نگاهی به عرصه سیاست خارجی طی روزهای اخیر نشان میدهد که یک بار دیگر از یک سو مسئله مذاکره میان ایران و امریکا با ادعای نامه ترامپ برای رهبر انقلاب و از سوی دیگر پیوستن ایران به صورت مشروط به دو بند کنوانسیون ممنوعیت یا محدودیت کاربرد برخی سلاحهای متعارف با محوریت محدودیت بهکارگیری مهمات دارای ترکشهای غیرقابل تشخیص با اشعه ایکس در بدن انسان و لزوم شناسایی و جمعآوری مواد منفجره از مناطق جنگی پس از جنگ که به صورت لایحه از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه شده است، مطرح میباشد.
در همین راستا نیز برخی بر این عقیدهاند که با توجه به رویکرد مذاکراتی که ترامپ در عرصه جهانی بویژه در باب اوکراین با روسیه به راه انداخته است زمان مذاکره با آمریکاست تا با رویکردی پیش دستانه به سرنوشت زلنسکی تحقیر شده در دیدار با ترامپ دچار نشویم. از سوی دیگر برخی نیز پیوستن به کنوانسیون ذکر شده را گامی در جهت جهانی شدن و بهره مند شدن از دستاوردهای 130 کشور عضو این کنوانسیون عنوان میکنند. این مؤلفهها در حالی مطرح میشود که در باب آنها چند نکته قابل
توجه است.
نخست آنکه آنچه در باب ادعای ترامپ مطرح میشود نه رویکردی برای حل مسئله بلکه در چارچوب تحمیل زیاده خواهیهاست که این روزها با برخی اشتباهات محاسباتی شدت گرفته است. به رغم تاکیدات مکرر از سوی نظام مبنی بر لزوم تکیه بر داخل و چشم بستن به مذاکره و برجام برای حل مشکلات کشور اما همچنان برخی در داخل دل در گرو مذاکره دارند و با امید سوزی، خود تحقیری، خود تحریمی و تطهیر آمریکا به دنبال گره زدن تمام مسائل به مذاکره هستند چنانکه امروز برخی سعی دارند تا حتی تأمین آب خوردن را همچون سایر نیازهای کشور به برجام و تعامل با آمریکا نسبت دهند. از سوی دیگر برخی اشتباهات تیم اقتصادی دولت در حوزه ارزی که نرخ ارز را به کانال بیش از 90 هزار تومان رساند و نیز مواضع برخی دستاندرکاران اقتصادی که صرفاً نقاط ضعف اقتصادی را برجسته و نوعی دو صدایی را در قبال مذاکره به نمایش گذاشتهاند این توهم و تصور را در دولتمردان آمریکا ایجاد کرده است که با ترفندهای مذاکراتی و البته تکرار گزینه جنگ و صلح میتوانند از یک سو شرطی سازی اقتصادی ایران را رقم زنند که خود نوعی خود تحریمی خواهد بود و از سوی دیگر به زعم خویش دو قطبی سازی کاذب موافقان و مخالفان مذاکره را ایجاد نمایند.
رویکرد تهاجمی ترامپ با فشار حداکثری و واکنش تهران مبنی بر کنار نهادن مذاکره با آمریکا عملاً توپ را در زمین واشنگتن انداخت که هزینههای بسیاری برای آن داشته است. با توجه به رویکرد مذاکرتی آمریکا با روسیه بر سر اوکراین و ادعاهای ترامپ مبنی بر اقدام جهت حل بحرانهای غرب آسیا در کنار جوسازیهایی که آمریکا و اروپا و آژانس با محوریت ادعای تهدید هستهای بودن ایران مطرح کردهاند و تقارن آن با اعمال فشار حداکثری و تحریمهای جدید میتوان گفت که ترامپ با ادعای رویکرد تعاملی از یک سو به دنبال انداختن توپ در زمین ایران است و از سوی دیگر بر این تصور است که با این حربهها میتواند سایر کشورها را به همراهی با فشار حداکثری برای آمدن ایران پای میز مذاکره و رفع تنش هستهای متقاعد سازد. به عبارتی دیگر رویکرد ترامپ نه برداشتن فشار حداکثری و مذاکره بلکه اقدامی در جهت تشدید فشارها در لوای نام مذاکره است که طرح ادعای گزینههای دیگر در کنار مذاکره خود گواهی بر این حقیقت است.
دوم آنکه در باب پیوستن به کنوانسیونهای نظامی باید توجه داشت که از یک سو در ساختار بینالملل همچون گذشته ساختار مستقلی وجود ندارد که بخواهد در برابر زیاده خواهی قدرتها بایستد چنانکه ان پی تی، اف ای تی اف، معاهده پاریس و.... این وضعیت را عیناً دارا است، لذا لایحه دولت برای پیوستن به دو بند کنوانسیون نظامی نمیتواند چندان در چارچوب منافع ایران باشد. دلیلی ندارد در شرایطی که وضعیت منطقه بحرانی است و اروپاییها نیز 500 تا 800 میلیارد دلار برای تسلیحات نظامی اختصاص دادهاند ایران به کنوانسیونهایی بپیوندد که محدودیت نظامی برای آن به همراه دارد. قدر مسلم این اقدامات موجب کاهش تنشها نخواهد شد چرا که در دنیای واقعگرایی تهاجمی امروز واژهای به نام اعتماد سازی نظامی معنایی ندارد و صرفاً قدرتمند بودن است که تعیین کننده مراودات و نقش آفرینی جهانی کشورها خواهد بود.
در همین راستا نیز برخی بر این عقیدهاند که با توجه به رویکرد مذاکراتی که ترامپ در عرصه جهانی بویژه در باب اوکراین با روسیه به راه انداخته است زمان مذاکره با آمریکاست تا با رویکردی پیش دستانه به سرنوشت زلنسکی تحقیر شده در دیدار با ترامپ دچار نشویم. از سوی دیگر برخی نیز پیوستن به کنوانسیون ذکر شده را گامی در جهت جهانی شدن و بهره مند شدن از دستاوردهای 130 کشور عضو این کنوانسیون عنوان میکنند. این مؤلفهها در حالی مطرح میشود که در باب آنها چند نکته قابل
توجه است.
نخست آنکه آنچه در باب ادعای ترامپ مطرح میشود نه رویکردی برای حل مسئله بلکه در چارچوب تحمیل زیاده خواهیهاست که این روزها با برخی اشتباهات محاسباتی شدت گرفته است. به رغم تاکیدات مکرر از سوی نظام مبنی بر لزوم تکیه بر داخل و چشم بستن به مذاکره و برجام برای حل مشکلات کشور اما همچنان برخی در داخل دل در گرو مذاکره دارند و با امید سوزی، خود تحقیری، خود تحریمی و تطهیر آمریکا به دنبال گره زدن تمام مسائل به مذاکره هستند چنانکه امروز برخی سعی دارند تا حتی تأمین آب خوردن را همچون سایر نیازهای کشور به برجام و تعامل با آمریکا نسبت دهند. از سوی دیگر برخی اشتباهات تیم اقتصادی دولت در حوزه ارزی که نرخ ارز را به کانال بیش از 90 هزار تومان رساند و نیز مواضع برخی دستاندرکاران اقتصادی که صرفاً نقاط ضعف اقتصادی را برجسته و نوعی دو صدایی را در قبال مذاکره به نمایش گذاشتهاند این توهم و تصور را در دولتمردان آمریکا ایجاد کرده است که با ترفندهای مذاکراتی و البته تکرار گزینه جنگ و صلح میتوانند از یک سو شرطی سازی اقتصادی ایران را رقم زنند که خود نوعی خود تحریمی خواهد بود و از سوی دیگر به زعم خویش دو قطبی سازی کاذب موافقان و مخالفان مذاکره را ایجاد نمایند.
رویکرد تهاجمی ترامپ با فشار حداکثری و واکنش تهران مبنی بر کنار نهادن مذاکره با آمریکا عملاً توپ را در زمین واشنگتن انداخت که هزینههای بسیاری برای آن داشته است. با توجه به رویکرد مذاکرتی آمریکا با روسیه بر سر اوکراین و ادعاهای ترامپ مبنی بر اقدام جهت حل بحرانهای غرب آسیا در کنار جوسازیهایی که آمریکا و اروپا و آژانس با محوریت ادعای تهدید هستهای بودن ایران مطرح کردهاند و تقارن آن با اعمال فشار حداکثری و تحریمهای جدید میتوان گفت که ترامپ با ادعای رویکرد تعاملی از یک سو به دنبال انداختن توپ در زمین ایران است و از سوی دیگر بر این تصور است که با این حربهها میتواند سایر کشورها را به همراهی با فشار حداکثری برای آمدن ایران پای میز مذاکره و رفع تنش هستهای متقاعد سازد. به عبارتی دیگر رویکرد ترامپ نه برداشتن فشار حداکثری و مذاکره بلکه اقدامی در جهت تشدید فشارها در لوای نام مذاکره است که طرح ادعای گزینههای دیگر در کنار مذاکره خود گواهی بر این حقیقت است.
دوم آنکه در باب پیوستن به کنوانسیونهای نظامی باید توجه داشت که از یک سو در ساختار بینالملل همچون گذشته ساختار مستقلی وجود ندارد که بخواهد در برابر زیاده خواهی قدرتها بایستد چنانکه ان پی تی، اف ای تی اف، معاهده پاریس و.... این وضعیت را عیناً دارا است، لذا لایحه دولت برای پیوستن به دو بند کنوانسیون نظامی نمیتواند چندان در چارچوب منافع ایران باشد. دلیلی ندارد در شرایطی که وضعیت منطقه بحرانی است و اروپاییها نیز 500 تا 800 میلیارد دلار برای تسلیحات نظامی اختصاص دادهاند ایران به کنوانسیونهایی بپیوندد که محدودیت نظامی برای آن به همراه دارد. قدر مسلم این اقدامات موجب کاهش تنشها نخواهد شد چرا که در دنیای واقعگرایی تهاجمی امروز واژهای به نام اعتماد سازی نظامی معنایی ندارد و صرفاً قدرتمند بودن است که تعیین کننده مراودات و نقش آفرینی جهانی کشورها خواهد بود.
قاسم غفوری