این همان میهمانی است که همهجا بدون دعوت میرود، اما هرگز نیامده که برگردد تا دکترینی تبیین شده در سیاستهای ایالاتمتحده آمریکا باشد که در طول قرونی توانسته است بر اساس آن به قسمتی از دنیا استیلا پیدا کند.
جنگهای جهانی اول و دوم را در نظر بگیریم و بررسی کنیم تا بهخوبی بدانیم اگرچه آلمان به تحریک اتریش کلید آن را زد اما سیاستهای پشت پرده انگلیس و صهیونیست آن در آمریکا بود که در پشت این پرده و با نام ایالاتمتحده آمریکا ادامهدهنده آن بهمنظور بهرهبرداری از میراث خون بود که یکی از برجستهترین امتیازات حاصل از آن باقی ماندن قسمتی از تفنگداران با عنوان حافظان صلح در آن کشورها ازجمله ژاپن پس از بمبارانهای اتمی که هنوز هم پس از هفتادسال کنگر خورده و لنگرانداختهاند و اگر روی سیاستشان اقتضا کند بهظاهر خارج شده اما لشکرهای دیگر همچون هجوم فرهنگی، سیاسی و امنیتی را میهمان ابدی آن سرزمین خواهد کرد.
خروج آمریکا از یک کشور بدون بجا ماندن آثار منفی آن تنها نیازمند معجزه است که این موهبت الهی در سال ۵۷ برای ایران اتفاق افتاد اما دیگر هرگز تکرار نشده زیرا سپاه صلح پس از بیست سال تخریب در ویتنام هنوز هم در آن کشور حضور مستمر دارد و آفریقای جنوبی را هم ترک نکرده که در اکثر کشورهای غرب آسیا پایگاههایی را به خود اختصاص داده زیرا در این منطقه وسیع تنها ایران است که پس از خروج از یوغ آمریکا در سال ۵۷ دیگر اجازه بازگشت استعمار را نیافت. جنگهای جهانی اول و دوم میخ استقرار و حاکمیت آمریکا را بهطور کل در تمام مناطق دنیا بهجز اتحاد جماهیر شوروی و چین به زمین کوبید اما قبل از آن ایران همیشه در نوک این پیکان بود زیرا وقایع سال ۱۲۹۶ یعنی پایان حکومت ننگآور قاجار در کشور این پیامد را داشت که ایران پس از گذار از آخرین پادشاه سلسله صفویه و هجوم محمود افغان به آن باعث ایجاد قحطی به دلیل محاصره اصفهان به مدت شش سال شده بود، مردم را ناچار کرد تا از گوشت مردگان و حیوانات برای تنازع بقاء استفاده کنند که این تاریخ بار دیگر در سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۹ شدت یافت و تمام کشور و بخصوص پایتخت در یک بحران عظیم قرار گرفت زیرا آنسوی این تراژدی خلقشده سفارتخانههای بریتانیای کبیر و ایالاتمتحده بودند که کشتیهای باری را بهجای حمل گندم از غرب بهسوی ایران با سربازان و سلاحهای خود بهمنظور رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی از طریق آبهای گرم خلیجفارس پر کرده و دیگر مکانی برای انتقال مایحتاج نبود تا این اقدام بتواند قیمت قوت لایموت را صدها برابر بالا ببرد و جامعه ایران و بخصوص ساکنان پایتخت را ناچار به خوردن هر آنچه به دستشان میرسد نماید.
آنچه پیرامون این قحطی عظیم به تاریخ سپرده شده است دردناکتر از تحمل تیر سمی میباشد که یکی از دیپلماتهای غربی در خاطرات خود نوشته است: در منطقه تقریباً مرفه تهران دخترکی لاغراندام و پریشان مو و پابرهنهای را در مقابل دکهای دیدم که ملتمسانه به دیگ حلوا نگاه میکند و آه میکشد. فهمیدم که شدیداً گرسنه است بنابراین نانی را که روی آن قلمبهای حلوا گذاشته بود خریدم و به دختر دادم و گفتم: بخور! با چشمهای بیفروغش نگاهی به من انداخت و گفت: اجازه بدهید به خانه ببرم و با مادرم که از فرط گرسنگی در حال مرگ است بخوریم تا شاید او هم مانند پدرم از گرسنگی نمیرد! آنزمان مجلس یکی از نمایندگان را که اقلیت مذهبی و زرتشتی بود مأمور نظارت بر توزیع آرد بین نانوایان میکرد تا اجازه ندهد آن را با کلوخ و خاکاره چوب قاطی و به نان تبدیل کنند و بفروشند که اتفاقاً این فرد با رشادت و صداقتی که داشت توانست تولید و توزیع نان را تا حدودی مدیریت نماید و نظر آیتالله مدرس را در مجلس به خود جلب تا در سخنرانی پیش از دستور بگویند: «به نظر میرسد در مجلس ایران که دم از دیانت اسلام میزند تنها یک مسلمان واقعی وجود دارد و او همین نماینده اقلیت زرتشتی است» که البته این انسان هم توسط اخلالگران در خیابانهای پایتخت ترور میشود که در این ماجرا نیز رد پای سفارت آمریکا در تهران بهخوبی مشهود بود!
زمانی که امام خمینی «ره» در سخنان خود میگویند: «ارتباط با آمریکا را میخواهیم که چه کنیم» به استناد همین تاریخ ننگآوری است که ایالاتمتحده به همراه خود دارد که امروز شاهد خروج تبلیغاتی ارتش آن پس از بیست سال از افغانستان هستیم اما خروج تنها یک مانور نظامی است تا جایش را به هجوم فرهنگی، سیاسی و امنیتی بدهد و از همان دری که ارتش خارج میشود به افغانستان وارد گردد و بمبگذاریهای زنجیرهای با کشتهشدگان و مجروحان فراوان در مقابل مدرسه دخترانه سیدالشهدای کابل نمونه بارزی است که تحرکهای مذهبی را در هزاره افغانستان به همراه خواهد داشت!
نویسنده: حسن روانشید