جمعه ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۳
کد مطلب : 95509

انتخاب‌های سخت (26)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (26)

۴۶۲
تمرکز اولیه ما تصادفی نبود
در پشت رفتار آرام «تاد»، دیپلماتی پرشور و سرسخت قرار داشت. در سال‌های ریاست جمهوری بوش او مجدانه درباره آب و هوا و موضوعات انرژی در «مرکز ترقی آمریکایی» مشغول به کار بود و اکنون باید از تمام مهارت او برای متقاعد کردن کشورهای بی‌میل استفاده می‌کردیم تا آنها را پای میز مذاکره بیاوریم و مصالحه‌ای را صورت دهیم. می‌خواستم تا جایی که مقدور بود به آغاز کارش شتاب بدهم، بنابراین، در اولین سفر آسیایی، او را با خودم همراه کردم. اگر چین، ژاپن، کره جنوبی و اندونزی را برای اتخاذ سیاست‌های آب و هوایی بهتر متقاعد نمی‌کردیم، تقریباً غیرممکن بود تا به یک توافق معتبر بین‌المللی دست یابیم. در پکن، «تاد» و من از نیروگاه حرارتی «تایان گانگ» که از فناوری بالایی بهره می‌برد بازدید کردیم. آن نیروگاه، نصف یک نیروگاه زغال سنگی دی اکسید کربن تولید و یک سوم آن، آب مصرف می‌کرد.
پس از اینکه نگاهی به توربین‌های پیشرفته‌ای که توسط شرکت جنرال موتورز ساخته شده بود انداختیم، با مخاطبان چینی در مورد فرصت‌های اقتصادی ناشی از پرداختن به چالش تغییر آب و هوا سخن گفتم. دولت آنها در زمینه انرژی‌های پاک به ویژه در انرژی‌های خورشیدی و بادی، سرمایه‌گذاری بزرگی کرده بود اما از تعهد به هر گونه توافق بین‌المللی الزام آور درباره تولید گازهای گلخانه‌ای امتناع می‌کرد. «تاد» ساعت‌های زیادی صرف کرد و سپس تلاش نمود تا آنها را متقاعد کند که نظرشان را تغییر دهند. تمرکز اولیه ما بر چین، تصادفی نبود. به لطف رشد اقتصادی فوق العاده‌ای که چین در طول دهه گذشته به دست آورده بود، این کشور به سرعت در حال تبدیل شدن به بزرگترین تولید کننده کلی گازهای گلخانه‌ای بود. (مقامات چینی همیشه بلادرنگ اشاره می‌کردند که میزان سرانه انتشار گازهای گلخانه‌ای آنها هنوز هم به مراتب کمتر از کشورهای صنعتی غرب به خصوص، ایالات متحده است. اگرچه که غرب هم با همان میزان، به سرعت در حال رسیدن به چین بود.) چین همچنین بزرگترین و تاثیرگذارترین عضو گروه جدید منطقه‌ای و جهانی شامل کشورهایی نظیر برزیل، هند، اندونزی، ترکیه و آفریقای جنوبی بود که در حال به دست آوردن نفوذ بین‌المللی بیشتری برای اقتصادهای در حال توسعه خود نسبت به قدرت نظامی شان بودند.
همکاری آنها برای هر توافق جامع در مورد تغییر آب و هوا ضروری بود. هر کدام از این کشورها در مسیر پیشرفت خود با پیامدهای افزایش وزن و نفوذ خود هم دست به گریبان بودند. به عنوان مثال، چین، از زمانی که «دنگ ژیائوپنگ» در سال ۱۹۸۷ درهای این کشور را به روی جهان گشود، صدها میلیون نفر را از فقر خارج کرد اما در سال ۲۰۰۹، ۱۰۰ میلیون نفر همچنان با درآمد روزانه کمتر از یک دلار زندگی می‌کردند. تعهد حزب کمونیست به افزایش درآمد و کاهش فقر به افزایش تولیدات صنعتی متکی بود. این امر هم مستلزم یک انتخاب شجاعانه بود: آیا چین استطاعات مقابله با تغییرات آب و هوایی، در حالی که هنوز میلیون ها نفر از مردمش در فقر به سرمی‌بردند را داشت؟

463
ایالات متحده نقش خود را ایفا خواهد نمود
آیا چین استطاعت مقابله با تغییرات آب و هوایی، در حالی که هنوز میلیون‌ها نفر از مردمش در فقر به سرمی‌بردند را داشت؟ آیا می‌توانست از شیوه توسعه متفاوتی پیروی کند، به منابع انرژی کارآمدتر و تجدیدپذیر درعین اینکه همچنان فقر را کاهش دهد، تکیه کند؟ چین تنها کشوری نبود که با این موضوع دست و پنجه نرم می‌کرد. وقتی شما بر کشوری حکومت می‌کنید که نابرابری و فقر عمیق بر آن حاکم است، اعتقاد بر اینکه شما از عهده مهار رشد خود بر نیایید آنهم تنها به دلیل اینکه قدرت‌های صنعتی قرن نوزدهم و بیستم برای رفاه خود، محیط زیست را آلوده کرده‌اند، قابل درک و فهم است. اگر هند قادر بود تا زندگی میلیون‌ها شهروند خود را با رشد اقتصادی بهبود ببخشد، چگونه می‌توانست مسیر متفاوتی را انتخاب کند؟ پاسخ این کشورها درباره اینکه آیا می‌توانند بخشی از مبارزه با تغییرات آب و هوا باشند، حتی اگر آن را آلوده نکرده نباشند، موفقیت یا پیروزی دیپلماسی ما را مشخص می‌کرد.
با در نظر داشتن این واقعیت، «تاد» و من در تابستان سال ۲۰۰۹ به هند رفتیم. پس از اینکه «جایرم رامش»، وزیر محیط زیست هند با افتخار تمام بخش‌های یکی از بهترین ساختمان‌های دوستدار محیط‌زیست در اطراف دهلی را به ما نشان داد و حلقه گلی به من تقدیم کرد و زمانی که مشغول سخنرانی‌های عمومی خود شدیم، او با طرح یک چالش، ما را شگفت زده کرد. او اعلام کرد که برداشتن گام‌هایی برای مقابله با تغییرات آب و هوا، باید مسئولیت کشورهای ثروتمند مانند ایالات متحده به حساب بیاید، نه قدرت‌های در حال ظهوری مانند هند که چالش‌های داخلی فراوان‌تری برای نگران شدن درباره آنها دارند. در گفت‌و‌گوی خصوصی ما، «رامش» دوباره تکرار کرد که میزان سرانه انتشار گازهای گلخانه‌ای هند کمتر از میزان کشورهای توسعه یافته کمتر است و اینگونه استدلال نمود که هیچ مبنای قانونی برای وارد آوردن فشار بین‌المللی بر هند در اجلاس کپنهاگ وجود ندارد.
اما این یک حقیقت تلخ بود که چنانچه این کشورهای در حال توسعه همچنان به اجرای قوانین قدیمی و پمپاژ حجم انبوهی از کربن در جوّ اصرار داشته باشند، متوقف کردن افزایش دمای جهانی غیرممکن خواهد بود. حتی اگر همین فردا، ایالات متحده به نحوی انتشار تمام گازهای گلخانه‌ای را به صفر برساند، اگر چین، هند و سایرین از انتشار گازهای گلخانه‌ای خود امتناع نمی‌کردند، مجموع سطح جهانی این گازها هنوز هم به آن سطحی که مورد نیاز است، نزدیک نمی‌شد.
افزون بر این، همان مردم فقیری که وزیر هندی نگران کمک کردن به آنها بود، بیشترین کسانی خواهند بود که در معرض نابسامانی‌های تغییر آب و هوا قرار خواهند گرفت. بنابراین، در پاسخ به اظهاراتش گفتم که ایالات متحده برای توسعه انرژی‌های پاک که رشد اقتصادی ایجاد کند و در عین کاهش گازهای گلخانه‌ای با فقر هم مبارزه نماید، نقش خود را ایفا خواهد نمود اما تاکید کردم که برای تمام کشورهای جهان ضروری است که این موضوع را به عنوان یک ماموریت و مسئولیت مشترک بپذیرند.

464
در وسط خواب زمستانی
افزون بر این، همان مردم فقیری که وزیر هندی نگران کمک کردن به آنها بود، بیشترین کسانی خواهند بود که در معرض نابسامانی‌های تغییر آب و هوا قرار خواهند گرفت. بنابراین، در پاسخ به اظهاراتش گفتم که ایالات متحده برای توسعه انرژی‌های پاک که رشد اقتصادی ایجاد کند و در عین کاهش گازهای گلخانه‌ای با فقر هم مبارزه نماید، نقش خود را ایفا خواهد نمود اما تاکید کردم که برای تمام کشورهای جهان ضروری است که این موضوع را به عنوان یک ماموریت و مسئولیت مشترک بپذیرند.
این بحثی بود که در ماه‌های بعد ادامه پیدا کرد و زمانی که کشورها برای شرکت در کنفرانس آب و هوای سازمان ملل در دانمارک و در ماه دسامبر گردهم آمدند، موضوع مذاکره قرار گرفت و موجب گردید همان جلسه محرمانه‌ای شکل بگیرد که رئیس‌جمهور و من آن را به شکست بکشانیم.
کپنهاگ شهری زیباست که پر از خیابان‌های سنگفرش شده و پارک است. اما وقتی به آنجا رسیدم که این شهر در وسط خواب زمستانی و برف و بوران درست در ساعت ۳ نیمه شب ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹ قرار داشت. هوا به شدت سرد بود و مذاکرات عمیقاً یخ زده و راکد بود. درست دو روز بعد، کنفرانس به پایان می‌رسید و به نظر می‌آمد که این فرصت هم از دست مردم جهان خواهد رفت.
در سوی دیگر بحث، قدرت‌های نوظهور بودند که وقتی به آنها فکر می‌کردم عبارت «تولیدکنندگان نوظهور گازهای گلخانه‌ای» به ذهنم متبادر می‌شد. این کشورها به سرعت سهم خود را از مجموع دی‌اکسید کربن تولید شده افزایش داده بودند. بسیاری از آنها در صدد بودند تا از یک توافق الزام آور که رشدشان را محدود می‌کند، بگریزند. در سوی دیگر اروپایی‌ها بودند که امید داشتند پیمان کیوتو تمدید شود. این پیمان بار سنگینی به دوش کشورهای ثروتمند قرار داده بود اما اساساً برای کشورهای بزرگ در حال توسعه مانند چین و هند هم جاده فراخی باز کرده بود. بسیاری از کشورهای فقیر و کوچک، مانند کشورهای جزیره‌ای از اینکه توافقی برای کمک به آسیب ندیدن آنها یا حداقل کاهش تغییرات آب و هوا که پیش از این هم آن را تجربه کرده بودند، ناامید بودند.
ایالات متحده در حال تلاش برای چیزی بود که ما آن را یک نتیجه واقع‌بینانه دست یافتنی می‌دانستیم: یک توافق دیپلماتیک توسط رهبران (به جای یک پیمان قانونی مصوب مجالس و قابل اجرا در دادگاه‌ها) که هر کشور مهم، توسعه یافته یا در حال توسعه متعهد باشد تا برای جلوگیری از انتشار گاز دی‌اکسید کربن، برای اجرای آن گام‌های اساسی بردارد و گزارش شفافی از پیشرفت خود ارائه نماید، اما هیچ‌کدام از این موارد قبلا اتفاق نیفتاده بود.
ما انتظار نداشتیم که هر کشوری گام‌های یکسان بردارد و یا حتی به طور مساوی تولید گازهای گلخانه‌ای را متوقف کند اما به دنبال توافقی بودیم که همه کشورها را ملزم کند تا برخی از مسئولیت‌ها را برای کاهش انتشار این گازها، بپذیرند.
یکی از اولین جلسه‌های من در کپنهاگ، با «اتحاد کشورهای کوچک جزیره» بود. تخمین زده می‌شد در قرن بیستم، سطح آب دریاهای جهان، ۷/۶ اینچ بالا آمده باشد. وقتی که یخ‌های قطبی آب می‌شوند، سطح دریاها به میزان فزاینده‌ای بالا می‌آید و وجود بعضی از این کشورهای کوچک را تهدید می‌کند.

465
باید به آینده چشم می‌دوختیم
یکی از اولین جلسه‌های من در کپنهاگ، با «اتحاد کشورهای کوچک جزیره» بود. تخمین زده می‌شد در قرن بیستم، سطح آب دریاهای جهان، ۷/۶ اینچ بالا آمده باشد. وقتی که یخ‌های قطبی آب می‌شوند، سطح دریاها به میزان فزاینده‌ای بالا می‌آید و وجود بعضی از این کشورهای کوچک را تهدید می‌کند. در سال ۲۰۱۲، وقتی که به جزایر «کوک» برای حضور در جلسه «انجمن اقیانوس آرام» سفر کردم، رهبران آنجا، به من گفتند که بالا آمدن آب دریاها، یکی از بزرگترین تهدیداتی است که کشورهایشان با آن مواجهند. جزایر و کشورهای کم ارتفاع، در خط مقدم این مبارزه هستند اما بقیه ما هم از آنها دور نیستیم. حدود ۴۰ درصد از تمام خانه و کاشانه انسان‌ها در مرز شصت مایلی سواحل هستند. شهرهای پراکنده در نزدیکی دلتاهای ساحلی از جمله می‌سی‌سی‌پی، نیل، گنگ و رودخانه‌های مکانگ، در معرض خطر قرار دارند. ما باید به آینده چشم می‌دوختیم و به اینکه فکر می‌کردیم که اگر تغییرات آب و هوا ادامه یابد و سطح دریاها بالا بیاید چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ بر سر میلیاردها نفری که خانه‌ها و شهرهای آنان غیرقابل سکونت شود، چه خواهد آمد؟ چه کسی برای آنها کمک فراهم می‌کند؟
خشونت‌هایی که می‌تواند در‌پی خشکسالی‌های شدیدتر و کمبود شدید مواد غذایی و آب در کشورهای آسیب‌پذیر به وجود بیاید یا اثرات آن بر تجارت جهانی در حالی که مزارع و زیرساخت‌ها در سیل و توفان نابود شده‌اند را تصور کنید. وقتی که شکاف بین کشورهای غنی و فقیر بیشتر شود چه اثری بر تجارت جهانی و ثبات خواهد گذاشت؟
در کپنهاگ با «ملس زناوی» نخست‌وزیر اتیوپی ملاقات کردم. او سخنگوی برخی از کشورهایی بود که در معرض بیشترین اثرات تغییرات آب و هوا و کمترین میزان مدیریت آن قرار داشتند و به من گفت که دنیا انتظارات زیادی از شما دارد و این فرصتی برای رهبری آمریکا است.
علی‌رغم تمام امیدهای زیادی که برای گرفتن عنان رهبری این کنفرانس وجود داشت که شاید این امید تا حدی به خاطر همان کشورها بود، اوضاع از همان ابتدا بد پیش رفت. منافع کشورها در تضاد با یکدیگر قرار گرفت، اعصاب مذاکره‌کنندگان خرد شد و به نظر می‌رسید که مصالحه دور از دسترس باشد. ما نیاز داشتیم که به نحوی روند مذاکره را تغییر دهیم. اول صبح ۱۷ دسامبر، درخواست کنفرانس مطبوعاتی کردم. تیم ما در سالن کنفرانس، اتاق بزرگی را پیدا کردند که صندلی‌هایی به شکل استادیوم داشت. هنگامی که به آنجا رسیدم، صدها خبرنگار از سراسر جهان ازدحام کرده بودند و مشتاق شنیدن کوچکترین خبری بودند که ممکن بود از شکسته شدن بن‌بست در مذاکره حکایت داشته باشد. به آن جماعت گفتم اگر بتوانیم به یک توافق جامع برای محدود کردن تولید گازهای گلخانه‌ای برسیم، ایالات متحده آماده رهبری تلاش جمعی کشورهای توسعه یافته برای جمع‌آوری سالانه ۱۰۰ میلیون دلار تا سال ۲۰۲۰ است که می‌تواند از منابع دولتی و خصوصی تامین شده و برای کمک به فقیرترین و آسیب‌پذیرترین کشورها هزینه شود تا از رهگذر آن صدمات ناشی از تغییرات آب و هوا را کاهش دهد.

466
کاسه صبرمان در حال لبریز شدن بود
این ایده برای اولین‌بار به خصوص با «گوردون براون» نخست‌وزیر انگلیس مطرح شد که توافق مشابهی را در تابستان همان سال پیشنهاد کرده بود. پیش از ورودم به کپنهاگ، «تاد» و «مایک فرومن» جانشین مشاور امنیت ملی توصیه کردند این ایده را برای وقتی که لازم شد تا مذاکرات را تحریک کنیم، برای روز مبادا نگه دارم. با دادن این تعهد قاطع، امیدوار بودم که جان تازه‌ای به گفت‌وگوها دمیده و به چین و دیگر «تولیدکنندگان نوظهور گاز گلخانه‌ای» برای پاسخ دادن فشار آورده باشم. همچنین امیدوار بودم امید کشورهای توسعه یافته را که از این کمک جدید استقبال کرده بودند، جلب کنم. خبرنگاران و نمایندگان بلافاصله همهمه را شروع کردند و بسیاری هم هیجان زده بودند. نخست‌وزیر دانمارک به تغییر جوّ جلسه اشاره کرد و گفت: «احساسی در میان مذاکره‌کنندگان وجود دارد که اکنون باید دست به کار شده و انعطاف‌پذیر باشیم و باید تا جایی که ممکن است به سختی کار کنیم تا سازش واقعی را صورت دهیم.»
اما این احساسات خوب، خیلی هم به درازا نکشید. پایه‌های این بن‌بست همچنان محکم پا برجا ماند. آن شب، در حالی که رئیس‌جمهور اوباما هنوز به کپنهاگ نیامده بود، برای یک مناظره بحث‌برانگیز که تا دیر وقت به طول انجامید به رهبران جهان در یک اتاق کوچک و بیش از حد گرم پیوستم. چینی‌ها، هندی‌ها و برزیلی‌ها کوچکترین انعطافی نشان نمی‌دادند. برخی از اروپایی‌ها هم با بلندپروازی غیرمنطقی، کارهای معقول و ممکن را خراب می‌کردند. ما خسته و ناامید حدود ساعت ۲ بامداد در حالی که هنوز به توافق دست نیافته بودیم از جلسه خارج شدیم. رؤسای جمهور و نخست‌وزیران خسته شتابان به سمت درب خروجی می‌رفتند تا به ترافیکی از کاروان خودروها و اسکورت‌ها برسند. ما هم در آن شلوغی که به مثابه عجیب‌ترین خط تاکسی جهان بود، ایستادیم.
کاسه صبرمان در حال لبریز شدن بود. همه ما خسته و گرسنه در آنجا بودیم و چیزی هم برای ارائه از آن جلسه نداشتیم. در هیچ‌کدام از کنفرانس‌های آب و هوای قبلی، این همه رهبر بلندپایه حضور نداشتند و با این حال از رسیدن به توافق هم فاصله داشتیم. در نهایت، سارکوزی، طاقت رئیس‌جمهور فرانسه طاق شد. او چشمانش را باز کرد و در حالی که با غضب نگاه می‌کرد به انگلیسی گفت: «می‌خواهم بمیرم !» همه ما می‌دانستیم که منظور او چیست.
یک روز چه تفاوت‌هایی که ایجاد نمی‌کند. در حالی که در جلسه کوچک رهبران در کنار رئیس‌جمهور اوباما نشسته بودم، او و من فقط بر نظرات خودمان اصرار داشتیم و امیدوار بودم که سرانجام به نتیجه برسیم. به آن سوی میز به «ون جیابائو» نگاه کردم و سپس به رهبران هند، برزیل و آفریقای جنوبی نظری افکندم. آنها نماینده ۴۰ درصد جمعیت جهان بودند و جای آنها بر سر آن میز، نماد یک جابجایی عمیق در نفوذ جهانی بود. کشورهایی که تنها چند دهه قبل، بازیگران حاشیه‌ای در امور بین‌الملل به شمار می‌آمدند اکنون در حال اتخاذ تصمیمات بسیار مهمی بودند. در حالی که زبان بدن این رهبران را تماشا می‌کردم، خوشحال بودم که رئیس‌جمهور اوباما تصمیم گرفته است تا به دانمارک بیاید.

467
بن‌بست مذاکرات
کشورهایی که تنها چند دهه قبل، بازیگران حاشیه‌ای در امور بین‌الملل به شمار می‌آمدند اکنون در حال اتخاذ تصمیمات بسیار مهمی بودند. در حالی که زبان بدن این رهبران را تماشا می‌کردم، خوشحال بودم که رئیس‌جمهور اوباما تصمیم گرفته است تا به دانمارک بیاید.
او در واقع تصمیم گرفته بود که جمعه صبح در آخرین روز مذاکرات به کپنهاگ بیاید. ما امیدوار بودیم که وقتی او رسید، توافق آماده باشد اما بن‌بست مذاکرات این امر را ناممکن کرد. در کاخ سفید هم مشاورانش عصبی بودند. با توجه به بن‌بست مذاکرات، آیا زمان این بود که رئیس‌جمهور این سفر را انجام دهد؟ این مورد دیگری بود که فکر می‌کردم ما باید «آن را امتحان کنیم.» به رئیس‌جمهور زنگ زدم و او را مطمئن کردم که مداخله شخصی او ممکن است فشاری که ما برای شکستن بن‌بست نیاز داریم را فراهم کند. او موافقت کرد و اندکی بعد هواپیمای اختصاصی او در کپنهاگ یخ‌زده فرود آمد.
ما در آنجا آخرین تقلای خود را کردیم. یکی از مسائلی که بحث بر سر آن به جایی نرسیده بود عبارت بود از اینکه: اگر کشورها موافقت کنند تا تولید گازهای گلخانه‌ای خود را کاهش دهند، چگونه تعهداتشان نظارت و اجرا می‌شود ؟ چینی‌ها که همیشه نسبت به ناظران خارجی حساسیت داشتند، در حال مقابله با تقویت الزامات گزارش‌ها یا مکانیسم راستی‌آزمایی بودند. با این حال هندی‌ها بیشتر تمایل داشتند. «مان موهانگ سینگ»، نخست‌وزیر آرام این کشور به آرامی با اعتراض چینی‌ها در این زمینه مخالفت می‌کرد. رئیس‌جمهور «جاکوب زوما» از آفریقای جنوبی که در جلسات قبلی یکی از سرسخت‌ترین منتقدان ما بود هم رویکردی سازنده‌تر و آشتی‌جویانه‌تر داشت.
می توانستیم احساس کنیم که روند جلسه در حال تغییر است و ما تنها موافق بحث نیستیم. در یک نمایش شگفت‌انگیز، یکی دیگر از اعضای هیئت چینی، که دیپلماتی با استعداد بود و ما به طور کلی با او روابطی بسیار صمیمی داشتیم با صدای بلند شروع به اعتراض شدیدتری بیش از اعتراض نخست‌وزیر نمود. او کاملا نسبت به چشم‌انداز توافقی که به واقع ممکن بود در دسترس باشد، آشفته شده بود. «ون» خجالت زده شد و دستور داد که سخنان خشم‌آلود او ترجمه نشود.
رئیس‌جمهور برای بازگرداندن جلسه به مسیرش، به آرامی از «ون» سوال کرد که آن مقام چینی چه گفته است. نخست‌وزیر به ما نگاه کرد و گفت: «مهم نیست.»
در پایان، پس از چرب‌زبانی، مناظره و مصالحه، رهبران حاضر در آن جلسه توافقی را صورت دادند. این توافق گرچه دور از چشم‌انداز تعریف شده بود اما جلسه را از شکست نجات و ما را در مسیر پیشرفت‌های آتی قرار داد. برای اولین‌بار، تمام اقتصادهای بزرگ، توسعه یافته و در حال توسعه به طور یکسان، توافق کردند تا برای جلوگیری از انتشار کربن تا سال ۲۰۲۰، در سطح کشورهایشان متعهد باشند و به طور شفافی تلاش‌های خود را برای کاهش گازهای گلخانه‌ای گزارش دهند. دنیا در حال دور شدن از تقسیم بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه بود که توافق کیوتو تعریف گردیده بود. این بنیادی بود که ساخته شد و زمانی که رئیس‌جمهور اوباما و من با دوستان اروپایی‌مان ملاقات کردیم تا نظر آنها را درباره جلسه جویا شویم، این مطلب را به آنها متذکر شدیم.

468
این درسی بود که فرا گرفتم
به اتاق کوچک دیگری رفتیم و در آنجا براون، سارکوزی، آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان، فردریک راینفلت نخست‌وزیر سوئد، لارس راسموسن نخست‌وزیر دانمارک و خوزئه مانوئل باروسو، رئیس کمیسیون اروپا به دقت به سخنرانی اوباما گوش دادند. آنها خواستار یک پیمان قانونی برآمده از کپنهاگ بودند و مصالحه ما (با توافق صورت گرفته) را نمی‌پسندیدند. از آنجا که هیچ جایگزین مناسبی برای آن وجود نداشت، آنها با اکراه آن را پذیرفتند. اروپایی‌ها در این مورد که ما به هر آنچه که در کپنهاگ می‌خواستیم، دست پیدا نکردیم حق داشتند. اما این طبیعت مصالحه است. در ماه‌های آتی، ده‌ها کشور از جمله تمام کشورهای بزرگ در حال توسعه، طرح‌های پیشنهادی خود را برای محدود کردن انتشار گازهای گلخانه‌ای ارائه کردند و می‌توانیم بگوییم که آنها به بهترین شکلی اقدام به پیاده‌سازی آنها کردند. ما این پایه را در کنفرانس‌های آتی طی چهار سال بعد در کانکون، دوربان و دوحه بنا نهادیم تا اینکه به اجلاسی دیگر در پاریس در سال ۲۰۱۵ منتهی گردید و امید داشتیم به توافقی حتی قوی‌تر که برای همه کشورها قابل اجرا باشد، دست یابیم.
پس از کپنهاگ، به دنبال راه‌هایی بودم که این پیشرفت تداوم داشته باشد، حتی اگر مخالفان سیاسی ما در کنگره و اختلافاتمان با چین و دیگر کشورها در صحنه جهانی کار را برای دستیابی به اصطلاحات گسترده‌ای که ما برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی نیاز داریم، دشوار نماید. اگر تنها علاقمند به پیگیری اهداف بزرگ باشیم، احتمال شکست بیش از اوقات دیگر است اما اگر اهداف کوچک‌تر و واقع‌گرایانه تر تعریف گردند، دستیابی به اهداف بزرگتر آسان‌تر می‌شود. این درسی بود که وقتی دختر بودم، هنگام بازی سافت‌بال در ایلینویز فرا گرفتم.
این همان ایده‌ای بود که ائتلاف اعلامی من در فوریه ۲۰۱۲ در مورد اقلیم و هوای پاک بدان مستظهر و هدفش کاهش «آلاینده‌های فوق‌العاده» بود. علت بیش از سی درصد گرم شدن کره زمین مربوط به این ذرات از جمله متان، کربن سیاه و هیدروفلوروکربن (اچ‌اف‌سی) بود که از فضولات حیوانی، محل دفن زباله‌های شهری، واحدهای تهیه مطبوع، سوزاندن مزارع، آتش پخت و پز، تولید نفت و گاز و سایر موارد تولید می‌شود. آلاینده‌ها همچنین به شدت به سلامت تنفس افراد آسیب می‌زند. خبر خوب این است که این گازهای گلخانه‌ای در اتمسفر زمین سریع‌تر از دی‌اکسید کربن پراکنده می‌شوند، بنابراین تلاش تهاجمی برای کاهش آنها می‌تواند به کم کردن میزان تغییرات آب و هوایی سرعت بیشتری ببخشد. بر‌اساس یک مطالعه، «آغاز کاهش سریع انتشار آلاینده‌هایی با دوام کمتر در سال ۲۰۱۵، می‌تواند تا سال ۲۰۵۰ حداکثر تا ۵۰ درصد گرم شدن دمای زمین را جبران کند.»
انجام این کار می‌توانست برای جهان زمان بخرد تا فناوری‌های جدید را توسعه دهد و اراده سیاسی را موجب شود تا با مشکلات سخت‌تر ناشی از گاز دی‌اکسید کربن مقابله کند. با کشورهای همفکر ما به خصوص با کشورهای اسکاندیناوی درباره اینکه چه کاری می‌توانیم انجام دهیم، صحبت کردم.

469
بیشتر از گذشته اتفاق می‌افتد
تصمیم گرفتم تا شراکتی عمومی - خصوصی، متشکل از دولت‌ها، شرکت‌ها، دانشمندان و بنیادها تشکیل دهم. در وزارت امور خارجه، جلسه‌ای را با حضور وزرای محیط‌زیست بنگلادش، کانادا، مکزیک، سفیر غنا و لیزا جکسون مدیر آژانس حفاظت از محیط‌زیست ایالات متحده تشکیل دادم تا ائتلاف «اقلیم و هوای پاک» را آغاز کنیم.
در سال ۲۰۱۴، سی و هفت کشور شریک و چهل و چهار شریک غیردولتی و همچنین ائتلاف «اقلیم و هوای پاک» تلاش‌های مهمی در جهت کاهش انتشار گاز متان ناشی از تولید نفت و گاز و نیز کربن حاصل از دود دیزل و منابع دیگر برداشتند. پرداختن به مدیریت زباله‌ها در شهرها از نیجریه گرفته تا مالزی،‌ کاهش کربن ناشی از تولید آجر در کشورهایی نظیر کلمبیا و مکزیک و کاستن از انتشار گاز متان در بنگلادش و غنا ممکن است که پنهان بماند،‌ اما اقداماتی این چنینی در تلاش جهانی برای مقابله با تغییرات آب و هوا ممکن است باعث ایجاد تفاوت گردد.
یکی از شرکای من در این کار، «جوناس گار استور» وزیر امور خارجه نروژ بود. او مرا به بازدید از نروژ دعوت کرد تا از نزدیک اثرات تغییر آب و هوایی در ذوب شدن یخچال‌های طبیعی قطبی را مشاهده کنم. در ژوئن ۲۰۱۲، به شهر زیبای «ترومسو» که در شمال دایره قطب شمال قرار دارد، وارد شدم. در تابستان دمای هوای آنجا حدود ۴ درجه بالای صفر بالا است و نور خورشید تقریبا در تمام شب باقی می‌ماند. «جوناس» و من سوار بر کشتی تحقیقاتی قطب موسوم به «هلمر هنسن» شدیم تا به یک آبدره برویم و از نزدیک شاهد یخ شدن آب‌ها باشیم. هوا بسیار تمیز و با طراوت بود و من به سختی می‌توانستم آب شدن یخ‌ها را باور کنم. قسمت اعظم کوه‌ها همچنان پوشیده از برف بود و به نظر می‌رسید درست از آب یخ بیرون آمده باشند. «جوناس» با نگرانی به یخچال‌های طبیعی آب شده اشاره کرد. زمانی، بخش‌هایی از یخ‌های اقیانوس منجمد شمالی برای چند هفته آب شده و سطح دریا بدون یخ باقی مانده بود. واقعیت این است که یخچال‌های طبیعی تقریبا در همه جای جهان از جمله آلپ، هیمالیا، آند، راکی و در آلاسکا و آفریقا آب شده‌اند. آلاسکا دو برابر دمای ایالات متحده را داشت و فرسایش، آب شدن یخ‌های دائمی و بالا آمدن آب پیش از این باعث شده بود که برخی از ساکنان سواحل، نقل مکان کرده و از آنجا بیشتر فاصله بگیرند. در سال ۲۰۰۵، به سناتور مک کین و دو سناتور جمهوری‌خواه دیگر یعنی لیندسی گراهام و سوزان کالینز پیوستم تا به «وایت هورس» کانادا و «بارو» در آلاسکا برویم که در شمال ایالات متحده قرار داشتند. با دانشمندان، رهبران محلی و بزرگان سرخ‌پوست کانادایی ملاقات کردیم تا از آنها درباره تغییرات آب و هوایی بشنویم. وقتی که بر فراز جنگل‌های گسترده «یوکان» که پوشیده از درختان کاج بودند پرواز می‌کردیم، می‌توانستم بخش‌های قهوه‌ای رنگ وسیعی را ببینم که پر از درختان خشک شده صنوبر بود. علت آن هم هجوم سوسک‌های پوسته‌نشین بود که به دلیل گرمای هوا به خصوص زمستان‌های معتدل به شمال آمده بودند. این درختان خشک شده باعث ایجاد آتش‌سوزی‌های جنگلی می‌شد که به قول کانادایی‌ها، بیشتر از گذشته اتفاق می‌افتد.

470
دیگر نیاز نیست که دستکش به دست کنند
می‌توانستیم با چشمان خودمان توده بزرگی از دود را ببینیم که از آتشی در آن نزدیکی برخاسته بود. تقریبا با هرکسی در آن سفر صحبت می‌کردم در می‌یافتم که نسبت به آنچه در حال رخ دادن بود،‌ به شخصه بیدار شده است. یکی از بزرگان قبایل برای ما تعریف می‌کرد که چگونه به دریاچه‌ای که او در زمان کودکی در آنجا ماهیگیری می‌کرد بازگشته و دیده که آنجا کاملا خشک شده است. با شرکت‌کنندگانی در مسابقات سورتمه‌رانی با سگ ملاقات کردم که تمام عمرشان در این مسابقات شرکت کرده بودند و به من می‌گفتند (به خاطر گرمی هوا)‌ حتی دیگر نیاز نیست که دستکش به دست کنند.
در «بارو»، دریا همیشه از ماه نوامبر تا امتداد قطب شمال یخ می‌زد اما ساکنان آنجا به ما گفتند که اکنون به جای یخ، در دریا لجن می‌ببینند. در پارک ملی «کنای فیوردز»، جنگلبانان با اندازه‌گیری به ما نشان دادند که یخ‌ها آب شده‌اند. دیگر حتی نمی‌توانستیم یخ‌هایی را در آن مرکز گردشگری ببینیم که چند دهه قبل، مناظری خیره‌کنند‌ای داشتند و این بسیار مایه تاسف بود.
هفت سال بعد در نروژ، شواهدی از سیر ثابت جهان به سوی تغییرات آب و هوا را مشاهده کردم. رفتار «جوناس» را می‌پسندیدم و اشتیاقش برای حفاظت از اکوسیستم گرانبهای کشورش را تحسین می‌کردم. متاسفانه کارهای اندکی وجود داشت که نروژ می‌توانست به تنهایی انجام دهد. بنابراین او خود را وارد دیپلماسی فشرده‌ای کرد که برای گردهم آوردن همه قدرت‌های قطب شمال لازم بود. او و من درباره تلاش‌های مشترکمان در «شورای قطب شمال» گفت‌و‌گو کردیم. این شورا، سازمانی بین‌المللی است که مسئول تنظیم قوانینی برای حفاظت از این منطقه است. مقرّ دائمی این سازمان اکنون در «ترومسو» واقع است. این شورا شامل تمام بازیگران اصلی از جمله: ایالات متحده، کانادا، دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ، روسیه و سوئد است. تعهد «جوناس» را با شورا در میان گذاشتم و در سال ۲۰۱۱ اولین وزیر امور خارجه‌ای بودم که در یکی از جلسات رسمی آن واقع در شهر «نوک»، پایتخت دوردست گرینلند، شرکت کردم. یکی از متحدان من در همراه نمودن بیشتر آمریکا در «شورای قطب»، «لیزا مورکاسکی»، سناتور جمهوری‌خواه آلاسکا بود.
او به همراه «کن سالزار» وزیر کشور آلاسکا و من در این سفر شرکت کرده بود. من اولین توافق بین‌المللی قانونی الزام‌آور بین هشت کشور قطبی را امضاء کردم و طرح‌هایی را برای اجرای ماموریت‌های جست‌وجو و نجات کشتی‌های گرفتار در قطب مصوب کردیم. این یک آغاز بود که امیدوار بودم مسیر را برای همکاری‌های آینده در مورد تغییرات آب و هوایی، انرژی و امنیت هموار سازد.
ذوب شدن یخ‌ها فرصت‌های جدیدی برای حمل‌و‌نقل، اکتشافات نفتی و گازی در سراسر قطب شمال ایجاد می‌کرد و موجب تلاش برای دستیابی به منابع و حقوق اراضی می‌گردید. بعضی از ذخایر انرژی آنجا می‌توانست بسیار زیاد باشد.
ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه به قطب چشم دوخته بود و به ارتش دستور داده بود تا به تعدادی از پایگاه‌های قدیمی شوروی در آنجا باز گردند. در سال ۲۰۰۷، یک زیردریایی روسی حتی پرچم روسیه را در کف اقیانوس نزدیک قطب شمال نصب کرده بود.

471
مشتاق به کسب نفوذ
در سال ۲۰۰۷، یک زیردریایی روسی حتی پرچم روسیه را در کف اقیانوس نزدیک قطب شمال نصب کرده بود. تحرکات روسیه چشم‌انداز مسابقه تسلیحاتی در این منطقه و «نظامی‌گری» در معادلات قطب شمال را موجب شده بود. «استفان هارپر»، نخست‌وزیر کانادا گفته بود که برای «دفاع از حاکمیت ملی» در قطب شمال، کشورش نیازمند «نیروهایی بر روی زمین، کشتی در دریا و نظارت مناسب است.» چین هم مشتاق به کسب نفوذ در آنجا بود.
این کشور نیازمند انرژی بود و از چشم‌انداز مسیرهای جدید حمل‌و‌نقل که می‌توانست زمان سفر بین بنادر شانگهای و هنگ‌کنگ و بازارهای اروپایی را هزاران مایل کاهش دهد، هیجان‌زده بود. چین چندین هیئت تحقیقاتی را راهی قطب کرده بود و مرکز تحقیقاتی خود را در نروژ ساخته، سرمایه‌گذاری‌اش در کشورهای شمال اروپا را گسترش داده بود، توافقنامه تجاری با ایسلند امضا کرده و به عنوان عضو ناظر در «شورای قطب شمال» پذیرفته شده بود. «جوناس» و من درباره ضرورت جلوگیری از هجوم مدرن برای کشف منابع جدید از اکوسیستم شکننده قطب شمال و ممانعت از تسریع تغییرات آب و هوایی صحبت کردیم.
فزونی فعالیت‌های اقتصادی غیرقابل اجتناب است و چنانچه مراقبت کنیم، می‌تواند به صورت مسئولانه انجام شود. اما کشتی‌های بیشتر، حفاری‌های افزون‌تر و نیروهای نظامی بیشتر در قطب، فقط آسیب‌های محیط‌زیستی را تسریع می‌کند. آثار ریختن نفت در قطب شمال را تصور کنید؛ همانند آنچه که در سال ۲۰۱۰ در خلیج مکزیک روی داد. اگر اجازه دهیم که قطب شمال به «غرب وحشی» تبدیل شود، سلامت سیاره زمین و امنیت خودمان هم به خطر خواهد افتاد.
امیدوارم «شورای قطب شمال» در آینه بتواند به توافقی در مورد چگونگی حمایت از استفاده از این منطقه دست یابد. این چالش ممکن است امروز افکار عمومی را تحریک نکند اما این امر، یکی از مهمترین موضوعات دراز مدتی است که پیش‌روی ماست.
با وجود درخواست جدی رئیس‌جمهور اوباما در سخنرانی دومین مراسم تحلیفش، ارائه راه‌حلی جامع برای تغییرات آب و هوایی همچنان به دلیل پافشاری مخالفان داخلی، ناکام ماند. رکود اقتصادی ممکن است که به کاهش کلی تولید گازهای گلخانه‌ای کمک کند اما بسیج کردن عزم سیاسی برای ایجاد تغییرات بیشتر معنادار را هم دشوارتر می‌سازد. وقتی که اقتصاد صدمه می‌بیند و مردم به دنبال شغل می‌گردند، بسیاری از دغدغه‌های دیگر در پس‌زمینه رنگ می‌بازند و گزینه‌های اشتباه قدیمی بین ترقی اقتصادی و حفاظت از محیط‌زیست بار دیگر سر باز می‌کند. یکی از استثنائات، انتقال سریع از زغال‌سنگ به گاز طبیعی در تولید برق است.
سوزاندن گاز طبیعی تنها نیمی از گازهای گلخانه‌ای ناشی از سوزاندن زغال‌سنگ را تولید می‌کند و این در حالی است که کشورها از خروج گاز متان از چاه‌های گاز ممانعت می‌کنند، هر چند که تولید آن خطرات زیست‌محیطی دیگری هم دارد.

472
چشم به آمریکا دوخته است
برای استفاده کامل از منابع بزرگ گاز طبیعی،‌ کشورها و دولت‌های فدرال به قوانین و مقررات بهتر،‌ّ شفاف‌تر و اجرای دقیق آنها نیازمندند.
آرزو می‌کردم که برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی در طول چهار سال اول دولت اوباما به دستاوردهای بیشتری دست می‌یافتیم. از دست دادن حمایت کنگره کار ما را تا حد زیادی عقب انداخت زیرا اکثریت جمهوری‌خواه، برخلاف گروه‌های محافظه‌کار در سایر کشورها،‌ تغییرات آب و هوا را انکار می‌کردند و حتی مخالف دستاوردهای اقتصادی سودمند در صورت مقابله با تغییرات آب و هوا بودند. اما نمی‌توانستیم به دلیل حجم مشکلات و یا اصرار مخالفان دلسرد شویم. ما باید گام‌های عملی که واقعاً کارآمد بود بر می‌داشتیم. در اجلاس کپنهاگ، نخست‌وزیر اتیوپی به من گفت که او برای رهبری مسیر مبارزه با تغییرات آب و هوا، چشم به آمریکا دوخته است. اعتقاد داشتم که این کار، هم مسئولیتی است که ما باید بپذیریم و هم فرصتی که باید مغتنم شمرده شود. زیرا ما همچنان بزرگترین اقتصاد دنیا و دومین کشور منتشر‌کننده گاز دی‌اکسید کربن هستیم. هر چقدر که اثرات تغییرات آب و هوا جدی‌تر باشد، رهبری آن برای ما اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. نوآوری‌های بسیاری مهمی که به ما کمک خواهد کرد تا با این چالش مقابله کنیم، چه فناوری‌های جدید انرژی پاک، تکنیک جداسازی کربن یا روش‌هایی برای افزایش بهره‌وری انرژی باشند، به احتمال زیاد دستاورد دانشمندان و آزمایشگاه‌های خواهد بود. چالش با روش‌هایی که با آنها انرژی را تولید یا ذخیره می‌کنیم می‌تواند سهم زیادی در اقتصاد ما داشته باشد.
با وجود مواضع تند چین در صحنه بین‌المللی، رهبران این کشور گام‌های مهمی را برای سرمایه‌گذاری در انرژی پاک و پرداختن به مشکلات زیست‌محیطی در کشورشان برداشته بودند. در طول سالیان گذشته ما شاهد افزایش فشارهای مردمی در چین در مورد آلودگی هوا، کیفیت هوا و آب تمیز بودیم. در ژانویه ۲۰۱۳، در پکن و بیش از بیست شهر دیگر چین، کیفیت هوا به دلیل آلودگی آنچنان بد شده بود - پکن بیست و پنج برابر آلوده‌تر از سطح سالم هر شهر دیگر آمریکا بود - که مردم آن را «آخرالزمان آلودگی هوا» می‌نامیدند. سفارت ما در پکن نقشی اساسی در ارائه اطلاعات عمومی در مورد آلودگی هوا ایفا کرد، از جمله به روزرسانی ساعتی وضعیت آب و هوا از طریق توئیتر. وضعیت آنچنان بغرنج شد که رئیس‌جمهور چین هم آلودگی هوا را به عنوان تهدیدی برای ثبات کشورش به رسمیت شناخت، مقامات چینی نظارت بر آلودگی هوا را آغاز کردند و شماره تلفن‌های مراکز کنترل کیفیت خود را نیز اعلام نمودند.
در ژوئن ۲۰۱۳، رئیس جمهور اوباما و رئیس‌جمهور «شی (جین پینگ)» توافقی برای همکاری با یکدیگر در مورد از بین بردن برخی از «آلاینده‌های فوق‌العاده» امضاء کردند. از جمله آنها هیدروفلوروکربن است که تا حد زیادی از دستگاه‌های تهویه مطبوع تولید می‌شود. این اولین توافقی بود که بین ایالات متحده و چین برای انجام کاری خاصی در مورد تغییرات آب و هوا صورت می‌گرفت.

473
فرصتی واقعی برای پیشرفت
اگر این گام‌ها به پیش می‌رفت، ممکن بود کمک کند تا چین را متقاعد سازیم که اقدام جهانی هماهنگ در مورد تغییرات آب و هوایی در راستای منافع بلندمدت این کشور است. تفاهم بین ایالات متحده و چین برای یک توافق جهانی ضروری خواهد بود. نقطه عطف بزرگ بین‌المللی در سال ۲۰۱۵ در پاریس رخ می‌دهد، زمانی که فرایند آغاز شده در کپنهاگ طی یک توافق جدید قانونی در مورد تولید گازهای گلخانه‌ای و کاهش آنها که برای تمام کشورهای جهان قابل اجراست، به اوج خود می‌رسد. می‌دانستیم دستیابی به این هدف آسان نخواهد بود اما فرصتی واقعی برای پیشرفت به شمار می‌آمد.
توانایی آمریکا برای رهبری این امر، به آنچه که ما حاضریم در کشور خودمان انجام دهیم، منوط است. هیچ کشوری حاضر نیست تنها به دلیل اینکه ما به آنها می‌گوییم، خود را با دیگران تطبیق دهد. آنها می‌خواهند گام‌های قابل توجهی از سوی ما ببینند - و ما هم همین را می‌خواهیم از آنها ببینیم. عدم تصویب لایحه جامع آب و هوا در سال ۲۰۰۹ در سنا، کار مذاکره ما را در کپنهاگ بسیار دشوارتر ساخت. برای موفقیت در پاریس، نیاز داشتیم تا نتایج واقعی اقداماتمان در داخل آمریکا را نشان دهیم. طرح اقدام رئیس‌جمهور اوباما در سال ۲۰۱۳ در مورد آب و هوا، گامی مهم در مسیر صحیح بود و با وجود بن‌بست کنگره، رئیس‌جمهور در حال حرکت به جلو با اقدامات قوی اجرایی بود. از سال ۲۰۰۸، تولید انرژی پاک تجدیدپذیر از باد، منابع خورشیدی، گرمای زمین و بهبود بهره‌وری سوخت وسایل نقلیه تقریباً دو برابر شده بود و برای اولین‌بار، اندازه‌گیری گازهای گلخانه‌ای از بزرگترین منابع تولید این گازها را آغاز کردیم. در سال ۲۰۱۲، انتشار گاز کربن ایالات متحده کاهش یافت و به پایین‌ترین حد خود طی بیست سال گذشته رسید. اما کارهای زیادی باقی مانده بود.
ایجاد یک اجماع گسترده ملی در مورد فوریت تهدیدات ناشی از آلودگی آب و هوا و نیز ضرورت اقدام جسورانه و جامع آسان نخواهد بود، اما این کار حیاتی است.
مهمترین صداهایی که در این موضوع باید شنیده شود، متعلق به افراد بسیاری است که زندگی و معیشت‌شان در معرض خطر تغییرات آب و هوایی قرار گرفته است، از جمله: بزرگان قبیله در آلاسکا که شاهد خشک شدن آبی بودند که از آن ماهی می‌گرفتند و زمین روستاهایشان در حال ساییده شدن بود، رهبران کشورهای جزیره‌ای تلاش می‌کردند پیش از اینکه خانه‌هایشان برای همیشه زیر آب برود، دیگران را نسبت به خطرات آگاه کنند؛ برنامه‌ریزان نظامی و تحلیلگران اطلاعاتی در حال آماده شدن برای جلوگیری از درگیری‌ها و بحران‌های آینده ناشی از تغییرات آب و هوا و (دفاع) از تمام خانواده‌ها، مشاغل و جوامعی بودند که به دلیل آب و هوای گرم مورد هجمه قرار می‌گرفتند.
در کنفرانس کپنهاگ در سال ۲۰۰۹، بیشترین درخواست‌های مصرانه برای اقدام، از سوی رهبران کشورهای جزیره‌ای مطرح گردید که با خطر از دست دادن زمین‌هایشان به علت افزایش سطح آب اقیانوس‌ها رو‌به‌رو بودند. یکی از آنها می‌گفت: «اگر کارها به همین منوال پیش برود، دیگر نمی‌توانیم زندگی کنیم، خواهیم مرد. کشورمان هم دیگر وجود نخواهد داشت.»

474
نمی‌توانستیم فرصت‌های خوب را رها کنیم
شغل و انرژی: موقعیتی یکسان برای موفقیت همگان الجزایر یکی از پیچیده‌ترین کشورهاست که ایالات متحده را وادار کرد تا منافع و ارزش‌هایش را متعادل کند. این کشور یکی از متحدین مهم ما در نبرد علیه القاعده بود و در حالی که «لیبی» و «مالی» غرق در هرج و مرج بودند، یک نیروی با ثبات‌کننده بالقوه در شمال آفریقا بود. اما در عین حال دارای سابقه‌ای ضعیف در امر حقوق بشر و اقتصاد نسبتاً بسته بود. هم به دلیل اینکه ما نیاز به ادامه همکاری‌های امنیتی داشتیم و هم اینکه این کار اقدام صحیحی بود، در نتیجه ایالات متحده به دنبال تشویق بهبود وضعیت حقوق بشر و اقتصاد باز در الجزایر بود.
وقتی که دولت این کشور تصمیم گرفت که ساخت نیروگاه و نوسازی بخش انرژی را به مناقصه خارجی بگذارد، این اقدام را فرصتی برای پیشبرد رفاه در الجزایر و کسب فرصت برای شرکت‌های آمریکایی می‌دانستم. شرکت جنرال الکتریک برای یک قرارداد به ارزش بیش از ۵/۲ میلیارد دلار وارد رقابت در این مناقصه شد. بارها شرکت‌های ریسک‌گریز آمریکایی را دیده بودم که از حضور در بازارهای نوظهور و چالشی اجتناب می‌کردند و این در حالی بود که کمپانی‌های آسیایی و اروپایی قراردادها و سودها را می‌قاپیدند. به خصوص، شرکت‌های دولتی یا تحت کنترل دولت‌ها، رقابت‌کننده‌های سرسختی بودند زیرا آنها با قوانین خودشان فعالیت می‌کردند. چنین شرکت‌هایی منابع نامحدودی در اختیار داشتند و غرامت‌های اندکی بابت نقض هنجارهای بین‌المللی از جمله رشوه‌خواری و فساد می‌پرداختند.
با اینکه رشد داخلی الجزایر بسیار کند و بیکاری بسیار بالا بود، نمی‌توانستیم فرصت‌های خوب را رها کنیم یا رقابت ناعادلانه را بپذیریم. بنابراین، اقدام جنرال الکتریک برای رقابت در الجزایر، نشانگر گامی جسورانه توسط یک شرکت گل سرسبد آمریکایی با پتانسیل بازگرداندن منافع اقتصادی و منافع راهبردی شمال آفریقا به داخل ایالات متحده محسوب می‌شد.
در اکتبر ۲۰۱۲ به الجزایر برگشتم تا از دولت آن کشور مصرانه بخواهم به اصلاحات سیاسی، گسترش همکاری‌های امنیتی در مالی و بررسی عقد قرارداد با جنرال الکتریک ادامه دهند. ژنرال عبدالعزیر بوتفلیقه در بیرون کاخ «مرادیه» که ویلایی وسیع با سبک معماری «موروها» بود، فرش قرمزی گسترده بود و در آنجا به پیشوازم آمد. پشت سر او صفی از سواره نظام الجزایری با لباس‌های سنتی کوتاه و شلوارهای سبز به حالت آماده‌باش ایستاده بودند. پس از اینکه بوتفلیقه هفتاد و پنج ساله من را از میان گارد احترام عبور داد و به داخل قصر آورد، سه ساعت را با یکدیگر سپری کردیم و در مورد موضوعات مختلفی از اثرات تغییرات آب و هوا گرفته تا تهدیدات القاعده سخن گفتیم. در مورد جنرال الکتریک هم سوال کردم و در حالی الجزایر را ترک کردم که درمورد اعطای موقعیتی عادلانه به این شرکت برای برنده شدن مناقصه به مسئولین الجزایر خوش‌بین بودم.
جنرال الکتریک برای کمک به ساختن شش نیروگاه گاز طبیعی که انتظار می‌رود ظرفیت تولید برق الجزایر را حدود ۷۰ درصد افزایش دهد،‌ کمتر از یک سال بعد برنده قرارداد شد.

475
حمایت از شرکت‌ها و کارگران آمریکایی
در طول چند سال آينده،‌ جنرال الکتریک ژنراتورها و توربین‌های بزرگی برای این نیروگاه‌ها در شهر سکنکتدی در نیویورک و گرین ویل در کارولینای جنوبی خواهد ساخت که در نتیجه از هزاران شغل تولیدی حمایت خواهد شد.
یکی از نمایندگان اتحادیه محلی در سکنکتدی به مجله «تایم – یونیون» گفته بود: «این قرارداد نشان می‌دهد که ما هنوز تولیدکننده شماره یک برق در سطح جهان هستیم.» این قرارداد از نظر من، تایید بینش و فراستی بود که اکثر کارهای ما را در طول چهار سال گذشته در وزارت امور خارجه هدایت می‌کرد: از آنجا که انرژی و اقتصاد به طور فزاینده‌ای در مرکز چالش‌های راهبردی ما قرار داشتند، لذا این امور باید در قلب دیپلماسی آمریکا هم قرار می‌گرفتند.
وقتی که در سال ۲۰۰۹، وزیر امور خارجه شدم، بر دو موضوع مهم درباره اقتصاد جهانی متمرکز گردیدم: آیا ما می‌توانستیم که مشاغل خوب را در کشورمان ایجاد و حفظ کنیم و به بهبود اقتصادمان با افتتاح بازارهای جدید و افزایش صادرات کمک کنیم؟ آیا باید به چین و دیگر کشورهایی که بازارهایی نسبتاً بسته دارند اجازه می‌دادیم تا قوانین اقتصاد جهانی را به روشی بازنویسی کنند که قطعاً به ضرر کارگران و شرکت‌های ماست؟ راه زیادی برای تعیین پاسخ این باید پیموده شود، چه آمریکا به رهبری خود بر اقتصاد جهان ادامه دهد و چه اینکه ما رفاه را به مردم خودمان بازگردانیم.
عرف این بود که هیچگاه تجارت، انرژی و اقتصاد بین المللی اولویت‌‌های وزرای امور خارجه نبوده اند. زیرا آمریکا دارای نمایندگی‌های بازرگانی و وزرای بازرگانی، انرژی و خزانه داری است. اما بحران مالی جهانی، این تقسیم بندی را غیرعملی کرده است. بیش از هر زمان دیگری روشن بود که قدرت اقتصادی آمریکا و رهبری جهانی ما در واقع، مجموعه‌‌ای از قراردادهاست. ما بدون داشتن قدرت اقتصادی نمی‌توانستیم رهبری جهان را در دست داشته باشیم و بالعکس. من تلاش هایمان را «تدبیراندیشی اقتصادی» می‌نامیدم و از دپیلمات‌های سراسر جهان می‌خواستم که آن را اولویت خود قرار دهند. ما در بیش از ۲۷۰ شهر دنیا، دفاتر دیپلماتیک داشتیم که بسیاری از آنان کارمندان اقتصادی مقیم آن کشورها را به کار گرفته بودند.
قصدم این بود که از این منابع برای ایجاد فرصت‌های جدید برای رشد و رفاه مشترک استفاده کنم. در طول چهار سال بعد، ما به حمایت از تولیدات و مرکانتیلیسم و نیز حمایت از شرکت‌ها و کارگران آمریکایی ادامه دادیم، به دنبال جذب سرمایه گذاری خارجی در کشورمان بودیم و برای سرمایه گذاری در انقلاب انرژی کار کردیم. این سرمایه گذاری به بهبود اقتصاد کشورمان و تغییر شکل چشم انداز راهبردی جهان کمک می‌کرد.
آمریکا برای چندین دهه برای ایجاد اقتصاد جهانی آزاد و عادلانه، تجارت و سرمایه گذاری شفاف با قوانین واضح و روشنی که به نفع همگان است کار کرده بود. سیستم تجارت جهانی فعلی به طور کامل این استاندارد را برآورده نمی‌کند. این روش نه تنها برای اقتصادهای در حال توسعه و در حال ظهور ایجاد مانع می‌کند، بلکه از طریق قدرت منافع خاص کشورهای توسعه یافته از جمله ایالات متحده، در مسیر اجرای این سیستم اخلال می‌شود.

476
حمایت ایالات متحده
همانگونه که برای کشورهای دیگر این امر عادلانه نیست که محصولات و سرویس‌های ما را از بازارهای خود دور نگه دارند یا اینکه در عوض دسترسی به آنها تقاضای رشوه کنند یا دست به سرقت معنوی بزنند، عادلانه هم نیست که از قوانین ثبت اختراعمان برای جلوگیری از رسیدن داروهای حیاتی ژنریک به مردم فقیر کم درآمد کشورهای دیگر استفاده کنیم.(اقدام ابتکاری سازمان «دسترسی‌های پزشکی کلینتون» برای کاهش قیمت و افزایش حجم داروهای ایدز نشان می‌دهد که راه‌هایی برای نجات انسان‌ها و حفاظت از منافع قانونی وجود دارد.) به منظور اینکه تجارت را عادلانه‌تر و همچنین آزادتر کنیم، کشورهای توسعه یافته باید برای بهبود بهره وری و شرایط کار و حفاظت از محیط زیست بیشتر تلاش نمایند.
در ایالات متحده هم باید برای کسانی که به دلیل تجارت، خانه به دوش شده اند، مشاغل خوب ایجاد کنیم.
در حال حاضر ایالات متحده مشغول مذاکره برای توافقی جامع با یازده کشور آسیایی، کشورهای آمریکای شمالی و جنوبی و اتحادیه اروپاست. ما باید بر دخالت در نرخ ارز، تخریب محیط زیست و شرایط کاری فلاکت بار در کشورهای در حال توسعه و همچنین هماهنگ کردن مقررات با اتحادیه اروپا متمرکز شویم. از برخی از موارد هم که منافع شرکت‌ها در آنهاست از جمله شرکت‌های آمریکایی باید اجتناب کنیم. از جمله این موارد، ممانعت از قدرت دادن به شرکت‌ها یا سرمایه گذارانشان برای شکایت از دولت‌های خارجی به منظور تضعیف قوانین زیست محیطی و بهداشت عمومی است. نمونه آن شرکت فیلیپ موریس است که سعی داشت در استرالیا چنین کاری انجام دهد.
ایالات متحده باید از شرایط یکسان عادلانه حمایت کند و از جانبداری از افراد یا شرکت‌های خاص بپرهیزد. علیرغم تمام این مشکلات، سیستم تجاری آزاد باعث شده بود که مردم بیشتری در سی و پنج سال گذشته و در مقایسه با هر زمان دیگری در تاریخ، از فقر نجات یابند و همچنین ناهماهنگی‌های کمتری در تجارت با کشورهایی که با آنها توافقنامه داشتیم – مانند کانادا و مکزیک – وجود داشت در حالی که این عدم هماهنگی در مورد کشورهایی که با آنها قرارداد نداشتیم – نظیر چین – بیشتر بود. ایجاد یک سیستم تجاری باز نسبت به سرمایه داری دولتی، سرمایه داری نفتی، دخالت در نرخ ارز و معاملات مفسده انگیز نفع بیشتری برای مردم دارد.
در عین حال، من مصمم بودم تا هر آنچه که می‌توانم برای کمک به شرکت‌ها و کارگران آمریکایی انجام دهم تا از فرصت‌های بیشتری که در اختیارشان هست، استفاده کنند. ما از سوی کشورهایی که مجموعاً خواستار سیستم متفاوتی بودند با مخالفت‌های شدید رو به رو بودیم.
چین به کشوری پیشرو در زمینه یک مدل اقتصادی که «سرمایه داری دولتی» نامیده می‌شد، تبدیل شده بود. در این سیستم شرکت‌های دولتی یا کمپانی‌های مورد حمایت دولت از پول مردم برای تسلط بر بازار و پیشبرد منافع استراتژیک استفاده می‌کنند. سرمایه داری دولتی و همچنین طیف وسیعی از اشکال جدید حمایت از تولیدات شامل موانع خارجی – مانند مقررات ناعادلانه، تبعیض علیه شرکت‌های خارجی و انتقال اجباری فناوری – تهدید فزاینده‌ای برای توانایی شرکت‌های آمریکایی به منظور رقابت در بازارهای کلیدی ایجاد کرده بود.

477
تضاد با ارزش‌ها و اصول
این سیاست‌ها مستقیماً با ارزش‌ها و اصول ما که تلاش کرده بودیم آنها را در اقتصاد جهانی نهادینه کنیم،‌ در تضاد بود. ما اعتقاد داشتیم که یک سیستم باز،‌ رایگان،‌ شفاف و منصفانه با قوانین واضح و روشن می‌تواند باعث انتفاع همگان شود.
اگر چه در ارتباط با حمایت از تولیدات و سرمایه داری دولتی، چین یکی از تخطی کنندگان بود اما به سختی می‌توان گفت که این کشور در این امر تنهاست. در سال ۲۰۱۱، صندوق‌های سرمایه‌گذاری که تحت مالکیت و عملکرد دولت‌ها بوده و غالبا از درآمد حاصل از صادرات نفت و گاز طبیعی تشکیل شده بودند، حدود ۱۲ درصد از کل سرمایه‌گذاری در جهان را تامین کردند. افزون بر این، شرکت‌های دولتی و شرکت‌های تحت الحمایه دولت‌ها نه تنها در بازارهای اصلی کشورهایشان مشغول فعالیت بودند بلکه در تمام جهان هم کار می‌کردند؛ گاهی اوقات به طور مخفیانه فعالیت داشتند و اغلب نیز فاقد شفافیت و حساب‌دهی به نحوی بودند که سهامداران و مقررات مربوطه از سلامت فعالیت‌هایشان اطمینان کسب کنند. ما شاهد بودیم که شرکت‌هایی با ماهیت دوگانه به عنوان بازیگران تجاری خود را جا می‌زدند اما در واقع توسط دولت‌ها حمایت شده و فعالیت آنها تبعات راهبردی داشت، مانند گازپروم روسیه. وقتی سناتور بودم، درباره چین که عضوی از سازمان تجارت جهانی بود هشدار دادم «لازم است این کشور برای رعایت قواعد بازی در بازارهای جهانی متقاعد شود» و نگران بودم که فلسفه اقتصاد آزاد دولت بوش آنها را به سمت رویکرد عدم رعایت قوانین بازارهای جهانی سوق دهد.
در سال ۲۰۰۴، با مدیران اجرایی یکی از شرکت‌های با سابقه نیویورک به نام «کورنینگ گلس» آشنا شدم. آنها مشکلی داشتند که چالش‌های پیش روی ما را برجسته‌تر می‌کرد. این شرکت در سال ۱۹۸۱ تاسیس شده بود و دفتر اصلی آن در شهر کورنینگ نیویورک قرار داشت. شرکت کورنینگ به خاطر تولید شیشه‌های ضد خش موسوم به «گوریلا گلس» معروف بود که توسط سی و سه برند معروف تلفن‌های هوشمند، تبلت و نوت بوک از جمله آیفون شرکت اپل مورد استفاده قرار می‌گرفت.
کورنینگ همچنین صفحه‌های نمایش کریستال مایع پیشرفته برای مانیتور کامپیوتر و تلویزیون و همچنین فیبرهای نوری و کابل برای صنعت ارتباطات، فیلترهای تصفیه برای موتورهای دیزلی و طیف گسترده‌ای از دیگر محصولات نوآورانه را تولید می‌کرد. آنها هر سال بیش از ۷۰۰ میلیون دلار صرف تحقیقات می‌کردند. فناوری و محصولات آنها آنقدر خوب بود که رقبای چینی احساس می‌کردند که برای رقابت، نیازمند برتری غیرعادلانه‌ای هستند. بنابراین از دوستانشان در دولت چین درخواست کردند یا از ورود کورنینگ به بازار چین ممانعت کنند یا قیمت فیبرها نوری این شرکت را با تعرفه‌های به شدت بالا، افزایش دهند. همچنین، تلاش آشکاری برای سرقت مالکیت معنوی این شرکت وجود داشت. این کار عادلانه نبود و برای آینده شرکتی که هزاران نفر را در نیویورک مشغول به کار کرده بود، تهدید به شمار می‌آمد. در آوریل ۲۰۰۴، سفیر چین را به دفترم در مجلس سنا دعوت کردم و نامه صریحی به وزیر تجارت چین نوشتم.

478
موضوع چقدر اهمیت دارد
در آوریل ۲۰۰۴، سفیر چین را به دفترم در مجلس سنا دعوت کردم و نامه صریحی به وزیر تجارت چین نوشتم.
علاوه بر این، هر کاری که می‌توانستم برای جلب کمک از دولت بوش انجام دادم تا از من پشتیبانی کند. پس از اینکه برای جلب توجه از کاخ سفید شکست خوردم، موضوع شرکت کورنینگ را در مراسم اهدای کتابخانه دوره ریاست جمهوری همسرم در شهر «لیتل راک» واقع در آرکانزاس مستقیماً با رئیس‌جمهور بوش مطرح کردم. به او گفتم: «این یک شرکت بزرگ آمریکایی است که مورد تهدید واقع شده است. لازم است دولت شما به من کمک کند تا به آنها یاری برسانیم.» رئیس‌جمهور بوش قبول کرد که این مشکل را بررسی کند و این کار را هم کرد. در ماه دسامبر، چین، تعرفه‌های تبعیض‌آمیز محصولات شرکت کورنینگ را برداشت. وقتی که اجازه داده شد تا این شرکت در شرایط برابر رقابت کند، کسب و کار کورنینگ رونق گرفت.
بقیه شرکت‌های آمریکایی با چالش‌های مشابهی روبه‌رو بودند. در اکتبر ۲۰۰۹، قوانین جدید پستی چین به اجرا درآمد که شرکت‌های خدمات تحویل فوری را ملزم به کسب مجوز داخلی می‌کرد. این حرکت به طور گسترده‌ای، طرح دولت چین برای گسترش شرکت دولتی پست چین ارزیابی می‌گردید. شرکت‌های بزرگ پستی آمریکایی از جمله «فدکس» و «یوپی‌اس» سال‌ها در چین کار کرده بودند. در سال ۲۰۰۹، شرکت فدکس مجوز فعالیت در پنجاه و هشت و یو‌پی‌اس در سی مکان در چین را کسب کرده بودند. هر دو شرکت نگران بودند که دولت چین برای آنها مجوزهای بسیار محدودکننده صادر کند. سفرای ما در چین، اول «جان هانستمن» و سپس «گری لاک» (گری لاک که سفیر سابق بازرگانی بود دقیقاً درک می‌کرد که موضوع چقدر اهمیت دارد) موضوع را با مقامات چینی مطرح کردند اما نتیجه‌ای نداشت.
«فرد اسمیت»، مدیرعامل شرکت فدکس در نهایت از من درخواست کمک کرد. من این موضوع را مستقیماً با «وانگ کیشان» معاون نخست‌وزیر که مسئول امور اقتصادی و فردی که او را می‌شناختم و برایش احترام قائل بودم، مطرح کردم. پس از آن، «جان برایسون» وزیر بازرگانی و من این مسئله را از طریق یک نامه مشترک پیگیری کردیم. پس از تلاش‌هایمان، چینی‌ها به فدکس اطلاع دادند که به آنها مجوز فعالیت داده‌اند اما فقط در هشت شهر چین و در مورد شرکت یو‌پی‌اس هم در پنج شهر. این شروع کار بود اما به هیچ‌وجه کافی نبود. پیغام دیگری را به «وانگ» معاون نخست‌وزیر دادم. چینی‌ها وعده کردند که طی یک دوره موقت سه ساله، مجوز فعالیت در بقیه شهرها را هم خواهند داد. سفارت ما گزارش داد که مقامات چینی از پاسخ‌های حمایتگرانه دولت آمریکا در چنین سطح بالایی نسبت به این موضوع، شگفت‌زده شده بودند. تا زمان نگارش این کتاب، این دو شرکت قادر به حفظ وضعیت فعالیت خود در چین شده‌اند. چینی‌ها بر سر وعده خود برای افزایش مجوزها ایستادند اما هر دو شرکت درباره افزایش بالقوه مجوزها در آینده ابراز نگرانی می‌کردند.

479
نیاز داشتیم که بیشتر فکر کنیم
من برای شرکت‌های خصوصی آمریکایی، آماده مبارزه بودم اما با توجه به دامنه این چالش، نیاز داشتیم که بیشتر فکر کنیم. در تابستان ۲۰۱۱، تصمیم گرفتم تا این امر را روشن کنم که ایالات متحده می‌خواهد از سیستم اقتصادی جهانی عادلانه دفاع کند. به هنگ‌کنگ، جزیره کارآفرینی سرمایه‌داری که همچنان با اقتصاد در حال تکامل چین در ارتباط بود، سفر کردم. به نظر می‌رسید که هنگ‌کنگ محل مناسبی برای طرح استدلال فعالیت اقتصادی در شرایط برابر و یک مجموعه مشترک از قوانین اقتصاد جهانی باشد. اولین‌بار در دهه ۸۰ میلادی به این شهر سفر کردم. در آن زمان به همراه بیل طی یک ماموریت تجاری به منظور ارتقای کسب و کار آرکانزاس و صادرات این شهر به آنجا رفته بودم. اما در این سفر، تلاش می‌کردم که چیزی بیش از سویای آمریکایی را در هنگ‌کنگ بفروشم. من مدل آمریکایی بازارهای آزاد را برای مردمان آزاده می‌فروختم. این مدل در جریان بحران اقتصادی، در انظار مردم دنیا شکست خورده بود و تعداد رو به رشدی از کشورهای دنیا نگاه جدیدی به مدل سرمایه‌داری دولتی و استبداد اقتصادی چین داشتند که به رشد اقتصادی قابل توجه در این کشور منجر شده بود.
در یک سخنرانی در «شانگری - لاهتل» برای جمعیت زیادی از رؤسای شرکت‌ها از سراسر منطقه استدلال خود را بیان کردم: «ما باید انجام فوری ترین وظیفه پیش روی خود را آغاز کنیم: تراز نمودن مجدد اقتصادهایمان در دوران پسابحران اقتصادی جهان. این بدان معناست که راهبرد متوازن تری برای رشد اقتصاد جهانی را پیگیری کنیم.» لازم است کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده، در داخل کشورشان بیشتر تولید کنند و بیشتر در خارج بفروشند (که موجب ایجاد شغل و آغاز پرشتاب بهبود اقتصادمان و نیز افزایش رشد در بقیه جهان می‌گردد) در حالی که کشورهای به سرعت در حال توسعه آسیا و سایر نقاط که پس‌اندازهای زیاد انباشته شده‌ای دارند، لازم است تا بیشتر خریداری کنند - و برای اطمینان از شرایط یکسان‌تر اقتصادی و ثبات افزون‌تر در بازارهای جهانی، سیاست‌های مالی و تجاری خود را تقویت و به روز نمایند.
من به چالش‌های پیش روی اقتصادهای در حال توسعه که باید صدها میلیون نفر را از فقر خارج کنند، اذعان کردم. چین اغلب استدلال می‌کرد که این ضرورت، مهمتر از هرگونه تعهدی است که توسط قوانین بین‌المللی تجاری کاری یا حقوق بشری ایجاد شده است. اما پاسخ من این بود که چین و سایر اقتصادهای در حال ظهور از سیستم بین‌المللی ایالات متحده که به ایجاد آن کمک کرده بود از جمله کمک به عضویت چینی‌ها در سازمان تجارت جهانی، سود فراوان خواهند برد و اکنون لازم بود که آنها سهم مسئولیت خود را در حفظ آن ایفاء کنند.
علاوه بر این، اینکار بهترین راه برای اطمینان از تداوم رشد و رفاه است و حتی به تعداد بیشتری از مردم برای خروج از فقر و قرار گرفتن در طبقه متوسط در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه به طور یکسان کمک می‌کند. با توجه به این حقیقت، تولیدکنندگان مالزیایی خواستار دسترسی به بازارهای خارجی، بیشتر از تولیدکنندگان آمریکایی بودند.

480
پذیرش غیرمسئولانه با رنگ و بوی سیاسی
شرکت‌های هندی به هنگام سرمایه‌گذاری در خارج،‌ همانگونه که ما می‌خواستیم،‌ خواستار رفتار منصفانه بودند. هنرمندان چینی خواستار حفاظت از آثار خود در برابر سرقت بودند. هر جامعه‌ای به دنبال توسعه بخش تحقیقات و فناوری قوی مورد نیاز برای حمایت از مالکیت معنوی بود زیرا بدون آنها، نوآوری‌ها در معرض خطر بیشتر قرار می‌گرفت و منافع کمتری به همراه داشت. من به صراحت این ایده را که تنها یک مجموعه از قوانین برای اقتصادهای صنعتی بزرگ مانند ایالات متحده و دیگر بازارهای نوظهور مانند چین وجود دارند، رد کردم.
متاسفانه توجه حاضرین در آن روز به سخنان من جلب نشد بلکه به موضوعی جلب گردید که هزاران مایل دورتر در واشنگتن رخ داده بود. ماجرایی که استدلال من و اعتماد جهان به رهبری اقتصاد جهانی را تهدید می‌کرد. در اواسط ماه می‌‌۲۰۱۱، دولت آمریکا به سقف بدهی خود رسیده بود و رئیس‌جمهور و کنگره، فقط زمان محدودی داشتند تا این موضوع را حل کنند یا با خطر پرداخت بدهی آمریکا رو به رو شوند که نتایج فاجعه‌باری برای ما و اقتصاد جهانی داشت. با وجود مخاطرات فراوان، این یک مسئله‌ دشوار بود که درک آن نیز برای بسیاری سخت بود. از نظر بسیاری از مردم آمریکا، اینطور به نظر می‌رسید که کنگره به پرداخت مبالغ هنگفتی (برای پرداخت بدهی) رای بدهد و زیر بار بدهی دیگری برود. اما اصلا چنین چیزی مطرح نبود. موضوع اصلی این بود که آیا کنگره نسبت به پرداخت بدهی‌هایی که پیش از آن در لوایح هزینه‌ها آمده و به قانون تبدیل شده بود رای خواهد داد یا خیر. اکثریت قریب به اتفاق کشورها به اقدام اضافه‌ای مانند این (رای کنگره) نیاز ندارند، بنابراین، دشوار هم بود که مردم سراسر جهان آنچه که اتفاق می‌افتد را درک کنند. برخی به واقع در کنگره استدلال می‌کردند که برای اولین‌بار در تاریخ، باید از پرداخت بدهی‌ها امتناع کنیم و علی‌رغم تمام تبعات آن برای اقتصاد جهانی، رهبری و اعتبار آمریکا اجازه دهیم که کشور آن را پرداخت کند. از تمام قاره‌ها، رهبران خارجی ابراز نگرانی عمیق می‌کردند. چینی‌ها که بیش از یک تریلیون دلار در اوراق بهادار دولتی ایالات متحده سرمایه‌گذاری کرده بودند بسیار عصبی بودند. روزنامه دولتی شین‌هوا این نگرش حاکم در میان دولت چین را منعکس کرد و نوشت: «با توجه به وضعیت ایالات متحده به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و صادرکننده اصلی ارز ذخیره بین‌المللی، پذیرش چنین مخاطره‌ای که رنگ و بوی سیاسی دارد به شکل خطرناکی غیرمسئولانه است.»
وقتی چنین سناریویی برای بار دوم در سال ۲۰۱۳ اتفاق افتاد، چینی‌ها پا را از این هم فراتر گذاشتند. آنها از «آمریکازدایی جهان» سخن به میان آوردند و گفتند اکنون زمان آن است که دنیا به دنبال ذخیره ارزی دیگری در کنار دلار باشد. البته به این دلیل که بسیاری از بدهی‌های ما متعلق به چینی‌ها بود، آنها در موقعیت بسیار قدرتمندی برای به دست آوردن احتمالی چنین نتیجه‌ای قرار داشتند. وقتی که به هنگ‌کنگ رسیدم، بحران به اوج خود رسیده بود. تیتر یکی از روزنامه‌های محلی توجه من را به خود جلب کرد: «هماورد پایانی احزاب آمریکایی در مذاکرات مربوط به بدهی»

مترجم :
https://siasatrooz.ir/vdchwmnw.23nmvdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی