داشتم برنامه «دیروز، امروز، فردا» را میدیدم که به موضوع کرسیهای آزاداندیشی اختصاص داشت. در این برنامه چند تن از دانشجویان، از ضرورت برپایی این کرسیها سخن میگفتند و موانع شکلگیری آن را بر میشمردند. معمولا هنگام دیدن این گونه برنامهها، در محیطهای خانوادگی هم یک کرسی آزاداندیشی دیگر برپا میشود و اعضای خانواده هم در این مقولات داد سخن سر میدهند. اینان نیازی به کرسی برای آزاداندیشی ندارند و با هر شکل و شیوهای، مبادرت به بیان نظرات خود میکنند و مجادله بر سر هر برنامه جدی رادیو و تلویزیون را به صورت یک عادت مالوف در میآورند.
در این مباحث – خواه در سطح رسانه ملی و خواه در عمق خانواده مطرح شده باشد - اولین نکتهای که معمولا مد نظر قرار میگیرد این است که آیا در کشور آزادی لازم و کافی برای طرح اندیشههای متفاوت و ناسازگار با فهم رایج، وجود دارد یا نه؟ جوابها هم روشن است. معمولا اکثر نیروهای سیاسی حتی آنان که در دفاع از وضع موجود، ید طولایی دارند از وضعیت آزادی بیان در شرایط کنونی راضی نیستند و البته برخی تصریح میکنند که آزادی نیست و اصرار دارند که اگر هم باشد آزادی قبل از بیان است و نه آزادی بعد از بیان و به همین دلیل، بعد از طرح اندیشه متفاوت باید پاسخگوی شکایت این نهاد و آن فرد باشیم که از سخنان ما رنجیدهاند. به همین دلیل است که برخی از افراد احساس نمیکنند که زمینه برای طرح نظرات متفاوت آنان، فراهم است.
البته معمولا طرفداران وضع موجود که نمیخواهند اشکال کار به اساس نظام برگردد و حتی راضی نمیشوند که دوستان و همفکرهای خود را متهم به محدود کردن آزادی کنند، به سراغ عملکرد طیف مقابل میروند و به اشکالی اشاره میکنند که در جای خود قابل تامل است. به نظر اینان، اگر ما ظرفیت استفاده از آزادی را نداشته باشیم یا از آزادی، سوءاستفاده و کل جامعه و مردم را حساس کنیم و مقدسات و اعتقادات آنان را پاس نداریم، طبیعی است که فضای آزادی محدود خواهد شد و امکان طرح اعتقادات و اندیشههای متفاوت از میان خواهد رفت. به باور این دست از افراد، بهترین مدافعان آزادی بیان کسانی هستند که با طرح معقول و منطقی و درست مباحث متفاوت و با تعریف درست مخاطب و ارائه صرف اندیشه و پرهیز از هیجانی و شعاری کردن مقوله آزاداندیشی، امکان تداوم فضای تحمل و مدارا و آزاداندیشی را ایجاد میکنند.
طبعا هر کدام از این دو طیف بر یکی از ابعاد این مقوله اشاره و تاکید دارند و منطقی است که به هر دو وجه ماجرا توجه شود تا امکان ایجاد بستر آزاداندیشی فراهم شود. در این زمینه باید نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:
۱ – اسلام دین اندیشه و اختیار و آزادی است و نمیتوان به اجبار و اکراه، برگزیدن اندیشهای خاص را بر دیگران حقنه کرد. این مبنا، بهترین بستر برای آزاداندیشی است.
۲- سیره بزرگان ما امکان دادن به طرح اندیشه مخالف بود. منکران خدا و معاد در مسجد پیامبر(ص) در مقابل امام جعفر صادق(ع) میایستادند و بدون ترس از مردم و هراس از حکومت، به انکار اعتقادات اسلامی میپرداختند و پاسخ منطقی میشنیدند. شهید مطهری هم معتقد بود که باید برای آموزش اندیشههای مخالف، به معتقدان همان اندیشهها، مزد داد تا آنان در محیطهای علمی مانند حوزههای علمیه به آموزش مکتب خود بپردازند. حتی معتقد بود که در حوزه علمیه، یک کمونیست باید سهم امام بگیرد و درس مارکسیسم بدهد.
۳ – قانون اساسی، بر آزادی تاکید دارد و این آرمان را به عنوان یکی از اهداف کلان انقلاب، مورد تاکید قرار داده است تا حدی که ایجاد محدودیت در آزادی مردم به بهانه حفظ استقلال را نهی میکند و حتی وضع قانون برای محدود کردن آزادی به دلیل حفظ استقلال را یک جرم قابل پیگیری میداند.
۴ – تجربه مباحث آزاد سالهای اول انقلاب را همگان به یاد دارند که در آن اصلیترین منکران دین و اسلام - سران حزب توده – در مقابل علما و اندیشمندان ما مینشستند و از تفکر و اندیشه خودشان دفاع میکردند.
اگر همین موارد را مد نظر قرار دهیم و جامعه را برای شنیدن نظرات متفاوت و حتی مخالف، آماده کنیم بخودی خود بستر آزاداندیشی در جامعه ایجاد خواهد شد. اگر به این بستر اساسی آزاداندیشی توجه نکنیم و دیگران را به خاطر برداشتهای متفاوت از دین، در معرض تکفیر و تفسیق قرار دهیم و امنیت جلسات و انجمنهای مردمنهاد در حوزه فکر و اندیشه را پاس نداریم و نشریات دارای گرایشهای فکری متفاوت را تحمل نکنیم و کسانی را صرفا به خاطر اندیشه خاصی که ارائه کردهاند، به دادگاه بکشیم و ... و خلاصه اگر تاب و تحمل جامعه را در مقابل دگراندیشان بالا نبریم، در آن صورت هر گونه تلاشی برای برپایی کرسیهای آزاداندیشی، ابتر خواهد ماند حتی اگر قانون مستقلی برایش فراهم شود و بودجه و دبیرخانه هم به آن اختصاص یابد. آزاداندیشی، کرسی میخواهد ولی بیش از آن، به تحمل و مدارای با دگراندیشان نیاز دارد.
علي اشرفي