سه شنبه ۴ تير ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۶
کد مطلب : 109596

همسر‌کُشی یا مرگ یک زندگی

کشتن یک انسان بسیار اندوهناک ودر عین حال با هر انگیزه ای که رخ دهد محکوم به نکوهش مجازات است.اما غم انگیزتر از آن،همسر کشی است.
اما این سوال در ذهن پدید می آید که اساساً چه علت یا عللی به میان می آید که بین دو شخص که زمانی از سر مهرورزی نهادی مانند خانواده را بنا نهاده اند به چنین حالی فراغ حاصل می شود و به دنبال آن این بنای ارزشمند فرومی پاشد.پاسخ این مساله ازگستره دامنه داری برخورداراست وبه همان اندازه،پاسخ آن در مقام ارزیابی وتحلیل می تواند ریشه در بسیاری از عرصه های شخصی واجتماعی داشته باشد که یکی از آنها می تواند سازه های ذهنی مردمان این روزگار باشد.
در گذشته های نه چندان دور آنچه بین غالب توده های مردم رواج داشت راد مردی واصرار بر پایبند بودن به عهد وپیمانی بود که از روز نخست بین دو شخص شکل می گرفت واگر مقوله ای به نام ازدواج دوم در مرغ دل یک مرد، هوای پریدن می گرفت با دخالت یا نظارت یا شاید آگاهی زوجه اول بود.اصولا زندگی های زناشویی پنهانی آنچنان که امروزه معنا یافته است در اقلیت بود.این وضعیت به نظر می رسد ریشه در روحیه قناعت گری زوجین خصوصاً مرد زندگی داشت.
آنچه علت غالب همسر کشی به شمار می آید می تواند دراین باور نگارنده معنا یابد که همسر کشی ها عمدتا ناشی از این است که نفر دوم خواه زوج یا زوجه باشد از مسیر وفرایند زندگی خود خارج می شود وگامهای شخص سومی به میان می آید که ادامه زندگی زناشویی دیگر برای طرفین منفعت عقلایی باقی نمی گذارد.دیگر لطف وصفایی برای مهر ومهرورزی باقی نمی ماند و از اساس عرصه برای نمایش این مفاهیم انسانی در زندگی مشترک هر روز تنگ تر از قبل می شود ونفسهای یک زندگی مملو از عشق و وفاداری به شماره می افتد وناگهان شریک وفادار در این ورطه غیر عقلایی وباطل،قربانی می شود چرا که او مانعی جدی ومزاحم برای وصال بعدی تصور می شود که نمونه های آن در خاطره دستگاه قضایی ثبت شده است.
در وضعیتی دیگر زن دوم قربانی می شود.چرا که زوج برای خود یک زندگی پنهانی ساخته است ودر انگاره ها و رؤیاهای خودمی تواند یک زندگی عاشقانه را برای خود بسازد و در عین حال نیز اداره کند غافل ازاینکه سرنوشت شومی در انتظار نشسته است.با شریک دوم سازگاری وهمنوایی در میان نیست و مرد تهدید به بر ملا شدن راز سر به مُهری می شود تا بدان جا که او قلب تپنده همسر دوم را نشانه میگیرد تا راز همچنان در نهانخانه ای سر به مُهر بماند وشاید مَرد به این باور رسیده است که ازدواج دوم مانند موریانه ای افسونگر سرای او را مبدل به ویرانخانه نموده است وعامل آن را زن دوم می پندارد تا سرحدی که شمشیر کینه از نیام بر می کشد.
البته نباید در این فرض نیز باقی ماند چه پرونده های جنایی که به جهت اقدام برای حذف فیزیکی وبه قتل رساندن همسر آن هم از سوی زن صورت گرفته باز شده است.
انگیزه های فراوانی در این میان بوده است که از جمله آن می توان به کشتن مرد زندگی به جهت وصال با یار دیرین به عنوان یک دلیل اشاره نمود یا آنکه این قدر، زن در معرض آسیبهای روحی وجسمی فراوانی از سوی همسر خود قرار گرفته است تا تاب وتوان از دست داده وناگریز دست به همسرکشی می زند.از سویی دیگر قوانین آمرانه و به غایت دست وپا گیری که اصرار بر دوام زوجیت دارد می تواند بالقوه بستر چنین فجایعی را فراهم سازد.
این نکته را باید در نظر داشت که مرد به موجب ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی ایران می تواند هر وقت اراده کند همسرش را طلاق کند اما اگر زن یا به بیان قانونی زوجه مایل به جدایی وطلاق باشد می بایست عسر وحرج خود را به موجب ماده ۱۱۳۰ همان قانون به اثبات رساند.این اثبات حقیقتا کار ساده ای نیست ونیاز به پیگیری ها و درگیریهای خاص خود دارد.بنابراین پیشنهاد می شود که قانونگذار سازوکارهای دقیق تر وجامعتری را به منظور مساله طلاق طراحی ونیز اجرایی کند تا در مرز بندی های دقیقتر وجامعتری رابطه زوجیت به نوعی به در هم آمیختگی اجباری مبدل نشود.
اینکه در مورد جلوگیری از بارور شدن معضلی به نام طلاق اصرار بر آن باشد که به هر صورت زندگی مشترک دوام یابد در کنار آثار بسیار خردگرایانه،می تواند راهی برای نقشه حذف فیزیکی در ذهن یک زن به عنوان همسر باز کند چرا که او میبایست خود را از دوزخی که ساخته دست همسرش می باشد رهایی یابد.پس در این میان مقتضی است که حقوقدانان،جامعه شناسان وحتی روانشناسان در هم اندیشی جامعی راههایی را برای پیشگیری از معضل همسر کشی در حوزه مد نظر این نگارنده ایجاد وآن را تحویل مراجع اجرایی واثر گذار دهند.نه می توان از طراحی سازوکارها دقیق وکارشناسانه ای که دستگاه قضا به منظور جلوگیری از طلاق،در عصر فعلی ایجاد کرده عبور کرد ونه می توان این قدر راه طلاق را بر زنان به دشواری باز نمود که نقشه شوم همسر کشی را در ذهن وی بیدار کند.به توضیح بیشتر بسنده است مرز بندی های موشوکافانه وجزیی تری صورت گیرد تا دستگاه قضا بتواند بر مبنای مصلحت انگاری طرفین در مورد بقا یا ممات یک زندگی مشترک تصمیم اتخاذ نماید.البته نگاه نگارنده داوری مطلق ویک سویه نیست.احکام بسیاری وجود دارد که دلالت بر آن دارد که یک زن توانسته از همسر خود طلاق بگیرید اما اشخاصی که فعالیت حقوقی دارند شاید با اینجانب هم نظر باشند که وقوع طلاق از سوی یک زن امر سهل وآسانی به شمار نمی آید مگر در شرایط خاصی از جمله وکالت در طلاق که بحث علیحده ای دارد.
این نکته قابل ذکر است که خود کشی هایی در میان بوده است که زن برای خاتمه دادن به زندگی مشترک،زندگی انفرادی اش را که خداوند حکیم به وی عطاء کرده با عمل قبیح خود کشی پایان داده است چرا که گاهی هم با موضوع فوق مواجه است وگاهی با افکار واندیشه های خانواده یک زن که طلاق را امری مذموم وبه شدت زشت می شمرند و زن به بن بستی هایی برمی خورد که در حوصله بحث حاضر نمی گنجد.
شاید بتوان برای ازدواج دوم یا اصولا جلوگیری از همسر کشی با ارزیابی علل دیگر ساختارهای جامع و دقیقی طراحی نمود تا از وقوع پدیده همسر کشی جلوگیری نمود. 

نویسنده: امیر صادقی زاده
کارشناس حقوق جزا وجرم شناسی-کارشناس ارشد حقوق خصوصی-وکیل پایه یک دادگستری 

https://siasatrooz.ir/vdchwwnz-23nvmd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی