براي برخيها جان انسان با جان يك انسان ديگر تفاوت دارد. بعضي وقتها ممكن است جان يك انسان خيلي عزيز باشد و گرفتن جان يك انسان ديگر در يك جاي ديگري از كره خاكي اساسا موضوع مهمي نباشد. حتي در برخي موارد جان يك انسان از حق نفس كشيدن يك حيوان كمتر ميشود.
با اين گزينه آخر كاري نداريم، اما چرا بعضي وقتها مرگ يك آدم در «خارج» با مرگ يك انسان ديگر در «خارجتر» فرق دارد؟
چرا اگر تعداد زيادي انسان در عراق، سوريه، يمن، لبنان، فلسطين و... كشته شوند، ككِ بعضيها نميگزد، اما اگر ده درصد و شايد كمتر از تعداد اين كشتگان در جاي ديگري از بين بروند، برخيها روضه ميخوانند و بر سر و صورت خود ميزنند؟
اين سطرها نقش يك مقدمهچيني را داشتند. اصل ماجرا آن است كه ابتداي همين هفته در قلب اروپا و در چند نقطه شهر پاريس عملياتهايي تروريستي رخ داد كه گروه داعش مسئوليت آنها را پذيرفت. فارغ از تحليلهاي پيچيده و پرداختن به اين موضوع كه پازل ديگري از اسلامهراسي در اروپا رقم خورد، ميخواهيم به واكنش آدمهايي دقت كنيم كه از آنها توقع بيشتري داريم.
همه دنيا اين حوادث را محكوم كردند، فضاي رسانههاي داخلي و خارجي پر بود از عكسها و گزارشهاي مختلف، حتي رئيسجمهور كشورمان صبح عليالطلوع پيام تسليت فرستاد، اما همه اينها در شرايطي رخ داد كه همين گروه تروريستي چند روز قبل در لبنان و در يك منطقه شيعهنشين اقدام به بمبگذاري كرد، اما نه رسانهها چندان به آن پرداختند، نه كسي شمعي روشن كرد و نه مسئولي به سرعت پيام تسليت فرستاد.
اصلا اينها هم مهم نيست. مهم جامعه هنري كشور است كه مثلا قرار است فانوس راه مردم يك جامعه باشد. آدمهايي كه قرار نيست الگو باشند، اما توقع داريم چند قدم جلوتر را ببينند. آدمهايي كه مدام از آزادي و حقوق بشر حرف ميزنند اما در عمل اغلبشان چنين نميكنند.
بياييد داستان را از آنجا آغاز كنيم كه شنبه گذشته بار دیگر عملیاتی تروریستی داعش، اما این بار نه در لبنان و سوریه و عراق و يا كشورهاي منطقه غرب آسيا و شمال افريقا. اين بار در «شهر فرنگ» اين اتفاق افتاد. بيخ گوش ورزشگاه معروف پاريس. شايد همين جاي جذاب و متفاوت باعث شد كه بالاخره برخي هنرمندان صداي انفجارهاي تروريستي را شنيدند و دلشان لرزيد و اشكشان جاري شد!
شايد موج انفجار آنها را گرفت كه براي پيام تسليت فرستادن و لوگوي مشكي كار كردن از هم سبقت گرفتند.
شايد چون فرانسه كشور «قشنگي» است برخی هنرمندان ترجیح دادند در قبال این واقعه سکوت نکنند و آزادانه استکبارستیزیشان را بیان کنند.
تگ برای پاریس دعا کنید، #prayforparis آنچنان در میان هنرمندان داغ شد که هیچکدامشان را نگران برچسب سیاسی نكرد؛ حال آنکه این اتفاق در قبال لبنان، سوریه، عراق و سایر کشورهای آسیای غربی میتواند از آنان یک شخصیت وابستهی سیاسی و متحجر بسازد.
در زمانی که دو عملیات تروریستی در دو منطقه جهان اتفاق افتاده و هر دو عملیات نیز به یک شکل و توسط یک گروه صورت گرفته، قطعاً اهمیت دادن به یکی و چشم پوشاندن از دیگری، در نگاهی منطقی، مصداق نژادپرستی قرون وسطایی خواهد بود اما پاریس برای برخی پرسودتر از یک شهر دور افتاده مثل ضایحه در جنوب لبنان است.
غالب واکنش هنرمندان به اینگونه حوادث سیاسی در سه طیف جلوه میکند، عده معدودی از هنرمندان به دلیل دشمنی زیرپوستی که با تفکر جمهوری اسلامی و یا حتی ضدیتی که با اسلام دارند از هر فرصتی برای مبارزه با این اعتقادات استفاده میکنند و تلختر اینکه هر هنرمندی که زاویهاي با تفکرات شبهروشنفکری آنان داشته باشد محکوم به یک بایکوت و تهدید است. این همان برخورد دیکتاتور مابانهاي است که با هنرمندانی چون علیرضا افتخاری، شهاب حسینی، فریبا کوثری، امین حیایی، حامد کمیلی، عليرام نورايي، الهام چرخنده و... انجام شد. برنامهریزی دقیقی که آنان را در طی یک عملیات رسانهاي به میزان موضعگیریشان تقبیح کرد. این گروه از هنرمندان اعتقادشان این است که نژاد یک شخصیت فرانسوی از یک یمنی یا بحرینی قابل احترامتر است و برتر است.
غالب هنرمندان اما در دستهاي جای میگیرند که سکوت را در مواقعی که احساس میکنند برچسب میخورند پیشهی خود ساختهاند و تنها در مواقعی نظراتشان را منتشر میکنند که برای حضور آنها در جشنوارهها، وجه اجتماعی آنها، اقامتشان و موقعیت کاریشان و... آنها مشکلی ایجاد نشود.
از زمان انفجار تروریستی در فرانسه تا به حال جمع زیادی از اهالی هنر عمل داعش را بسیار وحشیانه و مردم فرانسه را مستحق یاری دانستهاند زیرا که این عمل نه تنها برچسبی را متوجه آنان نمیکند بلکه گروه اول را هم خشنود میکند. این دسته از هنرمندان شاید دلشان به همان اندازهاي که برای یک کودک فرانسوی میتپد برای یک کودک یمنی نیز بسوزد اما واکنش آنان به جهت هجمهی شبهروشنفکران عرصه هنر فقط سکوت است چراکه شکستن سکوت مساوی است با از دست رفتن منافعشان.
گروه سوم از هنرمندان کسانی هستند که با درک خود از فضا، ظلمهایی را که میبینند تاب نمیآورند و از برچسب خوردن نیز هراسی ندارند اما گاهی آنقدر از سوی شبه روشنفکران بایکوت میشوند که به درس عبرتی برای هنرمندان دیگر تبدیل میشوند؛ تا جایی که خانوادهی آنان تهدید میشود و امنیت آنان در جامعه متزلزل میگردد.
بر همین اساس نباید از موج اظهارنظرهای گسترده هنرمندان برای واقعهی فرانسه، متعجب شد، چرا که این اظهارنظرها نه تنها برای آنان خطری ندارد بلکه وجه روشنفکری آنان را تقویت میکند. این فضا قابل پیش بینی بود، هرچه باشد برای یک هنرمند فرانسه، کن، نشان شوالیه، ادکلنهای خوشبوی فرانسوی، شبهای پاریس و شانزلیزه و... را دارد اما جنوب شیعه نشین لبنان برایش حاصلی جز برچسب خوردن نداشته و ندارد پس سکوت میکند.
***
اما در بين همين هنرمندان هم افرادي پيدا ميشوند كه حالت را خوب ميكنند. آنها نه «ريشو» هستند نه «چادر چاقچور» به سر بستهاند. اما آزادهاند و ترسي براي بيان عقايدشان ندارد.
نمونهاش همين حميد گودرزي كه وسط اين همه اشكهاي «آبي-سفيد-سرخ» هنرمندان توي صفحه اينستاگرامش عكس حاج قاسم سليماني را منتشر كرده و پست گذاشته بود كه:
«با نگاه به امروز جهان قدر اين مردان را بيشتر بدانيم امنيت در كشوری كه ناامنی در اطرافش بيداد ميكند مديون زحمات اين مردان است.»
يا ليلا اوتادي كه نوشته بود: «تشکر ميکنم از تمام مادران و همسران و خانوادههایی که دستهگلهاى جوانشون رو فرستادن تا هزار اتفاق از مهاجرت جنگى گرفته که الان در کشورهاى دیگه شاهدش هستیم تا تصرف و قتل و کشت و کشتار وارد ایران نشه. بیایید به دور از هرگونه کوتاهفکرى و جهتگیرى لحظهاى به افتخارشون تامل کنیم. دم اونهایی گرم که هنوز هم دارن مىجنگن که ما راحت بخوابیم. دست مریزاد به همه این ابرمردان و زنان.»