در جهان امروز که سرعت انتقال خبرها و حضور دائمی در فضای مجازی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره بدل شده است، ما ناخواسته به سمت نوعی «پاپاراتزیگری بیجیره و مواجب» رانده میشویم؛ پاپاراتزیگریای که نه از سر حرفهایگری و نه برای کشف حقیقت، بلکه صرفاً برای پر کردن خلأیی درونی و پاسخ به عطش لحظهای کنجکاوی شکل میگیرد.
کافی است خبر دستمزد یک فوتبالیست یا قرارداد یک بازیگر منتشر شود تا بسیاری از ما، بیآنکه به زمینههای اقتصادی و اجتماعی آن فکر کنیم، به سرعت ماشین حساب ذهنیمان را روشن کنیم و با پرسیدن جمله کلیشهای «دلار چند است؟» رقم را به تومان تبدیل کنیم. نتیجه این محاسبه چیزی جز حیرت، خشم و ناسزا نیست؛ گویی خود را زیر بار صفرهای بیپایان عددی دفن کردهایم که هیچ نسبتی با واقعیت زندگی ما ندارد. این واکنشها نشان میدهد که ما به جای تحلیل و درک پدیدهها، به دام مقایسههای بیثمر افتادهایم؛ مقایسههایی که تنها کارکردشان تولید احساس محرومیت و بیعدالتی است.
رسانهها نیز با برجسته کردن چنین خبرهایی، عملاً به بازتولید همین چرخه کمک میکنند و مخاطب را از مسائل واقعی و حیاتی جامعه دور میسازند. پرسش اساسی این است که دانستن رقم قرارداد فلان ستاره چه تأثیری بر کیفیت زندگی ما دارد؟ آیا این آگاهی به بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی ما منجر میشود؟ یا تنها ما را در چرخهای از حسرت و خشم گرفتار میکند؟ حقیقت آن است که چنین خبرهایی بیش از آنکه آگاهیبخش باشد، نوعی سرگرمی زودگذر است که ذهن ما را از مسائل بنیادیتر منحرف میکند.
در حالی که جامعه ما با مشکلاتی چون بیکاری، تورم، بحران محیط زیست و شکافهای اجتماعی دست به گریبان است، غرق شدن در دستمزد فلان فوتبالیست یا درآمد فلان بازیگر، چیزی جز اتلاف انرژی روانی و اجتماعی نیست.
اگر قرار است رسانهها نقشی سازنده ایفا کنند، باید به جای دامن زدن به این مقایسههای بیثمر، به تحلیل ریشههای نابرابری، نقد ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و ارائه راهکارهای عملی بپردازند و اگر قرار است ما به عنوان مخاطب نقشی فعال داشته باشیم، باید بیاموزیم که ارزش زندگی خود را نه در صفرهای قرارداد دیگران، بلکه در کیفیت روابط انسانی، در فرصتهای واقعی رشد و در تلاش برای تغییر شرایط پیرامونمان جستوجو کنیم. در غیر این صورت، همچنان تماشاگرانی خواهیم بود که در هیاهوی اعداد و ارقام، آرام آرام از معنای زندگی و مسئولیت اجتماعی خود فاصله میگیریم.
در جهان امروز که سرعت انتقال خبرها به ثانیه رسیده و حضور دائمی در فضای مجازی به بخشی از هویت فردی بدل شده است، ما ناخواسته به سمت نوعی زیست رسانهای رانده میشویم که در آن ارزش هر چیز نه در عمق و اهمیت واقعیاش، بلکه در سرعت انتشار و میزان هیاهوی پیرامون آن سنجیده میشود. این وضعیت ما را به تماشاگرانی بدل کرده است که مدام در حال رصد زندگی دیگران هستیم؛ از دستمزدهای نجومی ستارههای فوتبال گرفته تا سبک زندگی پر زرق و برق سلبریتیها.
در چنین فضایی، خبرها نه برای آگاهیبخشی، بلکه برای تحریک احساسات و برانگیختن واکنشهای لحظهای مصرف میشوند. کافی است رقم قرارداد یک بازیکن مشهور منتشر شود تا بسیاری از ما بیدرنگ آن را به پول رایج کشور خود تبدیل کنیم و زیر بار صفرهای بیپایانش احساس خفگی کنیم. این واکنشها، که اغلب با خشم، ناسزا و حسرت همراه است، نشان میدهد که ما به جای تحلیل و فهم پدیدهها، به دام مقایسههای بیثمر افتادهایم؛ مقایسههایی که تنها کارکردشان بازتولید احساس محرومیت و بیعدالتی است.
رسانهها نیز در این میان نقش مهمی دارند. آنها با برجسته کردن چنین خبرهایی، عملاً مخاطب را از مسائل واقعی و حیاتی جامعه منحرف میکنند. در حالی که بحرانهای اقتصادی، بیکاری، تورم، آسیبهای اجتماعی و محیط زیست زندگی روزمره ما را تحت تأثیر قرار دادهاند، تمرکز بر دستمزد فلان فوتبالیست یا درآمد فلان بازیگر چیزی جز انحراف افکار عمومی نیست. این نوع خبرسازی و خبرخوانی، جامعه را به سمت نوعی مصرفگرایی خبری سوق میدهد؛ مصرفی که نه دانایی میآورد و نه به بهبود شرایط زندگی کمک میکند. بلکه تنها ذهنها را مشغول، احساسات را ملتهب و انرژی اجتماعی را هدر میدهد.
کافی است خبر دستمزد یک فوتبالیست یا قرارداد یک بازیگر منتشر شود تا بسیاری از ما، بیآنکه به زمینههای اقتصادی و اجتماعی آن فکر کنیم، به سرعت ماشین حساب ذهنیمان را روشن کنیم و با پرسیدن جمله کلیشهای «دلار چند است؟» رقم را به تومان تبدیل کنیم. نتیجه این محاسبه چیزی جز حیرت، خشم و ناسزا نیست؛ گویی خود را زیر بار صفرهای بیپایان عددی دفن کردهایم که هیچ نسبتی با واقعیت زندگی ما ندارد. این واکنشها نشان میدهد که ما به جای تحلیل و درک پدیدهها، به دام مقایسههای بیثمر افتادهایم؛ مقایسههایی که تنها کارکردشان تولید احساس محرومیت و بیعدالتی است.
رسانهها نیز با برجسته کردن چنین خبرهایی، عملاً به بازتولید همین چرخه کمک میکنند و مخاطب را از مسائل واقعی و حیاتی جامعه دور میسازند. پرسش اساسی این است که دانستن رقم قرارداد فلان ستاره چه تأثیری بر کیفیت زندگی ما دارد؟ آیا این آگاهی به بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی ما منجر میشود؟ یا تنها ما را در چرخهای از حسرت و خشم گرفتار میکند؟ حقیقت آن است که چنین خبرهایی بیش از آنکه آگاهیبخش باشد، نوعی سرگرمی زودگذر است که ذهن ما را از مسائل بنیادیتر منحرف میکند.
در حالی که جامعه ما با مشکلاتی چون بیکاری، تورم، بحران محیط زیست و شکافهای اجتماعی دست به گریبان است، غرق شدن در دستمزد فلان فوتبالیست یا درآمد فلان بازیگر، چیزی جز اتلاف انرژی روانی و اجتماعی نیست.
اگر قرار است رسانهها نقشی سازنده ایفا کنند، باید به جای دامن زدن به این مقایسههای بیثمر، به تحلیل ریشههای نابرابری، نقد ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و ارائه راهکارهای عملی بپردازند و اگر قرار است ما به عنوان مخاطب نقشی فعال داشته باشیم، باید بیاموزیم که ارزش زندگی خود را نه در صفرهای قرارداد دیگران، بلکه در کیفیت روابط انسانی، در فرصتهای واقعی رشد و در تلاش برای تغییر شرایط پیرامونمان جستوجو کنیم. در غیر این صورت، همچنان تماشاگرانی خواهیم بود که در هیاهوی اعداد و ارقام، آرام آرام از معنای زندگی و مسئولیت اجتماعی خود فاصله میگیریم.
در جهان امروز که سرعت انتقال خبرها به ثانیه رسیده و حضور دائمی در فضای مجازی به بخشی از هویت فردی بدل شده است، ما ناخواسته به سمت نوعی زیست رسانهای رانده میشویم که در آن ارزش هر چیز نه در عمق و اهمیت واقعیاش، بلکه در سرعت انتشار و میزان هیاهوی پیرامون آن سنجیده میشود. این وضعیت ما را به تماشاگرانی بدل کرده است که مدام در حال رصد زندگی دیگران هستیم؛ از دستمزدهای نجومی ستارههای فوتبال گرفته تا سبک زندگی پر زرق و برق سلبریتیها.
در چنین فضایی، خبرها نه برای آگاهیبخشی، بلکه برای تحریک احساسات و برانگیختن واکنشهای لحظهای مصرف میشوند. کافی است رقم قرارداد یک بازیکن مشهور منتشر شود تا بسیاری از ما بیدرنگ آن را به پول رایج کشور خود تبدیل کنیم و زیر بار صفرهای بیپایانش احساس خفگی کنیم. این واکنشها، که اغلب با خشم، ناسزا و حسرت همراه است، نشان میدهد که ما به جای تحلیل و فهم پدیدهها، به دام مقایسههای بیثمر افتادهایم؛ مقایسههایی که تنها کارکردشان بازتولید احساس محرومیت و بیعدالتی است.
رسانهها نیز در این میان نقش مهمی دارند. آنها با برجسته کردن چنین خبرهایی، عملاً مخاطب را از مسائل واقعی و حیاتی جامعه منحرف میکنند. در حالی که بحرانهای اقتصادی، بیکاری، تورم، آسیبهای اجتماعی و محیط زیست زندگی روزمره ما را تحت تأثیر قرار دادهاند، تمرکز بر دستمزد فلان فوتبالیست یا درآمد فلان بازیگر چیزی جز انحراف افکار عمومی نیست. این نوع خبرسازی و خبرخوانی، جامعه را به سمت نوعی مصرفگرایی خبری سوق میدهد؛ مصرفی که نه دانایی میآورد و نه به بهبود شرایط زندگی کمک میکند. بلکه تنها ذهنها را مشغول، احساسات را ملتهب و انرژی اجتماعی را هدر میدهد.
فرهاد خادمی

