ترامپ راهبرد امنیت ملی آمریکا را در حالی اعلام کرد که در آن یک نکته کلیدی بوده و آن اینکه جمهوری اسلامی ایران را تهدید اصلی امنیت آمریکا معرفی میکند و حتی ادعا دارد که برای مقابله باید توان هستهای آمریکا تقویت شود. سه کشور بزرگ اروپایی یعنی فرانسه، آلمان و انگلیس نیز در نشست شورای امنیت سازمان ملل درباره قطعنامه ۲۲۳۱ ایران را تهدید نظامی معرفی کردهاند و البته هر کدام به تنهایی نیز این ادعا را تکرار و خواستار خروج ایران از منطقه شدهاند.
در همین راستا گابریل وزیر خارجه آلمان بر هماهنگی اروپا با آمریکا در قبال عملکرد منطقهای ایران تاکید کرده است. در تحلیل رفتار این کشورها بیش از هر چیز یک نکته مهم مطرح است و آن اینکه کشورهای مذکور هیچ مرزی با جمهوری اسلامی ایران نداشته و اصلا در غرب آسیا حضور جغرافیایی ندارند لذا اصلا حق اظهارنظر درباره نقش ایران در منطقه ندارند. با تمام این تفاسیر این سوال مطرح میشود که چرا اروپا و آمریکا چنین رویکردی در پیش گرفته و چه اهدافی را در ورای آن دنبال میکند؟
بخشی از این رفتارهای کشورهای مذکور را در اقدامات داخلی این کشورها میتوان مشاهده کرد. در آمریکا ترامپ بودجه نظامی ۷۰۰ میلیاردی را امضاء کرده و بر لزوم تقویت توان هستهای آمریکا تاکید دارد. در اروپا فرانسه، انگلیس و آلمان از یکسو به افزایش بودجه نظامی پرداختهاند و از سوی دیگر در قالب اتحادیه اروپا به دنبال تشکیل نیروهای نظامی واحد اروپا هستند.
در همین حال کشورهای اروپایی و آمریکا فروش تسلیحات به کشورهای عربی را تشدید کردهاند که سفر ماکرون به منطقه و ورود مقامات امنیتی و نظامی غرب در غرب آسیا نمودی از آن است. با این شرایط میتوان گفت غرب با دشمنسازی فرضی سعی دارد از یکسو افکار عمومی خود را برای اجرای افزایش بودجه نظامی و بمبهای هستهای جدید آماده سازد و از سوی دیگر به توجیه فروش تسلیحات به کشورهای عربی بپردازد.
حال این سوال مطرح میشود که چرا غرب به برجسته سازی نام ایران میپردازد در حالی که جهانیان چین و روسیه را دشمن اروپا و آمریکا میدانند؟ پاسخ به این پرسش در چند بعد قابل توجه است. نخست آنکه محور هدفگذاری غرب را غرب آسیا تشکیل میدهد که ایران بازیگر اصلی این منطقه است لذا مقابله با آن زمینه ساز تحقق طرح غرب برای نفوذ در منطقه میشود به ویژه اینکه آنها به دنبال آنند تا با ورود به روند بازی منطقه پس از نابودی داعش در کنار کسب منافع اقتصادی از این مولفه برای نفوذ در میان ملتها بهره گیرند و خود را به نوعی ناجی معرفی کنند.
دوم آنکه نکته بسیار مهم دیگری که باید در نظر داشت آن است که یک تفاوت عمده میان جمهوری اسلامی ایران و در کلیت آن جبهه مقاومت با چین و روسیه برای غرب وجود دارد.
دنیای امروز دنیای تقابل نظامی نیست بلکه دنیای تقابل اندیشهها است. این حقیقت انکارناپذیر است که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی عملا کمونیسم به تاریخ پیوست و غرب دیگر خطری از جانب آن برای نظام سرمایهداری نمیبیند. اکنون که ناکارآمدی سرمایهداری برای افکار عمومی جهان از جمله در اروپا و آمریکا آشکار شده و آنها به دنبال مولفههای جایگزین هستند که محور آن را قطعا اسلام تشکیل میدهد که کارآمدی خود را در تحقق مطالبات ملتها نشان داده و اگر به آن فرصت داده شود میتواند الگوی جایگزین مناسبی برای سرمایهداری فروپاشیده باشد. غرب برای مقابله با ایران و جبهه مقاومت سعی در جلوگیری از شکلگیری تمدن اسلامی دارد و بر همین اساس است که در راهبرد امنیت ملی آمریکا و اروپا، و چین آمده که ایران تهدید است و نه چین و روسیه.
نویسنده: قاسم غفوری