سياست غرب در صحنه جهاني در گذشته براساس اصول نظامي استوار بوده است حال اكنون اين رويه جنبههاي كم رنگتري گرفته و ابعاد جديدي جايگزين آن شده است. آنچه غرب اكنون براي سلطه بر كشورهاي هدف و نابودسازي ساختار دروني آنها به كار ميگيرد ايجاد فضاي غبارآلود اجتماعي با جريان سازيهاي غير ملي و القاي تصور حل مشكلات كشورها با رويكرد به غرب ميباشد.
آنها چنان القا ميسازند كه كشورها دو گزينه بيشتر ندارند. يا اينكه بايد در فقر و نابساماني به سر برند و يا اينكه به روابط با غرب تن دهند در حالي كه اساس اين روابط را اجراي مطالبات و نسخههاي غرب تشكيل ميدهد. هر چند كه طراحي غرب در قالب كودتاهاي رنگي در آسياي مركزي، قفقاز و بالكان در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۵ چندان دستاوردي نداشته و در نهايت با شكست همراه شد اما آنها همچنان برآنند تا ابعاد جديد اين سناريو را اجرايي سازند.
نمود عيني اين رفتار را در اوكراين و گسترش آن به ساير كشورها ميتوان مشاهده كرد. در طول هفتههاي اخير اوكراين در شرايط بحراني به سر ميبرد در حالي كه محور آن را ايجاد اعتراضهاي خياباني براي روابط با غرب و پذيرش نسخههاي تجويزي آن تشكيل ميدهد.
جالب توجه آنكه غربيها مستقيما وارد صحنه اوكراين شده و به حمايت از خشونتهاي خياباني پرداخته در حالي كه راهكار خروج از اين وضعيت را نيز همگرايي با اروپا عنوان مي كنند. اكنون اين روند را در ونزوئلا نيز ميتوان مشاهده كرد. غرب كه به نوعي خود را موفق در اوكراين ميبيند به دنبال تكرار اين نسخهها در آمريكاي لاتين است.
روند تحولات ونزوئلا را به نوعي شبيهسازي مسائل اوكراين ميتوان دانست كه اساس آن را ايجاد اعتراضهاي خياباني براي به اصطلاح رسيدن به رفاه بيشتر با روابط گسترده با غرب تشكيل ميدهد.
اينكه چرا غرب ونزوئلا را انتخاب كرده است را ميتوان در جايگاه منطقهاي اين كشور جستجو كرد. ونزوئلا داراي جايگاهي ويژه در آمريكاي لاتين است كه هر تحولي در آن ميتواند در تحولات ساير كشورهاي اين منطقه تاثيرگذار باشد.
غرب تلاش دارد تا ضمن سرنگونسازي دولت چپگراي ونزوئلا از اين كشور به عنوان الگويي براي ساير كشورهاي منطقه بهره گيرد. به عبارتي ديگر ناآراميهاي اخير ونزوئلا را ميتوان الگوسازي براي كشورهاي بوليوي، برزيل، اكوادور، نيكاراگوئه، آرژانتين و... دانست در حالي كه شكست اين طرح در ونزوئلا ميتواند ناكامي آن در تمام منطقه را به همراه داشته باشد.