یکی از مهمترین تجربیات جنگ دوازه روزه در کنار لزوم آمادگی همیشگی نظامی و این اصل که بودجه نظامی و امنیتی نه هزینه بلکه سرمایهگذاری زیربنایی است، آشکار شدن ماهیت دروغین مذاکراتی ترامپ رئیس جمهور آمریکا بوده است. ماهها بوده که برخی بر این ادعا بودند که ترامپ به دلیل ماهیت خودشیفتگی که دارد اگر توافقی با آن حاصل شود دیگر نقضی در آن صورت نخواهد گرفت لذا به هر نحوی باید با آمریکا وارد مذاکره شد. در نهایت نیز مذاکره غیر مستقیم میان طرفین برقرار شد اما به رغم خوش بینیهای ادعایی در میان مذاکرات آمریکا و رژیم صهیونیستی تجاوز نظامی به ایران را اجرا کردند که هزاران نفر از ایرانیان را به خاک و خون کشید در حالی که در بدعتی خطرناک تاسیسات هستهای ایران نیز هدف قرار گرفت.
این تجربه تلخ از مذاکره با آمریکا در حالی در صفحه تاریخ ثبت شد که در هفتههای اخیر بار دیگر نجوای حل مشکلات کشور با مذاکره مستقیم با آمریکا به گوش می رسد و حتی برخی بانیان برجام نسخه دست کشیدن از توان موشکی و جایگاه منطقهای را مطرح میکنند. این دیدگاه غرب گرایانه که حلقه تکمیلی آن را نیز نسخه نویسان اقتصادی لیبرال سرمایهداری در حذف یارانهها به جای بازگرداندن دلارهای صادر کنندگان به چرخه اقتصاد و گرانسازیها در لوای پایان دادن به قیمت گذاری دستوری تشکیل میدهد، در حالی مطرح است که سخنان اخیر ترامپ بار دیگر اثبات کرده که گرگ آمریکا هرگز بره نخواهد شد و مواضع دستگاه دیپلماسی مبنی بر بی فایده بودن مذاکره با غرب و لزوم توجه به شرق و حامیان نظم نوین جهانی که امضای 120 عضو آن در جنبش عدم تعهد بر حق ایران مبنی بر پایان قطعنامه 2231 شورای امنیت قرار دارد، درست و واقعگرایانه است. ترامپ در سفری دورهای به شرق آسیا پس از حضور در مالزی و شرکت در نشست اسهآن راهی ژاپن شده بود در جمع فعالان اقتصادی عنوان میکند که یک درگیری کوچک با ژاپن هم داشتیم که احتمالا شنیدهاید.پس از چنین چیز هولناکی دو کشور نزدیکترین دوستان و شرکای ممکن برای یکدیگر هستند.
ترامپ در حالی از واژه «درگیری کوچک» میان آمریکا و ژاپن میگوید که در اصل او از جنایتی هولناک به نام بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی سخن میگوید که صدها هزار نفر توسط آمریکا قتل عام شدند. ترامپ نه تنها از این جنایت عذرخواهی نمیکند بلکه آن را افتخاری برای آمریکا میداند. سخنان ترامپ البته به حمایت و تحسین کردن از نسل کشی ختم نمیشود بلکه اشغال و تحمیل قوانین آمریکایی به ژاپن یا همان کاپیتولاسیون را نیز افتخاری میداند که توسط ژنرال آمریکایی به این کشور تحمیل شده است. ترامپ در حالی مدعی ساختن ژاپنی پیشرفته و دوست آمریکا پس از یک نسل کشی میشود که او این حقیقت را کتمان میکند که قوانین تحمیلی به ژاپن از یک سو زمینه سال اشغال 80 ساله ژاپن با دهها هزار نیروی امریکایی شده که هزینه آنها را نیز توکیو میپردازد و از سوی دیگر کاپیتولاسیون تحمیلی به ژاپن موجب جنایت و تجاوز نظامیان آمریکایی علیه زنان و دختران ژاپنی شده در حالی که توکیو حق مجازات آنها را ندارد. به عبارتی دیگر دوستی که ترامپ از آن سخن میگوید تحقیر سازی و تسلیم سازی ژاپن است چنانکه امروز این کشور به واسطه سلطه آمریکا از استقلال سیاسی و اقتصادی محروم است و به دلیل نداشتن استقلال نظامی مطیع خواستههای آمریکاست که بعضا در مغایرت کامل با منافع ژاپن است که تنشهای این کشور با کشورهایی همچون چین، کره شمالی و تن دادن به تحریمهاعلیه سایر کشورها نمودی از این وضعیت است.
رفتارهای عملی ترامپ ریشهفکری او را مشخص میسازد که محور آن را بی اهمیت دانستن جان انسان ها و کشتار و جنایت برای رسیدن به منافع فردی و خانوادگی است چنانکه آمارها نشان میدهد در ماههای گذشته در قبل جنگ افروزیهای ترامپ خانواده و نزدیکان او چه ثروتهایی را به دست آوردهاند و امروز با همان تفکر به دنبال جنگ افروزی در آمریکای لاتین هستند.
در برابر چنین تفکر فاجعه باری و در میان تزلزل و بی کفایتی نهادهای بینالمللی از یک سو شکل گیری نظم نوین چند جانبه گرا در برابر یک جانبه گرایی سرمایه دارانه ضروری است و از سوی دیگر تا زمان تحقق این مهم، کشورها جز قوی شدن آن هم با تکیه بر انسجان درونی و تقویت همه جانبه توان نظامی و دفاعی گزینهای در پیش رو ندارند. مولفهای که نتیجه آن را در جنگ 12 روزه میتوان مشاهده کرد که در نهایت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به درخواست برای آتش بس وادار ساخت. تفکر آمریکایی و شخص ترامپ جز تحقیر سازی و تسلیم سازی نمیباشد لذا چینش مولفههای قدرت برای مقابله با این تفکر و دوری از تن دادن به مذاکره و تسلیم برای حفظ استقلال، ازادی و امنیت کشورها ضروری مینماید.
این تجربه تلخ از مذاکره با آمریکا در حالی در صفحه تاریخ ثبت شد که در هفتههای اخیر بار دیگر نجوای حل مشکلات کشور با مذاکره مستقیم با آمریکا به گوش می رسد و حتی برخی بانیان برجام نسخه دست کشیدن از توان موشکی و جایگاه منطقهای را مطرح میکنند. این دیدگاه غرب گرایانه که حلقه تکمیلی آن را نیز نسخه نویسان اقتصادی لیبرال سرمایهداری در حذف یارانهها به جای بازگرداندن دلارهای صادر کنندگان به چرخه اقتصاد و گرانسازیها در لوای پایان دادن به قیمت گذاری دستوری تشکیل میدهد، در حالی مطرح است که سخنان اخیر ترامپ بار دیگر اثبات کرده که گرگ آمریکا هرگز بره نخواهد شد و مواضع دستگاه دیپلماسی مبنی بر بی فایده بودن مذاکره با غرب و لزوم توجه به شرق و حامیان نظم نوین جهانی که امضای 120 عضو آن در جنبش عدم تعهد بر حق ایران مبنی بر پایان قطعنامه 2231 شورای امنیت قرار دارد، درست و واقعگرایانه است. ترامپ در سفری دورهای به شرق آسیا پس از حضور در مالزی و شرکت در نشست اسهآن راهی ژاپن شده بود در جمع فعالان اقتصادی عنوان میکند که یک درگیری کوچک با ژاپن هم داشتیم که احتمالا شنیدهاید.پس از چنین چیز هولناکی دو کشور نزدیکترین دوستان و شرکای ممکن برای یکدیگر هستند.
ترامپ در حالی از واژه «درگیری کوچک» میان آمریکا و ژاپن میگوید که در اصل او از جنایتی هولناک به نام بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی سخن میگوید که صدها هزار نفر توسط آمریکا قتل عام شدند. ترامپ نه تنها از این جنایت عذرخواهی نمیکند بلکه آن را افتخاری برای آمریکا میداند. سخنان ترامپ البته به حمایت و تحسین کردن از نسل کشی ختم نمیشود بلکه اشغال و تحمیل قوانین آمریکایی به ژاپن یا همان کاپیتولاسیون را نیز افتخاری میداند که توسط ژنرال آمریکایی به این کشور تحمیل شده است. ترامپ در حالی مدعی ساختن ژاپنی پیشرفته و دوست آمریکا پس از یک نسل کشی میشود که او این حقیقت را کتمان میکند که قوانین تحمیلی به ژاپن از یک سو زمینه سال اشغال 80 ساله ژاپن با دهها هزار نیروی امریکایی شده که هزینه آنها را نیز توکیو میپردازد و از سوی دیگر کاپیتولاسیون تحمیلی به ژاپن موجب جنایت و تجاوز نظامیان آمریکایی علیه زنان و دختران ژاپنی شده در حالی که توکیو حق مجازات آنها را ندارد. به عبارتی دیگر دوستی که ترامپ از آن سخن میگوید تحقیر سازی و تسلیم سازی ژاپن است چنانکه امروز این کشور به واسطه سلطه آمریکا از استقلال سیاسی و اقتصادی محروم است و به دلیل نداشتن استقلال نظامی مطیع خواستههای آمریکاست که بعضا در مغایرت کامل با منافع ژاپن است که تنشهای این کشور با کشورهایی همچون چین، کره شمالی و تن دادن به تحریمهاعلیه سایر کشورها نمودی از این وضعیت است.
رفتارهای عملی ترامپ ریشهفکری او را مشخص میسازد که محور آن را بی اهمیت دانستن جان انسان ها و کشتار و جنایت برای رسیدن به منافع فردی و خانوادگی است چنانکه آمارها نشان میدهد در ماههای گذشته در قبل جنگ افروزیهای ترامپ خانواده و نزدیکان او چه ثروتهایی را به دست آوردهاند و امروز با همان تفکر به دنبال جنگ افروزی در آمریکای لاتین هستند.
در برابر چنین تفکر فاجعه باری و در میان تزلزل و بی کفایتی نهادهای بینالمللی از یک سو شکل گیری نظم نوین چند جانبه گرا در برابر یک جانبه گرایی سرمایه دارانه ضروری است و از سوی دیگر تا زمان تحقق این مهم، کشورها جز قوی شدن آن هم با تکیه بر انسجان درونی و تقویت همه جانبه توان نظامی و دفاعی گزینهای در پیش رو ندارند. مولفهای که نتیجه آن را در جنگ 12 روزه میتوان مشاهده کرد که در نهایت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به درخواست برای آتش بس وادار ساخت. تفکر آمریکایی و شخص ترامپ جز تحقیر سازی و تسلیم سازی نمیباشد لذا چینش مولفههای قدرت برای مقابله با این تفکر و دوری از تن دادن به مذاکره و تسلیم برای حفظ استقلال، ازادی و امنیت کشورها ضروری مینماید.
قاسم غفوری

