مسئلهی وقوع بیاخلاقی در انتخابات و اخلاقمداریِ آنان، یک موضوع ریشهای است. اگر بخواهیم آن را درمان ریشهای کنیم تا اینکه صرفاً با پند و اندرز و نصیحت بخواهیم با آن مقابله کنیم، باید برنامههای درازمدت ریشهای درخصوص مسئله قانون انتخابات و نحوهی حضور کاندیداها در انتخاباتها داشته باشیم. این پیشگیریها باید آنجا انجام شود که کار به اینجاها نکشد.
اگر بخواهم دو پارامتر را ارائه کنم که این دو پارامتر باعث میشود بداخلاقیها در انتخابات صورت بگیرد، پارامتر اول این است که شاید برخیها در این دوره و یا ادوار قبل ثبتنام کنند که در خودشان توانایی قبول مسئولیت دومین شخص کشور را نبینند. اما برای اینکه یک نوع اشتهار سیاسی پیدا کنند کاندید میشوند.
این افراد طبعاً برای اثبات وجود خودشان، چه قبل از تایید صلاحیتها و چه بعد که شورای نگهبان اعلام میکند که چه کسانی تایید و چه کسانی رد شدند، شروع به پرخاشگری میکنند. علت این است که اساساً اینها در حد و اندازهی ریاست جمهوری نبودند ولی آمدند و ثبتنام کردند؛ اینها برای یک نوع اشتهار سیاسی آمدهاند.
پارامتر دوم آن است که برخی اثبات وجود خودشان را در نفی دیگران میدانند. قاعدتاً اینها مجبور میشوند به بداخلاقی روی بیاورند؛ به تهمت زدن، افترا و ایجاد تشکیک بپردازند. چون چیز قابل توجهی برای عرضه و رأی گرفتن ندارند؛ بیشترین اشتهاری که کسب و جلب آرای عمومی میکنند این است که به دیگران پرخاشگری کنند.
چنین فردی چیزی از خود ندارد و تنها راهی که بخواهد مقداری افکار عمومی را جلب کند این است که به دیگران پرخاشگری کند. این یکی از عوامل مهم بدخلاقیهای سیاسی است؛ مثلاً یک فرد در مناظرهها یا در فضای مجازی نمیگوید که برنامههای دولتی که میخواهم تشکیل دهم چیست و از چه مدیرانی استفاده خواهم کرد؛ و دربارهی سیاست حارجی، داخلی، حوزه اقتصادی و غیره سخن نمیگوید ولی از سوی دیگر میگوید که فلان کاندیدِ دیگر، فلان مشکلات و حواشی را دارد.
کار چنین فردی، نفی دیگران برای اثبات خود است؛ این نفی دیگران جز از طریق پرخاشگری هیچ راهحل دیگری ندارد. بنابراین شروع به پرخاشگری میکند و در همهی انتخاباتهای گذشته شاهد این موضوع بودیم. در این موقع، کسی که مورد پرخاشگری قرار میگیرد، ساکت نمینشیند و او هم مجبور است که پاسخ بدهد. وقتی هم که پاسخ میدهد، این بداخلاقی دو برابر میشود.
نتیجهی این میشود که در انتخابات ریاست جمهوری 1388 بداخلاقیهایی در مناظرههای کاندیداها صورت گرفت و باعث شد التهاب شدید سیاسی بعد از انتخابات بهوجود بیاید و نظام اسلامی هم هزینه زیادی بهخاطر آن پرداخت کرد. این بهخاطر همین مسئلهی پرخاشگری، تهمتزنیها و بیآبرو کردن طرف مقابل بود. در حالیکه مناظره ریاست جمهوری اصلاً محل این حرفها نیست.
چرا این اتفاقات میافتد؟ به نظرم لازم است یکبار دیگر در قوانینمان بازنگری کنیم که چرا در یک انتخاباتی مثلا 80 نفر ثبتنام کردند؟ (این تازه خوب است، اگر همه میخواستند بیایند بیشتر از 200-250 نفر کاندیدا میشدند!) چرا قانون به افرادی اجازه میدهد ثبتنام کنند که بعد به این نوع بداخلاقیهای سیاسی منجر شود؟
خوب است به این نکته فکر کنیم که چرا قوانین ما فقط روی سیاسی بودنِ کاندیدا تأکید دارد؟ چرا بر اینکه فرد چقدر تواناییهای مدیریتی، اجرایی و سوابق کافی برای فهم مدیریت کلان کشور دارد یا ندارد مورد توجه در تایید صلاحیتها قرار نمیگیرد؟ یعنی قانون این را ذکر نکرده است. بنابراین کسی که در مجلس یک یا دو دوره نماینده بوده و اصلاً کار اجرایی هم نکرده یا فردی مثلا سالها رئیس یا دبیر یک کمیسیون بوده، بهراحتی به خودش اجازه میدهد که برای انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کند در حالیکه در عمرش در یک وزارتخانه در حد یک معاون هم نبوده است.
اینچنین است که این افراد میآیند و یک تعدادی رد صلاحیت میشوند، سپس اعتراض و داد و بیداد میکنند و شورای نگهبان را تضعیف و افکار عمومی را ملتهب میکنند. اگر هم تایید صلاحیت شوند در صحنهی انتخابات به کاندیداهای دیگر برای اثبات وجود خود پرخاشگری میکنند. بنابراین نتیجه این میشود که بداخلاقیها بهوجود میآید. بهنظرم بداخلاقی را با نصیحت نمیشود حل کرد بلکه باید آن را ریشهای حل کرد تا آنهایی که دستشان از برنامه و سوابق مکفیِ اجرایی خالی است، نتوانند به این عرصه پا بگذارند که به بداخلاقی منجر شود.
اگر بخواهم دو پارامتر را ارائه کنم که این دو پارامتر باعث میشود بداخلاقیها در انتخابات صورت بگیرد، پارامتر اول این است که شاید برخیها در این دوره و یا ادوار قبل ثبتنام کنند که در خودشان توانایی قبول مسئولیت دومین شخص کشور را نبینند. اما برای اینکه یک نوع اشتهار سیاسی پیدا کنند کاندید میشوند.
این افراد طبعاً برای اثبات وجود خودشان، چه قبل از تایید صلاحیتها و چه بعد که شورای نگهبان اعلام میکند که چه کسانی تایید و چه کسانی رد شدند، شروع به پرخاشگری میکنند. علت این است که اساساً اینها در حد و اندازهی ریاست جمهوری نبودند ولی آمدند و ثبتنام کردند؛ اینها برای یک نوع اشتهار سیاسی آمدهاند.
پارامتر دوم آن است که برخی اثبات وجود خودشان را در نفی دیگران میدانند. قاعدتاً اینها مجبور میشوند به بداخلاقی روی بیاورند؛ به تهمت زدن، افترا و ایجاد تشکیک بپردازند. چون چیز قابل توجهی برای عرضه و رأی گرفتن ندارند؛ بیشترین اشتهاری که کسب و جلب آرای عمومی میکنند این است که به دیگران پرخاشگری کنند.
چنین فردی چیزی از خود ندارد و تنها راهی که بخواهد مقداری افکار عمومی را جلب کند این است که به دیگران پرخاشگری کند. این یکی از عوامل مهم بدخلاقیهای سیاسی است؛ مثلاً یک فرد در مناظرهها یا در فضای مجازی نمیگوید که برنامههای دولتی که میخواهم تشکیل دهم چیست و از چه مدیرانی استفاده خواهم کرد؛ و دربارهی سیاست حارجی، داخلی، حوزه اقتصادی و غیره سخن نمیگوید ولی از سوی دیگر میگوید که فلان کاندیدِ دیگر، فلان مشکلات و حواشی را دارد.
کار چنین فردی، نفی دیگران برای اثبات خود است؛ این نفی دیگران جز از طریق پرخاشگری هیچ راهحل دیگری ندارد. بنابراین شروع به پرخاشگری میکند و در همهی انتخاباتهای گذشته شاهد این موضوع بودیم. در این موقع، کسی که مورد پرخاشگری قرار میگیرد، ساکت نمینشیند و او هم مجبور است که پاسخ بدهد. وقتی هم که پاسخ میدهد، این بداخلاقی دو برابر میشود.
نتیجهی این میشود که در انتخابات ریاست جمهوری 1388 بداخلاقیهایی در مناظرههای کاندیداها صورت گرفت و باعث شد التهاب شدید سیاسی بعد از انتخابات بهوجود بیاید و نظام اسلامی هم هزینه زیادی بهخاطر آن پرداخت کرد. این بهخاطر همین مسئلهی پرخاشگری، تهمتزنیها و بیآبرو کردن طرف مقابل بود. در حالیکه مناظره ریاست جمهوری اصلاً محل این حرفها نیست.
چرا این اتفاقات میافتد؟ به نظرم لازم است یکبار دیگر در قوانینمان بازنگری کنیم که چرا در یک انتخاباتی مثلا 80 نفر ثبتنام کردند؟ (این تازه خوب است، اگر همه میخواستند بیایند بیشتر از 200-250 نفر کاندیدا میشدند!) چرا قانون به افرادی اجازه میدهد ثبتنام کنند که بعد به این نوع بداخلاقیهای سیاسی منجر شود؟
خوب است به این نکته فکر کنیم که چرا قوانین ما فقط روی سیاسی بودنِ کاندیدا تأکید دارد؟ چرا بر اینکه فرد چقدر تواناییهای مدیریتی، اجرایی و سوابق کافی برای فهم مدیریت کلان کشور دارد یا ندارد مورد توجه در تایید صلاحیتها قرار نمیگیرد؟ یعنی قانون این را ذکر نکرده است. بنابراین کسی که در مجلس یک یا دو دوره نماینده بوده و اصلاً کار اجرایی هم نکرده یا فردی مثلا سالها رئیس یا دبیر یک کمیسیون بوده، بهراحتی به خودش اجازه میدهد که برای انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کند در حالیکه در عمرش در یک وزارتخانه در حد یک معاون هم نبوده است.
اینچنین است که این افراد میآیند و یک تعدادی رد صلاحیت میشوند، سپس اعتراض و داد و بیداد میکنند و شورای نگهبان را تضعیف و افکار عمومی را ملتهب میکنند. اگر هم تایید صلاحیت شوند در صحنهی انتخابات به کاندیداهای دیگر برای اثبات وجود خود پرخاشگری میکنند. بنابراین نتیجه این میشود که بداخلاقیها بهوجود میآید. بهنظرم بداخلاقی را با نصیحت نمیشود حل کرد بلکه باید آن را ریشهای حل کرد تا آنهایی که دستشان از برنامه و سوابق مکفیِ اجرایی خالی است، نتوانند به این عرصه پا بگذارند که به بداخلاقی منجر شود.
ناصر ایمانی