سودان این روزها در حالی با فاجعه انسانی در مناطقی از دارفور مواجه است که تقارن این تحولات با افزایش فشارهای جهانی بر رژیم صهیونیستی به خاطر نسل کشی در غزه و لزوم پایان محاصره این منطقه امری قابل توجه است. رژیم صهیونیستی همواره آفریقا از جمله سودان را منطقه نفوذ خود دانسته و با قراردادهای امنیتی، کودتا و یا جنگ داخلی این طراحی را پیش برده است که تجزیه لیبی، تجزیه جنوب سودان نمودی از این رفتار است. اهمیت سودان برای صهیونیستها چنان است که نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۴، نقشهای را نشان داد که سودان را بهعنوان یکی از اعضای «محور برکت» اسرائیل معرفی میکرد چرا که در دوره اول ترامپ سودان برای سازش با صهیونیستها اعلام آمادگی کرده بود اما طوفان الاقصی این معادله را تغییر داده و سودان در مسیر حمایت از غزه قرار گرفت.
در مقطع کنونی به نظر می رسد که صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد در حالی در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسل کشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد. به عبارتی دیگر صهیونیستها با دمیدن در آتش جنگ سودان به دنبال فضای تنفس جهانی برای خویش هستند تا ضمن استمرار جنایاتشان در غزه و کرانه باختری پرونده سودان را اولویت جهانی ساخته تا با خرید زمان در نهایت پرونده جنایات و مجازات خویش را به حاشیه برانند چنانکه در سال 2001 نیز با حادثه 11سپتامبر پرونده انها در دوران حاشیه و توجهات به افغانستان و القاعده معطوف شد.
این سناریو زمانی تقویت میشود که کشورهای اروپایی و آمریکا که 18 ماه است بی تفاوت از کنار سودان گذشتهاند ناگهان خود را مدعی حقوق بشر معرفی کرده و نشست شورای امنیت برگزار میکنند و خواستار دخالت در امور سودان میشوند. در همین حال گزینههای دیگری نیز برای رویکرد بحران ساز صهیونیستها به سودان وجود دارد. در یک سوی معادله طرح صهیونیستها برای انتقال فلسطینیها به سودان با مخالفت خارطوم همراه شد و از سوی دیگر نیز شواهد نشان میدهد که صهیونیستها در کنار امارات از پیوند میان سودان و یمن نگران هستند در حالی که صهیونیستها به شدت نگران احیای روابط ایران و سودان به عنوان قدرتهای بزرگ جهان اسلام هستند که میتواند طرحهای این رژیم در غرب آسیا و آفریقا را با بحران همراه سازد.
در مقطع کنونی به نظر می رسد که صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد در حالی در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسل کشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد. به عبارتی دیگر صهیونیستها با دمیدن در آتش جنگ سودان به دنبال فضای تنفس جهانی برای خویش هستند تا ضمن استمرار جنایاتشان در غزه و کرانه باختری پرونده سودان را اولویت جهانی ساخته تا با خرید زمان در نهایت پرونده جنایات و مجازات خویش را به حاشیه برانند چنانکه در سال 2001 نیز با حادثه 11سپتامبر پرونده انها در دوران حاشیه و توجهات به افغانستان و القاعده معطوف شد.
این سناریو زمانی تقویت میشود که کشورهای اروپایی و آمریکا که 18 ماه است بی تفاوت از کنار سودان گذشتهاند ناگهان خود را مدعی حقوق بشر معرفی کرده و نشست شورای امنیت برگزار میکنند و خواستار دخالت در امور سودان میشوند. در همین حال گزینههای دیگری نیز برای رویکرد بحران ساز صهیونیستها به سودان وجود دارد. در یک سوی معادله طرح صهیونیستها برای انتقال فلسطینیها به سودان با مخالفت خارطوم همراه شد و از سوی دیگر نیز شواهد نشان میدهد که صهیونیستها در کنار امارات از پیوند میان سودان و یمن نگران هستند در حالی که صهیونیستها به شدت نگران احیای روابط ایران و سودان به عنوان قدرتهای بزرگ جهان اسلام هستند که میتواند طرحهای این رژیم در غرب آسیا و آفریقا را با بحران همراه سازد.
فرامرز اصغری

