اين روزها آمريکاي لاتين يکي از کانونهاي تحولات جهاني گرديده است. در حوزه آمريکاي لاتين سه تحول مهم مشاهده ميگردد. نخست مرگ مشکوک دادستان آرژانتين که مسئول پرونده آميا (انفجار سال ۱۹۹۴ در مرکز يهوديان) بوده و تبديل شدن آن به اعتراضهاي ضد دولتي و اقدامات مشکوک براي سرنگوني دولت خانم فرناندز. لازم به ذکر است رئيسجمهور آرژانتين در طول ماههاي اخير از جمله در نشست سازمان ملل متحد بارها آمريکا را به بحرانسازي در کشورش متهم ساخته و درباره کودتاي آمريکايي هشدار داده است.
دوم تشديد تحريمها و فشارهاي آمريكا به ونزوئلا و انتشار اسناد و مدارک طراحي آمريکا براي ضربه زدن به اين کشور و سرنگونسازي دولت به رياست جمهوري مادورو.
سوم انجام مذاکرات ميان کوبا و آمريکا براي بازگشايي سفارتخانه و برقراري روابط سياسي ميان طرفين ميباشد که به دليل مطالبات آمريکا در فضايي نه چندان مطلوب برگزار ميشود. با توجه به آنچه در باب معادلات آمريکاي لاتين ذکر شد اين سوال پيش ميآيد که چگونه ميشود آمريکا با کوبا پس از ۵۰ سال به مذاکره مينشيند درحالي که همزمان ونزوئلا و آرژانتين از کودتاي آمريکايي ميگويند؟
در تحليل رفتاري آمريکا يک اصل مهم بايد در نظر گرفته شود و آن اينکه به گفته سناتورهاي کنگره و حتي سران کاخ سفيد و برآورد دستگاههاي اطلاعاتي آمريکا، آمريکاي لاتين به چالش آمريکا مبدل گرديده و بايد با آن مقابله شود. آمريکا در آمريکاي لاتين با چالشي به نام جبهه ضد امپرياليسم مواجه است که در مسير استقلال سياسي و اقتصادي از ايالات متحده پيش رفته است. در حوزه سياسي ونزوئلا پيشگام جبهه ضد امپرياليسم است و در حوزه اقتصادي آرژانتين محور ميباشد. هر چند که کوبا به عنوان با سابقهترين انقلابي ضد آمريکا شناخته ميشود اما در حوزه سياسي و اقتصادي در مرحله پاييني قرار دارد و چندان تاثيري در آمريکاي لاتين ندارد.
در اين شرايط آمريکا با به چالش کشاندن ونزوئلا و آرژانتين عملا کل محور جبهه ضد امپرياليسم را هدف قرار ميدهد چرا که سرنگوني نظام آنها برابر با تضعيف کل اين جبهه و آسان شدن شرايط آمريکا براي به زانو درآوردن ساير کشورها است. نمود عيني اين امر را در دهه ۱۹۷۰ و کودتاهاي کيسينجر وزير خارجه وقت آمريکا در اين منطقه ميتوان مشاهده کرد که با سرنگونسازي حکومت «آلنده» در شيلي به احياي سلطه آمريکا در آمريکاي لاتين پرداخت.
اکنون نيز آمريکا سياست مشابهي را در پيش گرفته در حالي كه با رويکرد همزمان به کوبا دو خط مشي را پيگيري ميکند اولا پنهانسازي اهداف اصلي خود در منطقه با نمايش چهرهاي دموکراتيک و مذاکرهکننده از خود ثانيا الگوسازي براي ملتهاي منطقه با محوريت تغيير رفتار آمريکا براي تحريک مردم به رويارويي با دولتها براي ارتباط با آمريکا. اين در حالي است که کوبا عملا مهرهاي سوخته براي آمريکاست و مذاكره با آن صرفا بهانهاي ميباشد براي سلطهگري در منطقه بهگونهاي که در صورت تحقق طرح سرنگوني نظامهاي آرژانتين و ونزوئلا مذاکره با اين کشور را رها و به دنبال تحميل خواستههاي خود خواهد بود.