در ابتدا لازم میدانم از معلم عزیز و نازنین و فرشته روی زمین تشکر کنم که این موضوع انشا را به ما داده است تا بنویسیم که چقدر فیلترشکن را دوست میداریم.
ما فیلترشکنهایمان را دوست داریم. ما آنها را از گوشیهای موبایل خود پاک نمیکنیم. بابایم میگوید این چیزمیزها را فیلتر کردند ما چهار روز نفس کشیدیم خدا پدرشان را بیامرزد اما عمو میگوید اصلا هم کار خوبی نکردند. آنها خیلی بیخود میکنند که بیاجازه دست به چیز میزهای دیگران میزنند. بعد چند تا حرف زشت هم میزند که بابایم به او تذکر میدهد که لااقل جلوی ما بچهها رعایت کند.
من از وقتی که فیلترشکن دارم چیزهای زیادی را فهمیده ام که قبلا از آنها خبر نداشتم. میترسم این چیز میزها را نشان بابایم بدهم و دعوایم کند چون به نظرم چیز میزهای خوبی نمیآید.
بابایم میگوید اینها خودشان فیلتر کردند که با آمریکای جهانخوار مبارزه کنند اما بعد به این نتیجه رسیدند که اگر همان مشت محکم را به دهان آمریکای جهانخوار بزنند کافی است و به خاطر همین فیلترها را برداشتند اما عمویم میگوید از دستشان در رفت.
من تا جمعه دو هفته پیش معنای همین جمله "از دستشان در رفت" را هم نمیدانستم اما حالا میفهمم مثل خیلی چیزمیزهای دیگری که ندیده بودم و حالا دارم میبینم.
عموی من کمی سیاسی میباشد و به خاطر همین بابایم نمیگذارد با ما حرف بزند. چون همیشه موقع بحثهای سیاسی حرفهای بد بد میزند و به ما گاو و گوسفند و بز و آشغال میگوید. بابایم میگوید باید عمو را به یک جای بد آب و هوا مثل "کانادا" تبعید کنند تا قدر امنیت و رفاه اینجا را بداند. عمویم باز هم حرف زشت میزند و حتی پای بستگان سببی و نسبی چینیها و عمه رهبر کره شمالی را وسط میکشد و بابایم هم او را فیلتر میکند تا دیگر نتواند حرف بزند.
حالا من فیلترشکن را از عمویم هم بیشتر دوست دارم. این بود انشای امروز من درباره چرا باید فیلترشکنهای خود را دوست داشته باشیم. در پایان این شعر را از سعدی تقدیم معلم عزیزم میکنم.
دل فیلتر شکن از خود میازار
چراغ از بهر خاموشی نگه دار