آذر ماه سال نود بود که جمعی از دانشجویان، خشمگین از مداخلات آشکار دولت بریتانیا در مسائل داخلی ایران مقابل سفارت انگلستان تجمع کردند. این اقدام با نارضایتی کارکنان سفارت مواجه شد که به نشانه اعتراض ایران را ترک کردند و از آن سو هم سفیر ایران بلافاصله از بریتانیا اخراج شد.
با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، روابط دو کشور در سطح کاردار دنبال شد و اخیرا نیز طرفین چشم انتظار بازگشایی سفارت انگلیس در ایران هستند.
البته پيش از اين و در مهر ماه سال گذشته رئيسجمهور ايران پس از سالها با نخستوزير انگليس ديدار كرد. ديداري كه باعث شد خيليها چنان مشتاق شوند كه اختيار فكر و كلام را از دست بدهند.
عكس آن ديدار خيلي زود، عكس يك بسياري از رسانههاي داخلي و خارجي شد، اما افسانه دوستي با انگليس خيلي زود رنگ باخت.
درست چند ساعت بعد از آن ديدار تاريخي! ديويد كامرون پشت تريبون مجمع عمومي سازمان ملل قرار گرفت و در سخناني وقيحانه گفت: «ایران باید فرصت داشته باشد تا نشان دهد ميتواند بخشی از راهحل منطقه (در مبارزه با داعش) باشد و نه بخشی از مشکل. صبح امروز من با رئیسجمهور روحانی دیدار کردم، ما اختلاف نظرهای شدیدی داریم. ایران از گروههاي ترویستی حمایت ميکند، برنامه هستهاياش، رفتارش با مردمش، همه اینها باید تغییر کند.»
پاسخ به سخنان گستاخانه نماينده سرزمين روباه، تقريبا شنيده نشد. حتي وقتي فرصت به رئيسجمهور ما رسيد، باز هم اتفاق خاصي نيفتاد و پاسخ صريحي به كامرون داده نشد.
طي اين يك سال بعد از آن ديدار، خيليها براي بازگشايي سفارت انگليس در تهران لحظهشماري ميكردند! البته متاسفانه بخش قابل توجهي از اين خيليها، عوامل داخلي بودند!
اما چرا بعد از ۴ سال و به دنبال توافق هستهای، دولت انگلیس مشتاق بازگشایی سفارت خود در خاک ایران است؟ با نگاهی به اقدامات سفارت انگلیس در سایر کشورها شاید بتوان پاسخ این سوال را درک کرد.
در عرف دیپلماتیک سفارتخانه یک کشور در سرزمینی دیگر ميبایست مرکزی برای ارتقاي روابط دو کشور و ارائه خدمات باشد، اما در عمل برای سفارتخانههای کشورهای غربی کارکرد دیگری تعریف شده است، دولتهای غربی از مامنی که در خاک کشورهای دیگر دارند، برای برنامهریزی، ساماندهی و اجرای طرحهایی استفاده میکنند که تامینکننده منافعشان باشد. این موضوع محدود به هیچ مرز جغرافیایی نیست، چنان که اخیرا موج شنود و فعالیتهای جاسوسی سفارتهای فرانسه و آمریکا در آلمان در روابط این متحدین بینالمللی خلل جدی وارد کرده است.
انگلیس هم در این میان مستثنی نیست، سال ۲۰۰۶ بود که سنگ عجیبی در خیابانهاي مسکو کشف شد. گرچه ظاهر این تکه سنگ، عادی به نظر میرسید اما در میان این سنگ به طرز ماهرانهای دستگاهی جاسازی شده بود که برای شنود مکالمات و استراق سمع استفاده میشد.
بررسیها نشان داد که این دستگاه با سفارت انگلیس مرتبط است و اطلاعات جمعآوری شده از طریق دستگاه داخل سنگ به اعضای سفارت انگلستان در مسکو مخابره میشود. "تونی بلر" که در آن زمان نخستوزیر انگلستان بود از اظهارنظر در اینباره خودداری کرد و چنین اقدامی را از سوی دولتش رد کرد.
اما شش سال بعد در نوامبر ۲۰۱۲، جاناتان پاول، رئیس دفتر تونی بلر در مصاحبهاي به طور ضمنی ماجرای "سنگ جاسوسی" سفارت بریتانیا در مسکو را تایید کرد. وی در مصاحبه خود این ماجرا را اتفاقی خجالتآور خواند و گفت: از گزارشی که مسکو در اینباره پخش کرد مشخص است که دولت روسیه مدتها از این قضیه خبر داشت ولی افشای آن را برای بهرهبرداری سیاسی به زمان دیگری موکول کرد.
این سنگ که لابلای شمشادهای خیابان جاسازی شده بود به یک ارسالکننده مجهز بود و زمانی که فرد با دستگاه دریافتکننده در اطراف سنگ راه ميرفت، اطلاعات جمعآوری شده را منتقل میکرده است. جاسوسان بریتانیایی که در غالب دیپلمات در مسکو حضور داشتند، در اطراف سنگ راه ميرفتند و دستگاههاي خود را روشن ميکردند تا اطلاعات جمعآوری شده را از دستگاه داخل سنگ دریافت کنند.
این اقدام در حالی روی داد که پس از پایان یافتن جنگ سرد، روسیه و بریتانیا طی توافقنامهای متعهد شدند جاسوسی از یکدیگر را متوقف کنند. از این رو دولت وقت روسیه، انگلستان را به نقض تعهدات خود متهم کرد.
پس از این افشاگری بود که نظارت دولت روسیه بر سفارت انگلستان به طور فزایندهای افزایش یافت، به حدی که "تونی برنتون"، سفیر انگلستان در روسیه حین پایان ماموریت خود از نظارت شدید دستگاههاي اطلاعاتی این کشور بر سفارت خبر داد و گفت: کار کردن در مسکو یعنی این که بدانید به دقت شنود ميشوید. همه اعضای سفارت این فشار و نظارت را حس ميکنند.
اما حالا در تهران چه اتفاقي خواهد افتاد؟ وزير امور خارجه انگليس به مانند همكار فرانسوياش از روي فرش قرمز رد شد و بدون هيچ عذرخواهي پايش را به ايران گذاشت و لانه جاسوسيشان را افتتاح كرد. نوش جان آنها كه براي در آغوش غرب رفتن بيقرار بودند!