توانند این کار را انجام دهند. (اما) آنچه روشن است - و آنچه من به رئيس‌جمهور مبارک امشب اشاره کردم - اعتقادم است که انتقال منظم قدرت باید معنادار باشد، باید مسالمت‌آمیز باشد و باید اکنون آغاز گردد. وقتی روز بعد از «رابرت گیبس» رئیس اداره مطبوعات کاخ سفید در جلسه توجیهی با خبرنگاران خواسته شد که «اکنون» را تعریف کند، پاسخ او اندکی تردید ایجاد کرد. او گفت: «اکنون به معنای دیروز است.»
اوضاع در قاهره بدتر شد. هواداران رژیم به صورت مسلح ظاهر شدند و به زد و خورد خشونت آمیز با معترضین پرداختند. مردان با شتر و اسب در حالی که چماق و سایر سلاح‌ها را در دست داشتند در سراسر میدان التحریر ظاهر شدند و سرهای معترضین را مجروح مي‌کردند. من با عمر سلیمان معاون رئيس‌جمهور مصر تماس گرفتم تا روشن کنم چنین سرکوب خشونت‌آمیزی مطلقاً غیرقابل پذیرش است. طی روزهای بعد، رهبری مصر این تاکتیک را مجدداً تکرار نکرد. در ۴ فوریه، یک بار دیگر با ابوالغیط، وزیر امور خارجه این کشور صحبت کردم. در گفت‌وگوهای قبلی، او مطمئن و خوش‌بین به نظر مي‌آمد اما اکنون حتی با وجود ناامیدی، نمي‌توانست سرخوردگی خود را پنهان کند. او شکایت داشت که ایالات متحده بدون تعارف مبارک را بدون در نظر گرفتن عواقب آن به طور کلی نادیده گرفته است. مي‌گفت به آنچه ایرانی‌ها مي‌گویند گوش کنید. آنها مشتاقند از فروپاشی بالقوه مصر سوء‌استفاده کنند. ترس او از تسلط اسلام‌گرایان ناشی از احساس بود. او مي‌گفت: «من دو نوه دختر دارم که یکی از آنها شش و دیگری هشت سال دارد. مي‌خواهم مانند مادربزرگشان و شما بزرگ شوند نه اینکه مانند زنان سعودی نقاب بزنند. این نبرد زندگی من است.»
وقتی با هواپیما به سمت آلمان برای سخنرانی در کنفرانس امنیتی مونیخ که مجمع مهم سران و اندیشمندان از تمام جامعه بین‌المللی بود سفر مي‌کردم، سخنان او در گوشم زنگ مي‌زد.

323
آیا این دموکراسی بود؟
وقتی با هواپیما به سمت آلمان برای سخنرانی در کنفرانس امنیتی مونیخ که مجمع مهم سران و اندیشمندان از تمام جامعه بین‌المللی بود سفر مي‌کردم، سخنان او در گوشم زنگ مي‌زد. تمام سخنان ما در مورد حمایت از دموکراسی واقعا به چه معنا بود؟ مطمئناً معنای این دموکراسی بیش از برگزاری یک انتخابات، آن هم یک بار بود. اگر زنان مصر مي‌دیدند که حقوق و فرصت‌هاي آنان در یک دولت جدید منتخب به قهقرا رفته است، آیا این دموکراسی بود؟ اگر اقلیت‌هاي مصر مانند مسیحیان قبطی تحت تعقیب قرار مي‌گرفتند یا به حاشیه رانده مي‌شدند چه روی مي‌داد؟ اگر قرار بود مبارک ریاست جمهوری را رها کند و مصر دوره انتقالی را آغاز نماید، این سوالات در مورد آنچه که در آینده رخ خواهد داد، تبدیل به سوالاتی مرتبط و فوری مي‌گردید.
در مونیخ مانند دوحه که یک ماه قبل به آنجا رفتم، نیاز به اصلاحات سیاسی و اقتصادی در سراسر خاورمیانه را با دلیل توضیح دادم و گفتم: «این یک آرمان‌گرایی صرف نیست، بلکه یک ضرورت راهبردی است. بدون پیشرفت واقعی به سمت سیستم‌هاي سیاسی پاسخگو و باز، تنها فاصله بین مردم و دولت‌هایشان بیشتر مي‌شود و بي‌ثباتی عمیق‌تر خواهد گردید.» مطمئناً این انتقالات بسته به شرایط منحصر به فرد خود متفاوت خواهند بود و در هر کشوری سرعت متفاوتی خواهد داشت.
در همان موقع، هشدار دادم، ما باید درباره خطرات ذاتی در هر انتقال و گذاری واقع بین باشیم. انتخابات آزاد و عادلانه لازم است، اما کافی نیست.
کارآمدی دموکراسی‌ها نیازمند حاکمیت قانون، دستگاه قضایی مستقل، مطبوعات آزاد و جامعه مدنی، احترام به حقوق بشر و حقوق اقلیت‌ها و نیز حکومت پاسخگوست. در کشوری همانند مصر با تاریخی طولانی از حاکمیت استبدادی، برای قراردادن سنگ بنای دموکراسی، رهبری قوی و فراگیر، تلاشی مستمر از سوی تمام جامعه و نیز حمایت بین‌المللی مورد نیاز بود. هیچ‌کس نمي‌تواند انتظار داشته باشد این امور یک شبه محقق شوند. سخنان آن روز من ممکن بود با امید و خوش‌بینی افراد بسیاری از دیدن اعتراضات قاهره سازگار نباشد، اما چالش‌هایی را بازتاب مي‌داد که من در آینده مي‌دیدم.
در کنفرانسی مشابه در مونیخ، وایزنر مانند یک شهروند عادی و بدون ایفای نقش دولتی خود، از طریق ارتباط ماهواره‌اي دیدگاه شخصی خود درباره وضعیت مصر را بیان کرد. این موضوع مقامات کاخ سفید را پریشان نمود زیرا آنها فکر مي‌کردند که او بر وعده خود برای عدم بحث در مورد ماموریتش به صورت علنی عمل خواهد کرد. سخنان او مبنی بر اینکه مبارک نباید از قدرت کنار برود بلکه باید یک دوره انتقالی را پیش‌بینی کند، امواج و عکس‌العمل‌هایی را ایجاد نمود. اظهارات او مخالف نظرات رئیس‌جمهور بود و کاخ سفید از اینکه او روی حرف رئیس‌جمهور حرف زده آزرده خاطر شد. رئیس‌جمهور به من زنگ زد تا ناخرسندی خود را درباره «پیام‌هاي مختلفی» که ما در حال ارسال آن بودیم، اظهار کند. این، روش دیپلماتیک کلامی برای تنبیه من بود. رئیس‌جمهور مي‌دانست که رویدادهای مصر در کنترل آمریکا نیست اما مي‌خواست از طریق منافع و ارزش‌هایمان کار درست را انجام دهد.

324
قدم زدن در میدان التحریر
رئیس جمهور می‌دانست که رویدادهای مصر در کنترل آمریکا نیست اما می‌خواست از طریق منافع و ارزش‌هایمان کار درست را انجام دهد. من هم می‌خواستم این کار را انجام دهم. می‌دانستم که مبارک خیلی معطل کرده و کارهای اندکی انجام داده است. اما جدای از اینکه ما می‌خواستیم از دستش خلاص شویم، به نظر می‌رسید مردمی که در میدان التحریر جمع شده بودند هم برنامه‌ای نداشتند. آن دسته از ما که طرفدار نظریه «انتقال منظم» بودیم و مصرّانه آن را اعلام مي‌کردیم، نگران بودیم که در دوران پس از مبارک، تنها نیروهای سازمان یافته، اخوان‌المسلمین و ارتش باشند.
تا ۱۰ فوریه، صدها نفر در درگیری‌ها با نیروهای امنیتی کشته شده بودند. خشونت بر آتش خشم معترضین و خواسته آنان برای برکناری مبارک مي‌افزود. شایعاتی مبنی بر اینکه او در نهایت در برابر فشار تسلیم خواهد شد، منتشر گردید. وقتی مبارک یک سخنرانی دیگر خطاب به ملت ایراد کرد، انتظارات هم افزایش یافت. این بار او اعلام کرد برخی از مسئولیت‌هاي خود را به معاونش عمر سلیمان واگذار خواهد کرد، اما همچنان از کناره‌گیری یا پذیرش نیاز به انتقالی که او قدرت را بر‌اساس آن واگذار نماید، امتناع کرد. در نتیجه جمعیت حاضر در میدان التحریر به خشم آمدند.
روز بعد، ۱۱ فوریه، نهایتاً مبارک شکست را پذیرفت. عمر سلیمان، معاون رئیس‌جمهور در حالی که خسته و نزار به نظر مي‌رسید در تلویزیون ظاهر شد و اعلام کرد رئیس‌جمهور از قدرت کناره گرفته و تمام قدرتش را به فرمانده ارتش واگذار کرده است.
سخنگوی ارتش اطلاعیه‌اي خواند، «برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آزاد و عادلانه» را وعده کرد و قول داد «به خواسته‌هاي مشروع مردم» پاسخ داده شود. خود مبارک سخنرانی نکرد و به جای آن بي‌سر و صدا قاهره را به مقصد اقامتگاهش در دریای سرخ ترک کرد. برخلاف «بن علی» در تونس، مبارک از کشورش فرار نکرد و به وعده جسورانه خود که «من در مصر خواهم مرد» وفادار ماند. این عمل لجوجانه او را در معرض تعقیب قضایی و مجازات قرار داد و سال‌هاي پس از آن را در حبس خانگی، دادگاه یا بیمارستان گذراند زیرا بر‌اساس گزارش‌ها، سلامتی او رو به کاهش رفته بود.
تقریباً یک ماه پس از آن به قاهره سفر کردم و به شخصه در میدان التحریر قدم زدم. تیم امنیتی من از اینکه به آنجا مي‌رویم نگران بودند؛ زیرا کاملا برای آنها ناشناخته بود. اما وقتی مصری‌ها در اطراف من ازدحام کردند، پیام قاطع آنها صمیمیت و ميهمان‌نوازی بود. چندین نفر مي‌گفتند: «ممنونیم که آمدید» و برخی هم فریاد مي‌زدند: «به مصر جدید خوش آمدید!» آنها از انقلابی که برنده آن بودند، احساس غرور مي‌کردند.
سپس با تعدادی از دانشجویان و فعالان که نقشی پیشرو در تظاهرات داشتند دیدار کردم. کنجکاو بودم بشنوم آنان برای عبور از اعتراضات و حرکت به سمت سیاست چه برنامه‌اي دارند، چگونه بر نگارش قانونی اساسی جدید تاثیر مي‌گذارند و در رقابت‌هاي انتخاباتی چه طرحی دارند.

325
در رقابت‌های انتخاباتی چه طرحی دارند؟
سپس با تعدادی از دانشجویان و فعالان که نقشی پیشرو در تظاهرات داشتند دیدار کردم. کنجکاو بودم بشنوم آنان برای عبور از اعتراضات و حرکت به سمت سیاست چه برنامه‌ای دارند، چگونه بر نگارش قانونی اساسی جدید تاثیر مي‌گذارند و در رقابت‌های انتخاباتی چه طرحی دارند. متوجه شدم آنها گروهی آشفته هستند که نه برای رقابت انتخاباتی و نه بر تاثیرگذاری بر چیزی آمادگی ندارند. آنها تجربه‌اي در سیاست یا مبارزات انتخاباتی نداشتند. به جای این کارها بین خودشان جدل مي‌کردند، ایالات متحده را مقصر مجموعه‌اي از مشکلات مي‌دانستند و به سیاست انتخاباتی تا حدّ زیادی بی‌اعتنا بودند. سوال کردم: «آیا شما به فکر تشکیل ائتلاف سیاسی و پیوستن به یکدیگر برای حمایت از کاندیداها و برنامه‌ها فکر کرده‌اید؟» آنها فقط مستقیم به من نگاه مي‌کردند (و جواب نمي‌دادند.) در حالی آن جلسه را ترک کردم که نگران بودم آنها در نهایت کشور را به صورت پیش‌فرض به اخوان‌المسلمین یا ارتش تحویل دهند که دست آخر هم دقیقاً همین امر اتفاق افتاد.
سرپرست دولت، وزیر دفاع مبارک، سرلشکر «محمد طنطاوی» بود که وعده داد قدرت را به آرامی و بدون اشکال به دولت غیرنظامی منتخب دموکراتیک منتقل کند. وقتی در قاهره با او ملاقات کردم، آنقدر خسته بود که به ندرت مي‌توانست سرش را بالا نگه دارد. او یک سرباز حرفه‌اي به تمام معنا بود که سلوک و ظاهرش من را به یاد ژنرال «اشفق پرویز کیانی» در پاکستان مي‌انداخت.
هر دو ملی‌گرایان متعهدی بودند و خود را وقف فرهنگ ارتشی کرده بودند که آنها را ساخته بود، از وابسته بودن به کمک‌هاي ایالات متحده و تهدیدات سیاسی و اقتصادی که آنها را متوجه قدرت عظیم نظامی خود مي‌دانستند، اظهار ناخرسندی مي‌کردند. وقتی که طنطاوی و من درباره طرح او برای انتقال قدرت صحبت مي‌کردیم، معلوم بود که کلمات را به دقت انتخاب مي‌کند. او در موقعیت دشواری بود و تلاش مي‌کرد ارتش مورد علاقه‌اش را از ویرانه رژیم نجات دهد، مردم را همانگونه که ارتش وعده کرده بود حمایت کند و در مورد رهبر قبلی که او را در شغلش به این جایگاه رسانده بود، کار درست را انجام دهد. دست آخر هم طنطاوی به قول خود برای برگزاری انتخابات وفادار ماند. هنگامی که «احمد شفیق» کاندیدای مورد نظر او با فاصله اندک به «محمد مرسی» از اخوان‌المسلمین انتخابات را واگذار کرد، وی اجازه داد نتایج برقرار بماند.
در سراسر روند شکننده انتقالی، ایالات متحده تلاش کرد ارزش‌هاي دموکراتیک و منافع راهبردی ما را بدون در نظر گرفتن جانب گروهی و یا حمایت از نامزدها و جناح خاصی ترویج دهد و در این راه مانند بندبازان در مسیر حساسی گام بر مي‌داشت. با این حال و علی‌رغم تلاش‌هاي ما برای ایفای نقشی بی‌طرفانه و سازنده، بسیاری از مصری‌ها به آمریکا با عینک بی‌اعتمادی نگاه مي‌کردند. حامیان اخوان‌المسلمین ما را به حمایت از رژیم مبارک متهم کردند و مظنون بودند که به خاطر دور نگه داشتن آنها از قدرت، با ارتش تبانی کرده‌ایم.

326
مي‌توانستم طنین شعارهای ضدآمریکایی را بشنوم
مخالفان آنها از چشم‌انداز حکومت اسلامی نگران بودند و مدعی بوند ایالات متحده برای ساقط کردن مبارک با اخوانالمسلمین توطئه چینی کرده است. من نمي‌فهمیدم که ما چطور مي‌توانیم همزمان هم به کمک و هم به خنثی کردن اقدامات اخوان المسلمین متهم شویم اما هرگز نظریه توطئه منطقی نبود.
وقتی که در جولای ۲۰۱۲ به مصر برگشتم متوجه شدم خیابان‌هاي مصر یک بار دیگر از اعتراضات مي‌خروشد. اما اعتراض این بار آنها متوجه دولت نبود – آنها به من اعتراض مي‌کردند. جمعیت، خارج از هتل من جمع شده بودند و هنگامی که قصد داشتیم از ورودی جانبی وارد پارکینگ شویم، مردم راه خودروهای ما را بستند. پلیس مصر هیچ اقدامی برای متوقف کردن آنان نکرد و مامورین امنیت دیپلماتیک من خودشان جماعت را با زور به عقب راندند، این کاری بود که آنها به صورت معمول انجام نمي‌دادند. وقتی در اتاق بودم، بیش از ده‌ها گزارش از این ماجرا منتشر شد و مي‌توانستم طنین شعارهای ضدآمریکایی را بشنوم. محافظین و کارکنان من شب ناآرامی را گذراندند و آماده بودند در صورت نیاز هتل را تخلیه کنند. عليرغم هشدارهایی مبنی بر اعتراضات بیشتر در اسکندریه، اصرار داشتم طبق برنامه پیش رویم و برای افتتاح رسمی کنسولگری بازسازی شده آمریکا، روز بعد به آن شهر پرواز کنیم. پس از این رویداد، در حالی که هتل را برای سوار شدن به خودروهایمان ترک مي‌کردیم، مجبور شدیم پیاده از نزدیک جمعیت خشمگین عبور کنیم. به سر «توریا نولاند» سخنگوی بی‌باک من، گوجه فرنگی اصابت کرد (او این ضربه را به آرامی گرفت) و در حالی که هتل را به سمت فرودگاه ترک مي‌کردیم، مردی کفش خود را به سمت پنجره خودروی من پرتاب کرد.
در قاهره، در کنار دیدارهای جداگانه‌اي که با مرسی و ژنرال‌ها داشتم، با گروهی از مسیحیان قبطی نگران در سفارت آمریکا ملاقات کردم. آنها عمیقا از آینده‌اي که در انتظار خود و کشورشان بود نگران بودند و گفت‌وگویی بسیار عاطفی و شخصی میان من و آنان برقرار شد.
یکی از تاثیرگذارترین صحنه‌هاي انقلاب در میان التحریر زمانی بود که معترضین مسیحی حلقه محافظی دور دوستان مسلمان خود هنگام اقامه نماز تشکیل دادند. نقطه مقابل این رویداد زمانی اتفاق افتاد که مسیحیان مراسم عشای ربانی برگزار نمودند. متاسفانه روح وحدت پایدار نماند. تنها یک ماه پس از سقوط مبارک، گزارشاتی از شهر «قنا» منتشر شد که گروهی از سلفی‌ها گوش یک معلم مسیحی قبطی را بریده و خانه و اتومبیلش را به آتش کشیده اند. حملات دیگری هم رخ داد. انتخاب مرسی تنها ترس را در جامعه مسیحیان افزون کرد.
در جلسه ما (با مسیحیان قبطی) یکی از حاضرین که آشفته تر از بقیه بود، دروغی بسیار شرم آور مطرح کرد. او دستیار مورد اعتمادم «هما عابدین» را که یک مسلمان بود متهم کرد که مامور مخفی اخوان المسلمین است. این ادعا از سوی برخی شخصیت‌هاي رسانه‌اي و سیاسی سنت گرا در آمریکا از جمله برخی از اعضای کنگره که به طرز عجیبی، غیرمسئول و عوام فریب بودند منتشر شده بود و اکنون این اتفاق در مصر رخ داد بود.

327
دو ضربه قاطع به دروغ‌ها
به آن مرد مدّعی اجازه ندادم بایستد و بدون استفاده از جملات غیرمعمول به او گفتم که چقدر اشتباه مي‌کند. پس از چند دقیقه مرد شاکی خجالت زد شد، عذرخواهی کرد و پرسید اگر این ادعا درست نیست چرا یکی از اعضای کنگره چنین خبری را پخش کرده است. پس از جلسه «هما» مستقیم پیش آن مرد رفت، مودبانه خودش را معرفی کرد و گفت آماده است به هر سوالی که دارد پاسخ دهد. این یک اقدام رئوفانه بود که در ذات او بود.
من پیش خودم در مورد حملاتی که چند نفر از اعضای مجلس نمایندگان علیه «هما» انجام داده بودند، خشمگین بودم. از سناتور جان مک کین که چندین سال بود هما را مي‌شناخت سپاسگزار بودم که وقتی به مجلس سنا آمد درباره این اهانت‌ها به روشنی گفت: «هنگامی که هر کسی، به خصوص اگر عضو کنگره باشد، حملات پوچ و اهانت‌آمیز علیه هموطنان آمریکایی خود را آغاز کند آن هم بر پایه باطل و ترس از اینکه ماهیت آنها چیست، (در نتیجه) به واسطه جهلی که دارد، روح ملت ما بدنام مي‌شود و تمام ما به واسطه آن پست و حقیر مي‌شویم. شهرت و شخصیت ما تنها چیزهایی هستند که به هنگام ترک این جهان بر جای مي‌گذاریم. کارهای غیرمنصفانه‌اي که نام نیک فردی نجیب و محترم را بدنام مي‌کند، نه تنها اشتباه است بلکه مغایر هر چیزی است که ما آن را عزیز مي‌داریم.»
چند هفته بعد، در حالی که هما در کنار مک کین سر میز ميهمانی سالانه افطار کاخ سفید نشسته بود تا روزه خود را باز کند، رئیس‌جمهور اوباما هم از او دفاع کرد و گفت: «مردم آمریکا برای قدردانی از او مدیون هستند چراكه هما یک وطن‌پرست آمریکایی و الگویی است از آنچه که ما در این کشور بدان نیاز داریم یعنی خدمتگزاری بیشتر به مردم با نجابت، لطف و سخاوتی شبیه روح او. بنابراین من از طرف همه آمریکایی‌ها از شما بسیار سپاسگزارم.» رئیس‌جمهور ایالات متحده و یکی از قهرمانان نامدار جنگی (مک کین) دو ضربه قاطع به این دروغ‌ها زدند. این اتفاق، پیمانی واقعی با شخصیت هما بود.
در جلسه با رهبران قطبی به آنان گفتم ایالات متحده قاطعانه از آزادی‌هاي مذهبی حمایت مي‌کند. تمام شهروندان باید حق زندگی، کار و عبادت به طریقی که انتخاب کرده‌اند را داشته باشند، چه مسلمان باشند، چه مسیحی یا هر دین دیگری. هیچ گروه یا جناحی نباید نفوذ، جهان‌بینی یا دین را بر افراد دیگر تحمیل کند. آمریکا آماده است با رهبرانی که مردم مصر آنها را انتخاب مي‌کنند، همکاری کند. اما تعامل ما با آن رهبران، بر پایه تعهدشان به حقوق بشر جهانی و اصول دموکراتیک خواهد بود.
متاسفانه ماه‌ها و سال‌هاي آتی ثابت کرد دغدغه‌هاي اولیه من درباره مشکلات انتقال دموکراتیک بر شواهد و دلایل درستی استوار بوده است. اخوان‌المسلمین قدرت خود را تثبیت کرد اما نتوانست به شیوه‌اي شفاف و فراگیر حکومت کند. رئیس‌جمهور مرسی اغلب با قوه قضائیه درگیر مي‌شد، به جای ایجاد اجماع وسیع ملی تلاش مي‌کرد مخالفان سیاسی خود را به حاشیه براند، اقدامات اندکی برای بهبود اقتصاد انجام داد و مجوز ادامه تعقیب اقلیت‌ها از جمله مسیحیان قبطی را مي‌داد.

328
مثل بندبازان به ارتفاع زیاد برگشته بودیم
رئیس‌جمهور مرسی اغلب با قوه قضائیه درگیر مي‌شد، به جای ایجاد اجماع وسیع ملی تلاش مي‌کرد مخالفان سیاسی خود را به حاشیه براند، اقدامات اندکی برای بهبود اقتصاد انجام داد و مجوز ادامه تعقیب اقلیت‌ها از جمله مسیحیان قبطی را مي‌داد. اما در عین حال، با حمایت از پیمان صلح با اسرائیل و کمک به من به منظور مذاکره درباره آتش‌بس در غزه در نوامبر ۲۰۱۲ تعجب برخی بدبینان را برانگیخت. یک بار دیگر ایالات متحده با معضل قدیمی خود مواجه گردید: آیا ما باید با رهبری که با او در بسیاری از امور مخالف بودیم برای پیشبرد منافع مهم امنیتی داد و ستد مي‌کردیم؟ دوباره مانند بندبازان به ارتفاع زیاد بازگشته بودیم و بدون دریافت پاسخ‌هاي آسان یا گزینه‌هاي مطلوب در حال متعادل کردن امور (و عبور از این مرحله دشوار) بودیم.
در جولای ۲۰۱۳، میلیون‌ها مصری بار دیگر در خیابان‌ها دست به اعتراض زدند اما این بار علیه زیاده‌روی‌هاي دولت مرسی. ارتش، تحت فرماندهی جانشین طنطاوی، ژنرال عبدالفتاح السیسی برای بار دوم به میدان آمد. آنها مرسی را از قدرت برکنار کردند و سرکوب تهاجمی تازه‌اي علیه اخوان‌المسلمین آغاز نمودند.
در سال ۲۰۱۴، چشم‌انداز دموکراسی مصر روشن به نظر نمی‌رسید. السیسی در حالی در انتخابات شرکت کرد که تنها یک مخالف مشخص در برابر او قرار داشت و به نظر مي‌رسید او نیز الگوی قدیمی مستبدان خاورمیانه را دنبال کند.
به نظر مي‌رسید بسیاری از مصری‌ها از هرج و مرج خسته شده و آماده بازگشت به ثبات بودند. اما دلایل اندکی وجود داشت که باور کنیم حاکمیت دوباره ارتش پایدارتر از هر آن چیزی است که تحت حکومت مبارک برقرار بود. لازم بود این حکومت، فراگیرتر، نسبت به نیازهای مردم مسئول‌تر و در نهایت دموکراتیک‌تر باشد. آزمایشی که مصر و سایر کشورهای خاورمیانه باید پس بدهند این خواهد بود که آیا آنها نهادهای معتبر دموکراتیک را ایجاد مي‌کنند تا حقوق تمام شهروندان را تامین کند و در عین حال امنیت و ثبات را در رویارویی با دشمنی‌هاي قدیمی مذهبی، قومی، اقتصادی و تقسیمات جغرافیایی ایجاد نماید یا خیر. این کار همانگونه که تاریخ معاصر نشان داده است آسان نخواهد بود، اما جایگزین آن، چیزی جز تماشای فرو رفتن منطقه در شن نخواهد بود.
ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن موفق شد جلوتر از موج ناآرامی‌هایی حرکت کند که سایر دولت‌هاي منطقه را در بهار عربی درنوردیده بود. اردن انتخابات قانونی معتبری برگزار نمود و برخورد با فساد را آغاز کرد، اما اقتصاد این کشور در مقیاس وسیع، راکد باقی ماند چراکه اردن یکی از بزرگترین کشورهای نیازمند انرژی است. حدود ۸۰ درصد از گاز طبیعی مورد نیاز این کشور از طریق خط لوله مصر تامین مي‌شود. اما پس از سقوط مبارک و افزایش ناامنی در صحرای سینا، این خطوط لوله که گاز را به اسرائیل هم منتقل مي‌کردند هدف حملات مکرر و خرابکاری قرار گرفتند و جریان انرژی به اردن را مختل نمود.
یارانه‌هاي سنگین دولت باعث شده بود قیمت برق از گزند چرخه‌اي غیرقابل کنترل حفظ شود اما در نتیجه، بدهی‌هاي عمومی دولت در حال افزایش بود.

329
گفت‌وگو را حتی اگر لازم باشد مخفیانه آغاز کنند
یارانه‌های سنگین دولت باعث شده بود قیمت برق از گزند چرخه‌ای غیرقابل کنترل حفظ شود اما در نتیجه، بدهی‌هاي عمومی دولت در حال افزایش بود. پادشاه با معضل دشواری روبرو شده بود: قطع یارانه‌ها، افزایش قیمت انرژی و در نتیجه روبرو شدن با خشم و غضب مردم یا تداوم یارانه‌ها و ریسک ورشکستگی مالی.
راه‌حل روشن این مشکل در شرق این کشور و در عراق قرار داشت، جایی که ایالات متحده در حال کمک به دولت نخست‌وزیر، نوری المالکی بود تا صنعت مخروبه نفت و گاز آن را بازسازی کند. منبع انرژی دیگری در شرق و در اسرائیل قرار داشت که کمتر معلوم و جنجالی‌تر و ذخایر گاز طبیعی گسترده‌ای را در شرق مدیترانه کشف کرده بود. دو کشور از زمان امضای پیمان تاریخی سال ۱۹۹۴ در صلح به سر می‌بردند اما اسرائیل عمیقا در میان مردم اردن که اکثریت آنها ریشه فلسطینی داشتند منفور باقی مانده بود. در کنار تمام مشکلات، آیا ملک عبدالله می‌توانست با پیگیری قرارداد مهم جدید تجاری با اسرائیل، ریسک اعتراضات بیشتر را به جان بخرد؟
هنگام صرف ناهار با پادشاه اردن در وزارت خارجه در ژانویه ۲۰۱۲ و در گفت‌وگوهای بعدی با «ناصر جوده» وزیر امور خارجه وی از آنها خواستم گفت‌وگو با اسرائیلی‌ها را حتی اگر لازم باشد مخفیانه آغاز کنند.
با حمایت آمریکا، اردن گفت‌وگو با عراق و اسرائیل را آغاز کرد. توافقنامه‌اي با عراق در سال ۲۰۱۳ امضاء شد که بر‌اساس آن ساخت خط لوله‌ای از جنوب عراق به بندر عقبه واقع در دریای سرخ در دستور کار قرار گرفت. این خط لوله روزانه ۱ میلیون بشکه نفت‌خام و بیش از ۲۵۰ میلیون متر‌مکعب گاز طبیعی را به اردن انتقال می‌داد. پس از یک سال گفت‌وگوهای مخفیانه با اسرائیل، در اوایل سال ۲۰۱۴ برای استفاده از گاز طبیعی اسرائیل در شرق مدیترانه برای سوخت‌رسانی به نیروگاه برق اردن در کنار بحر‌المیت توافق‌نامه‌ای امضاء شد. پادشاه در گرفتن جانب احتیاط اشتباه نمی‌کرد زیرا نمایندگان اخوان‌المسلمین در اردن به توافق با «رژیم صهیونیستی» تحت عنوان «حمله به آرمان‌هاي فلسطین» به شدت انتقاد کردند. اما در عین حال این توافق، آینده امنیت بیشتر انرژی به اردن و منبع جدیدی از همکاری بین دو همسایه در منطقه‌اي پر از چالش‌هاي بزرگ را وعده مي‌داد.
شاید شکننده‌ترین اقدامات متوازن‌کننده ما (که بازهم شبیه بندبازهاست) با شرکایمان در خلیج‌فارس بود: بحرین، کویت، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی. ایالات متحده روابط عمیق اقتصادی و راهبردی با این پادشاهی‌هاي ثروتمند و محافظه‌کار ایجاد کرده بود، این در حالی بود که ما نگرانی‌هایمان درباره نقض حقوق بشر، به خصوص رفتار با زنان و اقلیت‌ها و صدور جهان‌بینی افراطی در این کشورها را مخفی نمي‌کردیم.
همه دولت‌هاي آمریکایی با تناقضات سیاست‌هایمان نسبت به کشورهای خلیج‌فارس دست و پنجه نرم کرده بودند. هیچ‌گاه انتخاب‌هاي ما دشوارتر از واقعه ۱۱ سپتامبر نبود. آمریکایی‌ها از اینکه پانزده نفر از نوزده نفر هواپیماربا و خود اسامه بن‌لادن از سوی عربستان سعودی مورد ستایش قرار گرفتند شوکه شده بودند.

330
به دنبال راهی برای حفظ آبروي سعودي‌ها
عربستان کشوری است که ما در جنگ خلیج‌فارس در سال ۱۹۹۱ از آن دفاع کرده بودیم. وحشتناک بود که پول کشورهای حاشیه خلیج‌فارس برای ادامه کمک مالی به مدارس افراط‌گرایان و تبلیغات آنان در سراسر دنیا صرف مي‌گردید.
در همان حال، این دولت‌ها بسیاری از دغدغه‌هاي امنیتی ما را هم داشتند. عربستان سعودی بن‌لادن را اخراج کرده و نیروهای امنیتی این کشور شرکایی قدرتمند در جنگ علیه القاعده برای ما بودند. بسیاری از کشورهای خلیج‌فارس دغدغه ما از تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی در کنار حمایت تهاجمی از تروریسم را داشتند. این تنش‌ها در اختلافات مذهبی قدیمی خود اسلام ریشه دارد: جمعیت ایران عمدتاً شیعه هستند در حالی که کشورهای خلیج‌فارس اغلب سنی. بحرین استثناست. در این کشور از زمان صدام، اقلیت نخبه سنی بر اکثریت شیعه حکمرانی مي‌کنند. در سوریه وضعیت برعکس است.
آمریکا برای حمایت از منافع مشترک امنیتی با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و کمک به جلوگیری از تجاوز ایران، مقادیر زیادی از تجهیزات نظامی را به این کشورها فروخت، ناوگان پنجم را در بحرین و مرکز ترکیبی عملیات هوا و فضا را در قطر مستقر نمود و سربازان خود را در کویت، عربستان، امارات متحده و دیگر پایگاه‌هاي مهم در سایر کشورها حفظ کرد.
هنگامی که وزیر خارجه شدم، روابط شخصی با رهبران کشورهای خلیج‌فارس برقرار نمودم، هم به صورت جداگانه و هم به شکل گروهی از طریق شورای همکاری خلیج‌فارس. این مجمع، شورای سیاسی اقتصادی این کشورهاست. ما گفت‌وگوهای آمریکا و شورای همکاری خلیج‌فارس را برای افزایش همکاری‌هایمان ترتیب دادیم. عمده تمرکز ما در بحث‌ها در مورد ایران و اقدامات ضدتروریستی بود اما من رهبران عرب را برای بازکردن جوامع خود، احترام به حقوق بشر و ارائه فرصت‌هاي بیشتر به جوانان و زنان کشورشان تحت فشار قرار مي‌دادم.
گهگاهی در برخی موارد نظیر موردی از ازدواج کودکان در عربستان سعودی، قادر بودم پیشرفت‌هایی به وجود آورم. مطلع شدم پدر یک دختر حدوداً هشت ساله او را به زور مجبور به ازدواج با یک مرد پنجاه و پنج ساله در ازای حدود ۱۳ هزار دلار کرده است. دادگاه‌هاي عربستان درخواست مادرش را برای ممانعت از این ازدواج رد کرد و به نظر نمی‌رسید دولت هم بخواهد در این‌باره دخالت کند. مي‌دانستم شرمنده کردن دولت‌ها از راه محکومیت عمومی نتیجه معکوس در‌پی دارد و آنها را در اقداماتشان راسخ‌تر مي‌کند. به جای فراخوانی کنفرانس مطبوعاتی برای محکوم کردن این اقدام و درخواست عکس‌العمل، به دنبال راهی بودم که سعودی‌ها را برای اقدام مقتضی متقاعد کنم و آبرویشان را همچنان حفظ نمایم. بدون سر و صدا از طریق کانال‌هاي دیپلماتیک پیامی ساده اما قاطع را انتقال دادم: «این موضوع را خودتان حل کنید و من یک کلمه هم نخواهم گفت.» سعودی‌ها قاضی جدیدی منصوب کردند که به سرعت با طلاق موافقت کرد. من این درس را در همه جای جهان فرا گرفته‌ام: گاهی فرصت برای سخنرانی تاثیرگذار وجود دارد - که چندبار این فرصت برای من وجود داشت - اما برخی مواقع بهترین راه برای دستیابی به تغییر واقعی در دیپلماسی و زندگی از طریق ایجاد رابطه و درک اینکه چگونه و چه زمانی از آن استفاده شود، حاصل مي‌گردد.

331
زنداني شدن زن عربستاني به خاطر رانندگي!
درباره ممنوعیت رانندگی زنان در عربستان سعودی پاسخ‌هاي متفاوتی دادم. در ماه مي‌۲۰۱۱، یکی از فعالان زن سعودی ویدیویی از رانندگی خودش را در اینترنت منتشر کرد و متعاقب آن دستگیر و برای ۹ روز زندانی شد. در ماه ژوئن چند زن دیگر در سراسر عربستان سعودی به نشانه اعتراض دست به فرمان شدند. من تلفنی با شاهزاده ملک فیصل وزیر امور خارجه عربستان صحبت کردم و نگرانی شخصی‌ام را در این‌باره مطرح کردم.
صفحه ۳۵۳
در این مورد مي‌توانستم علنی صحبت کردم و آن زنان را «شجاع» بناممم و بگویم چقدر تحت تاثیر اقدام آنان قرار گرفته‌ام. هنگامی که گروه دیگری از زنان در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۳ علیه ممنوعیت رانندگی دست به اعتراض زدند، برخی مخالفین به اشتباه از تاریخ اعتراض - که مصادف با روز تولدم بود - برای اثبات اینکه اعتراضات خارج از عربستان سعودی سازماندهی شده است، سوء‌استفاده کردند. متاسفانه (علیرغم این اعتراضات) ممنوعیت رانندگی برای زنان پادشاهی سعودی ادامه یافت.
وقتی در فوریه ۲۰۱۰ به عربستان سعودی سفر کردم، برنامه سفرم را به طور مساوی به دو موضوع گفت‌وگوهای امنیتی با پادشاه و ملاقات با زنان سعودی در دانشگاه جده تقسیم کردم. هر دوی آنها در نوع خود خاطره‌انگیز بودند.
در فرودگاه ریاض پایتخت عربستان از سوی شاهزاده سعود الفیصل ۷۵ ساله مورد استقبال قرار گرفتم. وی دانش‌آموخته خاندان پادشاهی از دانشگاه پرینستون بود که از سال ۱۹۷۵ به عنوان وزیر خارجه خدمت کرده بود. مانند بسیاری از سعودی‌هایی که ملاقات کردم، او هم کت و شلوارهای دست دوز مي‌پوشید و هم از ردای بلند به همراه چفیه استفاده مي‌کرد. من قدر اوقاتی که با شاهزاده فیصل مي‌گذراندم را مي‌دانستم زیرا او متوجه اجبارها و نماینده سنت و مدرنیسمی بود که برای برتری در منطقه رقابت مي‌کردند.
ملک عبدالله که در دهه هشتاد زندگی‌اش قرار داشت من را به ملاقات در کمپ صحرایی خود دعوت کرد که یک ساعت از شهر فاصله داشت و برای اولین‌بار بود که اتوبوس لوکس سیاحتی خود را فرستاد تا ما را به آنجا ببرد. اتوبوس، بسیار اشرافی بود و شاهزاده فیصل و من در دو طرف راهرو اتوبوس روی یک صندلی مجلل چرمی نشستیم. در طول راه تعدادی اردوگاه که پر از شتر بود توجه من را به خود جلب کرد. شاهزاده و من گفت‌وگویی سرگرم‌کننده درباره شهرت تعداد شترهای پادشاه را آغاز کردیم که به نظرم ریشه در دلایل عملی و احساسی داشت. او درباره تاریخ طولانی عشایر و شترهایشان صحبت کرد اما به من گفت از شترها خوشش نمی‌آید. من شگفت زده شدم - یک استرالیایی را تصور کنید که از خرس‌هاي کوآلا متنفر باشد یا یک چینی که از پاندا بیزار باشد - خود من هم وقت زیادی را با شترها سپری نکردم اما شنیده‌ام که آنها مي‌توانند بدخلق و اذیت کن باشند.
به زودی به آنچه که برای ما به عنوان «اردوگاه» صحرایی معرفی شده بود رسیدیم اما معلوم شد که آنجا خیمه‌ای بزرگ با تهویه مطبوع است که در بالای قصری مرمرین و حمام‌هاي طلا قرار دارد که توسط تریلرها و بالگردها محاصره شده بود.

332
آیا فکر مي‌کنيد شترها زشت هستند؟
به زودی به آنچه که برای ما به عنوان «اردوگاه» صحرایی معرفی شده بود رسیدیم اما معلوم شد آنجا خیمه‌اي بزرگ با تهویه مطبوع است که در بالای قصری مرمرین و حمام‌هاي طلا قرار دارد که توسط تریلرها و بالگردها محاصره شده بود. پادشاه با وقار با دشداشه‌اي بلند و سیاه در انتظار ما بود. برخلاف برخی از همکاران آمریکایی که مي‌خواهند مستقیم به اصل مطلب بپردازند، من معمولا گفتگویی رسمی و کوتاه را آغاز مي‌کردم که نشانه‌اي از احترام و دوستی است. سپس سخن را با موضوع شترها ادامه دادم و گفتم: «اعلیحضرت، مي‌خواهم بدانم والاحضرت آیا فکر مي‌کنند که شترها زشت هستند» و به شاهزاده سعود الفیصل اشاره کردم. پادشاه لبخند زد. او گفت: «فکر مي‌کنم والاحضرت درباره شترها منصف نبوده‌اند.»
پادشاه، شاهزاده و من مدتی را به مزاح کردن گذراندیم و سپس او تمام گروه همراه ما متشکل از چهل نفر از جمله تیم مطبوعاتی را به یک ناهار مفصل با حضور خودش دعوت کرد. او من را به سمت یک میز ناهارخوری برد که به نظر پایان نداشت و دو پیشخدمت هم در حالی که سینی‌هاي ما را در دست داشتند پشت سر ما مي‌آمدند. ده‌ها ظرف غذا اعم از غذاهای مورد علاقه محلی مانند خوراک بره، برنج، خرچنگ و پائلا روی میز وجود داشت. خبرنگاران و کارکنانی که در مسیر غالباً هر چه در دسترس بود مي‌خوردند، به نظر مي‌رسید که مرده و به بهشت خوراکی‌ها رفته باشند. پیشخدمت‌ها در اطرافمان مي‌چرخیدند و آماده بودند بشقاب‌هاي ما را پر کنند. کنار پادشاه در صدر میز بلند «یو» شکلی نشسته بودم که در وسط فضای برجسته آن یک تلویزیون صفحه تخت بسیار بزرگ قرار داشت تا پادشاه هنگام صرف غذا بتواند فوتبال و مسابقات اتومبيل‌راني صحرایی را ببیند. او صدای تلویزیون را آنقدر بلند کرد که هیچکس در آن اتاق شلوغ نمي‌توانست بشنود که ما چه مي‌گوییم.
ما چهار ساعت را در آن بعدظهر با یکدیگر سپری کردیم و درباره چالش‌هاي منطقه از ایران گرفته تا عراق، اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها تعمق نمودیم. پادشاه با تاکید درباره لزوم ممانعت از ایران برای دستیابی به سلاح اتمی سخن مي‌گفت و از ما مي‌خواست تا موضعی سرسختانه تر علیه ایران اتخاذ کنیم. او ابراز امیدواری کرد دانشجویان سعودی بیشتر اجازه تحصیل در ایالات متحده که از یازده سپتامبر این امکان دشوارتر شده بود را بیابند. ملاقات سازنده‌اي بود و این پیام را داشت که شراکت ما مستحکم است. تفاوت فرهنگی، ارزشی و سیستم سیاسی ما گسترده بود اما همکاری‌ها در جایی که امکان آن وجود دارد، باعث پیشرفت منافع آمریکا مي‌شود.
روز بعد برای اولین بار متذکر این مطلب شدم که چقدر این امورات پیچیده است. مادر «هما»، دکتر صالحه عادبین، معاون رئیس دانشگاه زنان دارالحکمه در جدّه است، جایی که در تالار شهر آنجا برنامه‌اي برای گفتگوی من با دانشجویان ترتیب داده شده بود. هنگامی که به سالن مي‌رفتم، جمعیت زنان جوانی را دیدم که همه آنها موی خود را با حجاب پوشانده و تعداد کمی از آنها هم به صورت‌هایشان روبند زده بودند.

333
پاسخ دادم نه، من فرار نمی‌کنم
دارالحکمه به عربی یعنی «خانه خرد» و من با دانشجویان درباره اینکه چه مقدار عقلانیت درباره اطمینان از برابری دسترسی دختران با پسران به تحصیل وجود دارد، سخن گفتم. از «حافظ ابراهیم» شاعر مصری نقل قول کردم که گفته بود: «مدرسه، مادر است، آن را قدرتمند کن در نتیجه ملتی بزرگ را قدرتمند کرده‌ای»، سپس درباره تجارب خودم درباره تحصیل همه زنان در دانشگاه «ولسلی» صحبت کردم. دانشجویان کاوشگرانه و پی‌در‌پی درباره همه چیز از بلندپروازی‌هاي هسته‌اي ایران تا وضعیت اسفبار فلسطینیان و چشم‌انداز اصلاحات طرح بیمه سلامت در آمریکا سوال کردند. یکی از آنها درباره اینکه در مورد سارا پالین چه فکری مي‌کنم و اینکه اگر او رئیس‌جمهور شود من به کانادا مهاجرت خواهم کرد یا نه سوالی مطرح نمود.
(پاسخ دادم نه، من فرار نمی‌کنم.) ممکن بود فرصت‌هاي حضور عمومی این زنان در جامعه به شدت محافظه‌کار عربستان محدود شده باشد اما هیچ چیز نمی‌توانست هوش، انرژی و کنجکاوی آنان را محدود کند.
در تمام مدت جلسه، یکی از افسران امنیتی زن که از سر تا پا سیاه‌پوش بود و تنها دو شکاف در آن برای چشمانش وجود داشت به تمام آمریکایی‌ها هوشیارانه نگاه مي‌کرد. او به هیچ‌یک از کارکنان یا خبرنگاران مرد اجازه نمی‌داد نزدیک دانشجویان زن شوند. در حالی که سخنانم در حال پایان بود به طرف هما رفت و به عربی در گوش هما گفت: «دوست دارم با کلینتون عکس بگیرم.» وقتی سخنرانی‌ام تمام شد هما من را به گوشه‌اي برد و به آن زن محجبه اشاره کرد. از سر احترام به عفت او سوال کردم: «باید برای انجام این کار به اتاق خلوتی برویم؟» او سرش را به علامت تایید تکان داد و به دفتر کوچکی رفتیم. سپس وقتی در حال آماده شدن برای گرفتن عکس بودیم، آن زن روبنده‌اش را برداشت و لبخند بزرگی زد. عکس گرفته و روبند دوباره زده شد. به عربستان سعودی خوش آمدید.
تقریباً یک سال بعد، تعادل شکننده روابطمان در خلیج‌فارس دچار خطر تغییرات شد. موج اعتراضات عمومی که از تونس برخاسته و در مصر سقوط کرده بود در آنجا متوقف نشد. درخواست‌ها برای اصلاحات سیاسی و فرصت‌هاي اقتصادی در سراسر خاورمیانه گسترش پیدا کرد. هیچ کشوری در امان نماند. یمن تقریباً از هم پاشیده شد و رئیس‌جمهور صالح، در نهایت مجبور شد از قدرت کناره‌گیری کند. لیبی در جنگ داخلی گرفتار گردید. دولت‌هاي اردن و مراکش اصلاحات محتاطانه اما واقعی انجام دادند. در عربستان سعودی خانواده سلطنتی دست از دندان‌گردی برداشتند و در تلاش برای جلب رضایت شهروندانشان برنامه‌هاي رفاه اجتماعی سخاوتمندانه‌تری را اجرا کردند.
بحرین که به عنوان پایه اصلی نیروی دریایی آمریکا در خلیج‌فارس به شمار مي‌آمد، یکی از موارد استثنایی پیچیده برای ما بود. در این کشور سلطنتی کوچک خلیج‌فارس، تظاهرات فرقه‌اي برگزار گردید و اکثریت شیعه علیه حاکمان سنی اعتراض نمودند. در اواسط فوریه ۲۰۱۱، جمعیتی که خواهان اصلاحات سیاسی و برابری برای تمام بحرینی‌ها بودند، فارغ از فرقه و مذهب در یک تقاطع مهم ترافیکی در مرکز منامه به نام میدان لؤلؤ گردهم آمدند.

334
نسخه‌اي برای دردسرهای بیشتر
در اواسط فوریه ۲۰۱۱، جمعیتی که خواهان اصلاحات سیاسی و برابری برای تمام بحرینی‌ها بودند، فارغ از فرقه و مذهب در یک تقاطع مهم ترافیکی در مرکز منامه به نام میدان لؤلؤ گردهم آمدند. وقایع تونس و مصر نیروهای امنیتی را در سراسر منطقه بسیار حساس و تحریک‌پذیر کرده بود و تنها چند رویداد نخست همراه با شدّت عمل در منامه باعث گردید شهروندان خشمگین بیشتری به خیابان‌ها بیابند.
حدود ساعت ۳ بامداد پنجشنبه، ۱۷ فوریه، تعداد اندکی از معترضینی که در میدان لؤلؤ اردو زده بودند، در حمله پلیس کشته شدند که منتهی به خشم سراسری مردم بحرین گردید. اما رهبران سنی در بحرین و در کشورهای همسایه اعتراضات گسترده شیعی را تظاهرات عمومی برای دموکراسی نمی‌دانستند؛ و آن را نفوذ پنهانی ایران تلقی مي‌کردند. آنها نگران بودند خصومت گسترده آنان در سراسر کشورهای خلیج‌فارس، ناآرامی را به منظور تضعیف دولت‌هایشان و بهبود جایگاه استراتژیک ایران تحریک کند.
با توجه به سابقه ایران، این ترس غیر‌منطقی نبود. اما این نگرانی باعث شده بود درک شکایات مردم کشورهایشان تحت‌الشعاع قرار بگیرد و در استفاده از زور تسریع عجله کنند.
تلفن را برداشتم و با شیخ خالد بن‌احمد آل‌خلیفه وزیر خارجه بحرین تماس گرفتم تا نگرانی خود را از خشونت و امکان روی دادن حوادث خارج از کنترل ابراز نمایم. روز بعد روز مهمی بود و امیدوار بودم دولت او برای اجتناب از خشونت‌هاي بیشتر در مراسم تشییع جنازه کشته‌شدگان و نمازجمعه گام‌هایی بردارد زیرا این اجتماعات تبدیل به زمان بسیج عمومی در سراسر منطقه شده بود. پاسخ خشونت‌آمیز به تظاهرات مسالمت‌آمیز، نسخه‌اي برای دردسرهای بیشتر بود. به او گفتم: «این کار برداشتی غلط از جهانی است که ما در آن هستیم و هر روز فضای آن پیچیده‌تر مي‌شود. از شما مي‌خواهم حرفم را گوش کنید. ما هیچ خشونتی که اجازه دخالت خارجی در امور داخلی شما را مي‌دهد، نمی‌خواهیم. جهت اجتناب از آن، باید برای مشورت‌هاي واقعی جدّی باشید.» هر دوی ما مي‌دانستیم «دخالت‌هاي خارجی» اسم رمز ایران است. نظر من این بود که شدّت عمل مي‌تواند به بی‌ثباتی منجر شود و ایران را قادر سازد تا از آن سوء‌استفاده کند. این همان چیزی بود که این دولت تلاش مي‌کرد از آن اجتناب نماید.
به نظر مي‌رسید وزیر خارجه بحرین نگران باشد و پاسخ‌هاي او تنها دغدغه‌هاي من را افزایش داد. او گفت اقدامات پلیس برنامه‌ریزی شده نبود، تظاهرکنندگان را مقصر آغاز خشونت دانست و وعده کرد دولت او به گفت‌وگو و اصلاحات متعهد باشد. او گفت: «آمار این کشته‌شدگان فاجعه‌بار است. ما در لبه پرتگاه فرقه‌گرایانه قرار داریم.» این عبارت مایوس‌کننده بود. به او گفتم «جف فلتمن» را فوراً به بحرین اعزام مي‌کنم و ادامه دادم: «ما پیشنهاداتی داریم و سعی مي‌کنیم در طول این اوقات دشوار، کمک کار و سازنده باشیم. نمی‌گویم چاره کار آسان است. وضعیت شما مخصوصاً به خاطر فرقه‌گرایی که با آن روبرو هستید، چالش‌برانگیز است. شک ندارم شما همسایه بزرگی دارید (ایران) که نفع آن در این موضوع با منفعت کشورهای دیگر مغایر است.»

مترجم :
https://siasatrooz.ir/vdchw6nw.23nxwdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی