اولاف شولتز صدراعظم آلمان این روزها تبدیل به یکی از اصلیترین چهرههای بحرانساز در معادلات امنیتی اروپا شده است.انتشار اخبار مربوط به تحویل 20 نفربر زرهی «ماردر» به اوکراین از سوی آلمان و لفاظیهای مکرر برلین علیه جمهوری اسلامی ایران، از جمله مصادیق سیاستگذاریهای تنشزا از سوی برلین هستند. سران المان که زمانی کشورشان داعیه دار استقلال بود این روزها رسما به بازیچهای در دستان آمریکا و صهیونیستها مبدل شده است بگونهای که حتی منافع خود در حوزه اقتصادی بویژه برای تامین انرژی از روسیه را قربانی این وضعیت ساخته است. سران آلمان در حالی سعی دارند تا خود را یک قدرت تصمیم گیر نشان دهند چنانکه وزیر خارجه این کشور تا آنجا پیش رفته که رئیس جمهور چین را دیکتاتور میخواند که چند سوال در باب رفتارهای این کشور قابل پردازش است. نخست آنکه سران آلمان در حالی ژستهای حقوق بشری میگیرند که هنوز پس از سالها آنها به این پرسش پاسخ ندادهاند که چگونه مروه شروینی بانوی مسلمان صرفا به جرم داشتن حجاب در دادگاه در پیش چشم قاضی و پلیس با ضربات چاقو به قتل میرسد اما هیچ واکنشی برای نجات او صورت نمیگیرد.؟ سران آلمان نمیگویند که چگونه این کشور در ردیفهای بالای نژاد پرستی و آمار جرم و جنایت علیه زنان قرار دارد.؟
دوم آنکه آلمان در حالی خود را یک قدرت تاثیر گذار در جهان مینامند که هنوز پاسخ ندادهاند که چگونه همچنان هزاران نیروی آمریکا با بمبهای هستهای در این کشور قرار دارند و عملا واژهای به نام ارتش آلمان معنایی ندارد؟ برلین در حالی از امنیت هستهای جهان می گوید که جرات بیان درخواست خروج بمبهای هستهای آمریکا از این کشور و اروپا که بالغ بر 200 کلاهک هستهای میشود را ندارد. سوم آنکه آلمانها در حالی داعیه دار استقلال هستند که هنوز پاسخ ندادهاند که چگونه است که پس از 7 دهه از جنگ جهانی دوم برای دروغی به نام افسانه هولوکاست هر ساله میلیاردها دلار غرامت به رژیم صهیونیستی پرداخت میکنند حال آنکه این رژیم هیچ ارتباطی به یهودیان ندارد و اصلا افسانه مذکور مورد تایید اندیشمندان قرار نگرفته است. این وضعیت نمودی از وابستگی و حقارت سران آلمان در برابر رژیم صهیونیستی و آمریکاست در حالی که بسیاری از مردم این کشور مخالف ادامه این روند می باشند. با توجه به این شرایط میتوان گفت که سران آلمان به جای آنکه مدعی ادعاهای خودبرتر بینی گردند باید به این سوالات پاسخ دهند. پاسخهایی که نتیجه آن آشکار شدن کوچک بودن قد و قامت این کشور در تقسیم قدرت در جهان است هر چند در حوزه اقتصاد پیشرفتهای قابل توجهی داشته است اما در سیاست عملا وابستهای بدون استقلال است که حتی توان پیگیری منافع خویش را نیز ندارد.
دوم آنکه آلمان در حالی خود را یک قدرت تاثیر گذار در جهان مینامند که هنوز پاسخ ندادهاند که چگونه همچنان هزاران نیروی آمریکا با بمبهای هستهای در این کشور قرار دارند و عملا واژهای به نام ارتش آلمان معنایی ندارد؟ برلین در حالی از امنیت هستهای جهان می گوید که جرات بیان درخواست خروج بمبهای هستهای آمریکا از این کشور و اروپا که بالغ بر 200 کلاهک هستهای میشود را ندارد. سوم آنکه آلمانها در حالی داعیه دار استقلال هستند که هنوز پاسخ ندادهاند که چگونه است که پس از 7 دهه از جنگ جهانی دوم برای دروغی به نام افسانه هولوکاست هر ساله میلیاردها دلار غرامت به رژیم صهیونیستی پرداخت میکنند حال آنکه این رژیم هیچ ارتباطی به یهودیان ندارد و اصلا افسانه مذکور مورد تایید اندیشمندان قرار نگرفته است. این وضعیت نمودی از وابستگی و حقارت سران آلمان در برابر رژیم صهیونیستی و آمریکاست در حالی که بسیاری از مردم این کشور مخالف ادامه این روند می باشند. با توجه به این شرایط میتوان گفت که سران آلمان به جای آنکه مدعی ادعاهای خودبرتر بینی گردند باید به این سوالات پاسخ دهند. پاسخهایی که نتیجه آن آشکار شدن کوچک بودن قد و قامت این کشور در تقسیم قدرت در جهان است هر چند در حوزه اقتصاد پیشرفتهای قابل توجهی داشته است اما در سیاست عملا وابستهای بدون استقلال است که حتی توان پیگیری منافع خویش را نیز ندارد.
علی تتماج