چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۷
کد مطلب : 104719
یک جهادگر در گفت‌وگو با سیاست روز:

کم‌کاری مسئولان اراده خدمت‌رسانی‌‌مان را مصمم‌تر می‌کند

در حالی که رسانه‌ها هر دم متهم به سیاه‌نمایی و انتشار اخبار ناامیدکننده می‌شود، حدود یک سالی است که سلسله مصاحبه‌های امید را شروع کرده‌ایم، سلسله مصاحبه‌هایی که نشانی از امید جوانان و مسئولیت‌پذیری افرادی می‌دهد که جز در برابر وجدانشان مسئولیتی را در مملکت نپذیرفته‌اند. در این مصاحبه‌ها به سراغ افرادی می‌رویم که قسمتی از وقت زندگیشان را به رونق بخشیدن مناطق محروم مشغول هستند، افرادی که با روحیه جهادی کار می‌کنند و هیچ خبر ناخوشی مانع کارکردنشان نمی‌شود. اینان تکلیف محوریانی هستند که اندیشه خود را بر این اصل استوار کرده‌اند که باید باری را که بر زمین مانده و مسئولان از انجامش تفره می‌روند را برداشت و به سرمنزل مقصود رساند و چه نیکوست که این بار ، خدمت رسانی و پایان دادن به محوریت‌ها و کاستی‌هایی است که دور ماندگان از پایتخت صبورانه آنها را تحمل می‌کنند. بخوانید ماحصل گفت‌وگوی سیاست روز را با یکی از همین جهادگران را که امید را در دل کشور زنده می‌کند:
کم‌کاری مسئولان اراده خدمت‌رسانی‌‌مان را مصمم‌تر می‌کند

از معرفی خودتان شروع می‌کنیم تا برسیم به سوالات.
مازیار کوچکی هستم مسئول گروه جهادی محلات و مسئول بسیج دانشگاه فرهنگیان استان البرز. 

چگونه به گروه‌های جهادی گره خوردید؟
بحث به سال‌های قبل از دانشگاه برمی‌گردد. آن موقع دانشجو نبودم و در مقطع پیش دانشگاهی بودم. یکی ازدوستان پیشنهادی داد که یک چنین طرحی هست به نام طرح جهادی که تا آن موقع اسمش را حتی نشنیده بودم. دوستم توضیح داد که به مناطق محروم می‌روند و به آنها خدمات می‌دهند. پیشنهاد جالبی بود چون تا به حال نشنیده بودم برایم جالب بود. بعد از یک سری صحبت‌ها گفتم برویم ببینیم چگونه است. بدون هیچ ذهنیت خاصی تابستان بود به همراه گروه جهادگر دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران رفتیم و محل فعالیت این گروه که به اسم رویش‌های انقلاب نام داشت با این دوستان رفتیم در استان خراسان شمالی شهرستان فاروج سن من هم در حدود ۱۹ سال بود. آنها در چند روستای شهرستان فاروج فعالیت می‌کردند و اردوهای آنها ۱۵ روزه بود. 

خانواده با رفتن شما به این اردوها مخالفت نکردند و راضی بودند؟
از آنجا که دوست من خیلی پسر خوبی بود با خانواده‌ام صحبت کردم و خانواده‌ام او را می‌شناختند، گفتند مساله‌ای نیست می‌توانی بروی، خلاصه از خانواده کسب اجازه کردم و رفتم. اردوی شیرینی شد و کار من از همانجا شروع شد که نمک‌گیر این اردوها شدم. 

الان چه فعالیت‌هایی دارید؟
با توجه به صحبت‌های رهبر انقلاب که فرمودند طرح اردوهای جهانی و اردوهای هجرت باید به شکل مستمر باشد سازمان بسیج دانشجویی یک طرحی را در نظر گرفتند به نام طرح اعتلای بسیج سازندگی. طبق این طرح مقرر شده که فعالیت‌های جهادی به صورت مستمر باشد قبلا ۱۵ـ۱۰ روز یا یک هفته می‌رفتیم به منطقه‌ای که شناسایی کرده بودیم خدمات می‌دادیم و در عرض همان ۱۵ـ۱۰ روز تمام می‌شد کارمان و در ادامه شاید دیگر هیچ وقت به آن منطقه سر نمی‌زدیم. اما اکنون براساس طرح اعتلای بسیج سازندگی یک منطقه را شناسایی می‌کنیم و گروهی به صورت مستمر هر هفته آخر هفته‌ها یک یا دو روز به آن مناطق می‌روند و فعالیت‌های مورد نظر را انجام داده و خدمات را به منطقه می‌دهند. 

منطق منتخبتان در درون استان است یا خارج از استان هم اردو جهادی دارید؟
معمولا مناطقی که براساس طرح اعتلا انتخاب می‌شود باید داخل استان و نزدیک باشند تا بتوانیم بیشترین خدمت‌رسانی را با کمترین وقت برایشان تدارک ببینیم. 

سوالی که همیشه از اردوهای جهادی پرسیده می‌شود این است که فعالیت شما بیشتر عمرانی است یا فکری، و یا در چارچوب جنگ نرم؟ آیا برای نحوه خدمت‌رسانی به مردم تقسیم‌بندی حوزه‌ای دارید یا براساس نیاز آن منطقه فعالیت‌ها مشخص می‌شود؟
البته تا الان که اردوهای مختلفی داشته ایم با شناسایی‌های مختلف انجام می‌شد. شناسایی منطقه بیشترین نقطه کار است چون اگر شناسایی ضعیف باشد کل اردوی جهادی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. بنابراین شناسایی‌های قوی‌ای انجام می‌دهیم براساس نیازهای یک منطقه برنامه‌ریزی می‌کنیم. گاهی پیش آمده که یک منطقه نیاز به کار عمرانی آنچنانی نداشته باشد ولی از لحاظ فرهنگی، آموزشی، درمانی فقر بوده و جا برای فعالیت داشته باشد، بنابراین با توجه به شناسایی و نیازسنجی که انجام می‌دهیم فعالیت‌های مختلفی را شروع می‌کنیم. 

درباره فعالیت‌های مختلف‌تان بیشتر توضیح می‌دهید؟
ببنید، مثلا در عرصه عمرانی پیش آمده که براساس نیاز محله‌ای به منطقه‌ای رفته ایم و کار ساخت مسجد، ساخت مدرسه یا تعمیر مدرسه و حتی در بعضی موارد ساخت کتابخانه یا غسالخانه، خانه عالم را انجام دادیم. حتی پیش آمده که افراد در مناطق دور افتاده از ساخت خانه محروم بودند و کمکشان کردیم. در بعضی از روستاها مشاهده می‌شد که وقتی عزیزی از روستاییان فوت می‌کند جایی برای شستن نداشتند و در خانه‌های خود این کار را انجام می‌دادند. نیاز می‌دیدیم که غسالخانه احداث شود. ساخت خانه محروم و تعمیر و گچ‌کاری خانه‌های محرومین از جمله کارهای عمرانی بوده که در طول اردو انجام دادیم.
اما مثلا در قسمت فرهنگی نیز ما جشن‌های مختلفی برگزار کرده ایم مثل جشن عید غدیر ولایت معصومین جشن تکلیف برای بچه‌های روستا، یادواره شهدا برای روستاهایی که شهید تقدیم انقلاب کرده‌اند، کلاس‌های عقیدتی برای قشرهای مختلف روستایی و مسابقات مختلف فرهنگی، آموزشی و آشپزی نیز داشتیم که در رده کارهای فرهنگی قرار می‌گیرد. 

بحث اشتغال‌زایی هم جزء فعالیت‌های شما بود؟
بله، ما کارهایی را برای آموزش براساس اقتصاد مقاومتی انجام دادیم البته به حدی که که بتوانیم کارگاه‌هایی را در روستا درست کنیم که اهالی روستا بتوانند از آن طریق درآمدزایی کنند و مستقل شوند، مربیانی را با خود به روستا می‌آوردیم که مثلا کلاس چرم دوزی و آموزش دوخت کیف و کفش و امثال اینها را برای روستاییان داشته باشند. آموزش ساخت عروسک با کاموا، نمددوزی و امثال این را در زمینه اقتصاد مقاومتی داشتیم. در زمینه درمانی هم با تیم‌هایی که همراه خودمان می‌آوردیم طرح آمایش روستا را داشتیم. ویزیت عمومی رایگان، ویزیت دندان‌پزشکی، کشیدن و پرکردن دندان را داشتیم. 

شما چون از سن کم شروع کرده اید شاید برای بعضی از افراد اردوهای جهادی سوال پیش بیاید که آیا لطمه‌ای به درستان نخورد شما در آن سن هم بحث اردوهای جهادی را داشتید هم کلاس‌های درس خودتان را؛ نمی‌گفتید که شاید این فعالیت‌ها مانع قبول شدن در کنکور می‌شود. یا مثلا بگویید که آیا اشکالی در این مورد برای شما پیش نیامد که مانعی برای انتخاب شغل شما شده باشد؟
به هیچ‌وجه کاملا این مساله را رد می‌کنم چون بازه زمانی که برای اردوهای جهادی در نظر می‌گیرند تا اینجا که من در خدمت شما هستم یا تابستان‌ها بوده و یا در تعطیلات عید برگزاری اردو داشتیم پس اصلا هیچ گونه لطمه‌ای به درسم نخورده، اگر خواستید من سند هم رو می‌کنم که در کلاسمان حتی به عنوان نفر اول بوده‌ام با معدل بالا. الان هم که طرح اعتلای بسیج سازندگی را که خدمتتان عرض کردم هم آخر هفته‌ها است و هیچ لطمه‌ای به درس ما نمی‌خورد. اگر کسی تلاش کند هم می‌تواند به اینجا برسد و هم به درس خودش. 

شما برای اینکه بتوانید خانواده‌ها را قانع بکنید که در این اردوها بلایی سر فرزندشان نمی‌آید چه چیزی به آنها می‌گویید ضمن اینکه گروهتان را چگونه ایمن می‌کنید؟
برای اینکه بتوانیم خانواده‌ها را اقناع بکنیم که فرزندانشان را در این اردوها فعال کنند، من هر جا که لازم بوده در دانشگاه بین دانشجویان گفته‌ام و اگر نیاز هم باشد به خانواده‌هایشان هم می‌گویم که حضور یک دانشجو یا یک جوان در اردوهای جهادی برای او دریایی از تجربه است. یعنی من مازیاری که الان اینجا نشسته‌ام با مازیاری که قبل از آن اردو بودم از زمین تا آسمان فرق کرده‌ام. 

یعنی چه فرقی؟
ببنید، شخصیت در اردوهای جهادی ساخته می‌شود و من این نوید را می‌دهم که بهترین دوستان هر فرد در اردوهای جهادی پیدا می‌شوند. یعنی بهترین دوستان من و صمیمی‌ترین دوستانم از کسانی هستند که در اردوهای جهادی آنها را شناختم. فرد تجربه‌هایی که کسب می‌کند می‌تواند آن را در زندگی خودش به کار ببرد.
حتی از فن سخنوری گرفته تا مهارت‌های دیگر. ما افرادی را داشته‌ایم که برای خرید‌های خانه خودشان تا سر کوچه هم نمی‌رفتند حتی نمی‌رفتند نان بگیرد، اما الان خبره شده در این کار و برای خانواده نظریه می‌دهند. این را می‌شود به خانواده‌ها گفت تا برای فرستادن فرزندانشان به اردوهای جهادی تشویق‌شان کنیم.
بحث ایمن کردن هم عرض کردم که شناسای اردوهای جهادی ۹۰ درصد کار است. بابت ایمنی تیم پشتیبانی تیمی است که کارش خیلی سنگین است و هم خیلی مهمتر از بخش‌های دیگر است چون اگر نباشد همچنان اردویی در کار نیست. تیم پشتیبانی باید تمام شرایط را که اگر مشکلی باشد یا کمبودی است برای رفاه جهادگران که می‌خواهند کار کنند. همه این کارها را چه از لحاظ ایمنی و چه لحاظ دیگر باید تیم پشتیبانی در نظر بگیرد. اگر اقدامی هست باید آن اقدام را صورت دهد وقتی که شرایط فراهم شد تازه اردو کشی کنیم و نیروها را بیاوریم در آنجا مستقر کنیم. 

یک سری خبرها را هم شما می‌خوانید که ضعف‌هایی در مسئولین وجود دارد. یک تعدادی اتفاقات می‌افتد یا مسئولینی هستند که خودشان را متفاوت از بقیه می‌بینند یا یک سری اتفاقاتی می‌افتد که ناخوشایند است مثل جریان اختلاس‌ها و... اینها هیچ وقت باعث نمی‌شود که شما در خلوت به خودتان مثلا بگویید که آن آدمی که مسئول است و مسئولیت دارد کارش را به حد احسن انجام نمی‌دهد و بچه خودش را نمی‌آورد در اردوهای جهادی؛ پس چرا من باید بروم؟
دقیقا یکی از انگیزه‌های ما برای حضور در اردوهای جهادی همین است. شاید شما آن را به عنوان یک عامل منفی در نظر بگیرید که ما را از کارمان دل زده کند. من این را به عنوان عامل مثبت در نظر می‌گیرم که به ما انگیزه می‌دهد که برویم این کارها را انجام دهیم.
مسلما گفتنی هم نیست که در سایه بی‌توجهی خیلی از مسئولین مشکلات متعددی در کشور هست و همین یک انگیزه شده که یک سری دغدغه مردم را دارند و من می‌توانم بگویم اکثر دوستان بسیجی و جهادی این دغدغه را دارند که می‌آیند و در اردوهای جهادی شرکت می‌کنند و این انگیزه‌ای می‌شود برای ما که بیاییم این فعالیت‌ها را انجام دهیم. خیلی مواقع با بی‌مهری هم روبرو شده ایم چه از طرف مسئولین که باید ما را پشتیبانی می‌کردند و چه از طرف مردمی که ما در آن منطقه فعالیت می‌کردیم. یادم هست در یک اردوی جهادی ما کار را شروع کرده بودیم و ۴ـ۳ روز که می‌گذشت حتی یکی از اهالی روستا نیامده بگوید که شما اینجا چه کار می‌کنید آن موقع داشتیم حسینیه می‌ساختیم بنایی ما را می‌دیدند و رد می‌شدند حتی یک نگاه به ما نمی‌انداختند تا این حد ما مورد بی‌مهری بودیم. 

کجا بود؟ با این اوصاف چرا ماندید؟
در یکی از روستاهای اطراف ملارد بود اما چند روز که از کار ما گذشت خودشان دیدند که این کار جهادی ما نمایش نیست و داریم کار می‌کنیم و مثل مسئولین شعار نمی‌دهیم. آن موقع بود که آمدند پای کار و چند نفر از روستاییان آمدند و به ما کمک می‌کردند. یادم هست آخر کار که داشت کار ما تمام می‌شد یک گوسفند هم قربانی کردند و گوشتش را هم کاملا تقدیم بچه‌های جهادی کردند که جای شما هم خالی بود.(می‌خندد) ژ

هیچ موقع از مسیری که طی کردید پشیمان یا خسته نشده‌اید؟
پشیمان که نمی‌شود اسمش را گذاشت اما گاهی مواقع که خیلی فشارها بالا بوده این طبیعی است و نمی‌خواهم کتمان کنم که نبوده، بر اثر فشارهای زیاد گاهی مواقع خستگی باعث می‌شده که می‌گفتیم می‌خواهیم برویم تا چند روزی خودمان را راحت کنیم اما انگیزه‌ای بوده که آدم محرومیت‌ها را می‌دیده با یک فلاش بک زدن که کشور ما خیلی ایراد دارد و مردم ما خیلی ناراضی هستند روحیه خستگی ما کنار می‌رود و دوباره برمی‌گردیم به آن ذوق و شوقی که ما برای خدمت‌رسانی آمده‌ایم.

آیا خاطره خاصی در این خصوص به یادتان می‌آید؟
یک خاطره طنز از یک اردوی جهادی که تابستان گذشته برگزار کردیم بگویم، در یکی از روستاهای کرج که روستاهای اصیل و قدیمی کرج است اتفاق طنزی رخ داد. این روستا در قسمت کوهپایه‌ای کرج است و جاده‌های روستا سراشیبی زیادی دارد. چون نزدیک شهر و بافت روستایی داشت و ما در حوزه فرهنگی بیشتر در آنجا کار می‌کردیم. ناچار بودیم که برای عرصه فعالیت بعضی از مربیان مان را صبح زود بیاوریم و نزدیک غروب برگردیم و یک نفر مجبور بود که آنها را ببرد و من توفیق این را داشتم که همراه آنها باشم و مربیان را به خانه‌هایشان برسانم. در این جاده زیاد می‌رفتم و می‌آمدم آن طور شده بود که من آنقدر این جاده را رفته بودم تمام نقاط جاده را حفظ شده بودم. اردوی جهادی تمام شد بعد ما یک جلسه تشکیلاتی داشتیم و من هم گفتم در دانشگاه فرهنگیان هستم و معلم هم هستم یک دوره درخصوص مبانی آموزش و پرورش گذاشته بودند در آن روستا رفتیم در آن دوره که چند روزه بود در یکی از شب‌ها که ما در آنجا خوابیده بودیم همراه با دانشجویان دیگر بودیم من اتفاقا در آن شب از خواب بلند شدم به حالت خواب و بیداری احساس کردم که الان پشت فرمان هستم و در جاده سیاه کلاهان دارم می‌روم و سوار پراید جهاد سازندگی هم شده‌ام داشتم می‌رفتم و جاده هم دو طرفش دره بود احساس کردم که هر چه قدر من ترمز را می‌گیرم، نمی‌گرفت حالا کجا روی تخت پتو دستم بود و روی تخت فشار می‌دادم که ترمز را بگیرم.
به قدری فشار دادم که بعد از بیداری کامل پاهایم درد گرفته بود. چون با فشار هم ترمز نمی‌گرفتم. جالب اینکه یکی از بچه‌ها را هم بیدار کردم گفتم فلانی پاشو پرده را بزن کنار که من جاده را ببینم و نیافتم تو دره. آن فرد بلند شده بود و به من می‌گفت همه چیز ردیف است. به او گفتم که تو حالا می‌بینی که من گیج می‌زنم ولی خیالت راحت فقط پرده را بزن کنار که من جاده را ببینم. این یک خاطره خوبی بود که مرور آن هنوز هم باعث شادی‌مان می‌شود.

گفت وگو: قاسم غفوری - مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdcjvxevhuqeyaz.fsfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی