از فتنه ۷۸ تا فتنه ۸۸ انتخابات رياست جمهوري، ۱۰ سال فاصله بود. در اين زمان نسبتاً طولاني، ۶ سال از آن در دوران اصلاحات بود و ۴ سال ديگر در دوران رياست جمهوري محمود احمدينژاد. فتنه ۷۸ جنس خود را داشت و فتنه ۸۸ هم جنس خود را، اما ماهيت هر يک از آن فتنهها يکي بود. هدف هر کدام از اين اتفاقات ناگوار که هزينههاي زيادي را بر کشور وارد کرد، مشترک بود. فتنه ۷۸ گرچه در آن زمان خاموش شد، اما يک مسير ۱۰ سال را طي کرد تا به فتنه ۸۸ رسيد.
عواملي که در سال ۷۸ و ۱۸ تيرماه آن سال در آن نقشآفريني کردند، چه عوامل داخلي و چه عوامل خارجي، آتش زير خاکستري بودند تا در اولين فرصت دوباره شعلهور شوند و هدف خود را نهايي کنند. هدف آنها چيزي جز سرنگوني جمهوري اسلامي ايران نبود.
اما عوامل داخلي که در هر دو جريان فتنه نقش داشتند، از يک ضعف شديد تحليلي واستراتژيک رنج ميبردند. آنها که تصورشان اين بود رأي مردم را پشت سر خود دارند، در سال ۷۸ به بهانه تعطيلي يک روزنامه آشوبي به پا کردند تا شايد بتوانند خواستههاي خود رابه کرسي بنشانند.
سر سپردههاي فتنه ۷۸ در آن سال دست به هر کاري زدند و با بزرگنماييهاي دروغين تلاش کردند تا شايد بتوانند اکثريت مردم را با خود همراه سازند. روزنامههاي اصلاحطلب آن زمان اخبار دروغيني را منتشر کردند وانتظار داشتند مردم فريب تيترها و خبرهاي دروغين آنها را بخورند.
«دانشگاه تهران به خون کشيده شد» تيتر روزنامه خرداد بود. يک روز پس از اتفاقات ۱۸ تير ۷۸ روزنامههاي اصلاح طلب با چنين تيترهايي منتشر و در دکههاي روزنامهفروشي به طور گسترده توزيع شدند تا افکار عمومي را با خود همراه سازند. اما واقعاً چنين اتفاقي افتاده بود؟ آيا دانشگاه تهران به خون کشيده شد؟
در ابتدا ۱۱ کشته از سوي روزنامههاي اصلاحطلب اعلام شد اما، اين کشتهها وجود خارجي نداشتند و تنها يک کشته باقي ماند که او هم دانشجو نبود و سربازي بود که براي مشاهده ماجرا به کوي دانشگاه آمده بود. مرگ او هم به مانند مرگ «ندا» در سال ۸۸ مشکوک بود.
۲۳ تيرماه روزي بود که مردم با حضور خود در يک راهپيمايي ميليوني همه توطئههاي کودتاي ۱۸ تير ۷۸ را خنثي کردند. اما بازماندگان فتنه ۷۸ همچنان بودند و حضور داشتند. با عوامل کودتاي ۷۸ برخورد آنچناني شد. دولت در دست اصلاحطلبان بود. تماميتخواهي و قدرتطلبي آنها سرريز شده بود. اصلاح طلبان در آن زمان همه ارکان نظام را براي خود ميخواستند. تصورشان هم اين بود که رأي مردم را دارند غافل از اين که رأي مردم تا هنگامي با آنهاست که خط قرمزهاي نظام را رعايت کنند و چارچوب قانون و اصول انقلاب را پاس بدارند.
اما آنهايي که در کودتاي ۷۸ نقش اصلي و اساسي داشتند، ۱۰ سال برنامهريزي کردند و در خفا دست در دست دشمنان خارجي در انديشه فتنهاي ديگر گذراندند تا فتنه ۸۸.
اکنون چند تن از عوامل و نقشآفرينان فتنه ۱۸ تير ۷۸ در خارج از کشور به سر ميبرند؟ از همان زمان فشارهاي خارجي و تهديدات و تحريمهاي غرب عليه جمهوري اسلامي ايران افزايش چشمگيري پيدا کرد. گفتمان اصلاحات به گفتمان کودتا و افراط گري تبديل شد. رويکرد سياسي اصلاحطلبان به رويکرد پهن شدن کف خيابانها و مخالفتهاي علني و ايجاد اغتشاش و درگيري تبديل شد. فتح سنگر به سنگري که از سوي تئوريسين اصلاحطلبان ديکته شده بود عملياتي شد، اما ضعف بزرگ آنها نداشتن شناخت معرفتي از جايگاه ولايت و مردم ايران اسلامي بود. آنها هنوز هم از اين ضعف بزرگ رنج ميبرند.
فتنه ۸۸ در ادامه فتنه ۷۸ شکل گرفت. اما با ادعاي تازه و شکلي جديد و حمايتهاي آشکارتر غرب و آمريکا از اقدامات اصلاحطلبان تندرو. شکست سنگين و تاريخي اصلاح طلبان در دو نبرد هنوز آنها را از تکاپو نينداخته است. اصلاح طلبان خارجنشين از ظرفيتهاي رسانههاي ضد انقلاب فارسي زبان همچنان استفاده ميکنند و در داخل هم برخي عوامل آن همچنان سوداي فتح سنگر به سنگر ارکان حکومت اسلامي را در سر ميپرورانند. اصلاحطلبان افراطي برخي از دانشجويان را فريب دادند و از احساسات آنها استفاده کردند تا به اهداف خود برسند. آگاهي و معرفت سياسي آحاد جامعه از جمله دانشجويان با سياسيبازي و سياسيکاري تفاوت دارد. فضاي دانشگاه که سياسي و حزبي شد، باعث ميشود، طيفهاي سياسي براي اهداف خود از آنها سوء استفاده کنند.
آنها خود را پشت دانشجويان مخفي کردند، اما بيشترين ضربه را قشر دانشجو و دانشگاهي خورد که مقصران آن اصلاحطلباني بودند که با افراطگريهاي خود باعث تحميل هزينههاي فراواني به مردم و کشور شدند. آيا آنها مستوجب عقوبت نيستند؟
سياوش کاوياني