براي رسيدن به يک هدف هيچکس و هيچ شخصيتي مجاز نيست که مطالبي را مطرح کند كه يا تاريخ را به گونهاي دلخواه به ميان بکشد و يا سعي کند آن را به شكلي بيان کند که ديگران آن را باور کنند.
تاريخ پر است از اتفاقات و وقايع درسآموز و پندآفرين براي اين که آيندگان هم از تاريخ گذشته خود درس بگيرند تا شايد بتوانند راه و مسير خود را با راهنماييهايي که از سوي شخصيتهاي سياسي، مسئولين و صاحبنظران ميشود به درستي طي كنند. فريب نخورند، تن به ذلت ندهند و راه را گم نکنند. تاريخ اسلام از وقايع و اتفاقات بسياري سرشار است که هرکدام از آنها ميتواند با روشنگريهاي واقعگرايانه و حقيقي، چراغ راه جامعه باشد. چند روز ديگر محرم آغاز ميشود که همه عاشقانش در اين ماه، عزادار سيد و سالار شهيدان ميشوند.
يکي از وقايع مهمي که در تاريخ اسلام افتاده واقعه کربلا است. امام حسين(ع) براي احياي دين و اصلاح آن که از سوي آلابوسفيان به انحراف شديد کشيده شده بود، قيام کردند. ايشان با اندک ياران خود به سوي کوفه رهسپار شدند و حتي حج را نيمهتمام رها کرده و دفاع از دين خدا را واجبتر از حج دانستند.
يزيد بن معاويه، اسلام را به افتضاح کشيده بود و نيازمند آن بود که مقابل اقدامات اين حاکم فاسد به ظاهر اسلامي، واکنشي نشان داده شود. سيد الشهداء گرچه با نامههاي کوفيان راهي اين ديار شد، اما اين مسير را به خوبي ميشناختند و ميدانستند چه سرنوشتي در انتظار ايشان و ديگر يارانش است.
سرزمين کربلا ميعادگاهي بود که خيمههاي کاروان اسلام، در آن برافراشته شد.
لشکر يزيد راه را به روي کاروان امام(ع) بست. حتي ايشان قصد بازگشت داشتند، اما هنگامي که توطئه بيعت با يزيد به ميان آمد، ديگر درنگ جايز نبود.
اباعبدالله(ع) به نيت جنگ راهي کوفه نشده بود و اکنون در آستانه کوفه با لشکري از يزيديان روبهرو ميشد که خواهان بيعت او با يزيد بودند.
برخي اعتقاد دارند که امام حسين(ع) با عمر سعد فرمانده لشکر يزيد، مذاکراتي داشته تا از جنگ جلوگيري کند. اما اين ديدار و گفتوگو، ماهيت مذاکره را نداشت، بلکه اين ديدار با سخنان هشدارآميز امام حسين(ع) همراه بود. هشدارهايي که ايشان به فرمانده لشکر يزيد دادند، جدي و قاطع بود که در تاريخ اسلام به ثبت رسيده است.
مقايسه آن گفتوگو با مذاکراتي که ايران براي موضوع هستهاي خود انجام ميدهد، تفاوتهاي بسياري دارد.
امامحسين(ع) در گفتوگو با عمر سعد مذاکراتي نکردند، که اگر اينگونه بود، بايد معاملهاي هم در پي آن ميآمد. خواسته يزيد بيعت بود که اباعبدالله(ع) در اين باره هيچ مذاکرهاي با دشمن نداشت، چون اصلاً موضوعيتي نداشت.
بيعت حق با باطل ناشدني است. عالم با وجود و حضور حق و باطل شکل گرفت و در طول تاريخ هم يافت نميشود که حق دست خود را به سوي باطل براي دوستي و بيعت دراز کرده باشد. که اگر چنين ميبود اکنون، حقي نمانده بود و باطل بر کل عالم سيطره داشت.
نبرد حق و باطل، قرنهاست که ادامه دارد و نميتوان آن را ناديده گرفت. آيا امام حسين(ع) که در مقابل لشکر هزاران نفري عمر سعد به نبرد پرداخت و جنگ عزتمندانه را برگزيد، اسلام از بين رفت يا اگر تن به خواسته يزيد ميداد، اسلام پابرجا ميماند؟
پاسخ اين پرسش روشن است، که اگر اتفاق دوم ميافتاد، اکنون اسلامي باقي نمانده بود.
حضرت آيتالله خامنهاي روز چهارشنبه در ديدار فرماندهان نيروي دريايي سپاه به نکتهاي اشاره کردند که مهم و جدي است.
ايشان در اين ديدار فرمودند: «ميگويند چگونه است که حضرت علي(ع) و حضرت امام حسين(ع) با دشمنان خود مذاکره کردند، اما اکنون با مذاکره با آمريکا مخالفت ميشود؟ چنين تحليلي درخصوص مسائل تاريخ اسلام و مسائل کشور، نهايت سادهانديشي است، زيرا حضرتعلي(ع) با زبير و امامحسين(ع) با عمربن سعد، مذاکره به معناي امروز يعني معامله نکردند، بلکه هر دوي اين بزرگواران به طرف مقابل خود نهيب زدند و آنها را نصيحت به خداترسي کردند.»
ورود رهبر معظم انقلاب به اين موضوع عليرغم، توصيهها و تذکرات گذشته نشان ميدهد که برخي در داخل با طرح برداشتهاي خود از وقايع تاريخ اسلام، سعي دارند، مذاکرات با آمريکا را موجه جلوه دهند، در صورتي که ايشان از همان ابتداي گفتوگوهاي هستهاي براي رسيدن به حق قانوني جمهوري اسلامي ايران، مذاکره را تنها بر سر موضوع هستهاي اعلام کرده بودند که طرف مقابل ۶ کشور ديگر بود. اما اتفاقي که در جريان مذاکرات افتاد، باعث شد تا ديدگاهي که در ميان مذاکرهکنندگان داخلي وجود داشت، به مذاکرات ايران و آمريکا بکشد و اين اتفاق صواب و مبارکي هم نبود. چرا که آمريکا مظهر باطل و شيطان بزرگ است. از درون مذاکره با آمريکا چيزي جز بيعت با آن بيرون نخواهد آمد. تن دادن به خواسته او و دست دادن با آمريکا سياستي است که آنها براي به زانو درآوردن جمهوري اسلامي ايران به کار بردهاند.
و اگر در مذاکرات هستهاي دادهها و ستاندهها تناسب نداشته باشد، اين مذاکرات و نتايج آن به توافق هستهاي نخواهد انجاميد.
امامحسين(ع)، مذاکرهاي با عمر سعد نداشت که بخواهد درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازين باشد.
درس کربلا، درس مبارزه و ايستادگي مقابل آن باطل بود که راه را بر روي حق بسته بود، آيا در واقعه کربلا و عاشورا تعامل و مذاکره ديده ميشود؟