نه شاهکار بود نه ضعیف و دم دستی ولی از بسیاری جهات به یکی از سریالهای محبوب ایرانی تبدیل شد. افعی تهران با پایان بندی درست و به جا و خط کشیدن روی کلیشههای معمول در سینما و تلویزیون ایران، با بالا بردن دست آدمِ بد ماجرا به عنوان برنده بازی، به تصور بازنده بودن نقوش منفی در سریال، به کار خود پایان داد.
قسمت آخر افعی تهران که روز چهارشنبه هفته گذشته از فیلمنت پخش شد، بعد از سریال پوست شیر توانست تا حدودی مردم را به اتفاقاتی که در متن ماجرای یک سریال میافتد علاقمند کند و به نوعی آنها را برای قسمت بعدی تشنه نگه دارد.
فیلمنامه افعی تهران که به قلم پیمان معادی به رشته تحریر درآمده بود کلا علاقه ای به حرکت کردن به روی یک خط صاف و مسیر از قبل مشخص شده نداشت و خیلی خوب توانست با عبور از مرزهای کلیشه ای سریالهای ایرانی خیلی زود در همان یکی دو قسمت اول جای خود را در دل مخاطب باز کند. معادی که همواره ثابت کرده میتواند علاوه بر بازیگر خوبی بودن، نویسنده خوبی هم باشد بهترین گزینه برای ایفای نقش اول این سریال بود. مردی با افکار درهم گسیخته که در آستانه پنجاه سالگی به دلیل آسیبهای فراوان روحی، آینده ای برای خود و خانواده از هم پاشیده اش متصور نیست و حتی در کار و شغلی که سالهاست در آن به فعالیت میپردازد کوچکترین پیشرفتی نداشته و در یک دور باطل زندگی میکند.
افعی تهران به خوبی در همین تعداد کم قسمتها تا روز پایانی و اتمام آن نشان داد که چقدر روابط والدین در کودکی میتواند در آینده فرزندان تاثیرگذار باشد و یا شاید آنها را به تباهی بکشاند. پیمان معادی در نقش آرمان بیانی منتقد و کارگردانی که بعد از پنجاه سال میخواهد داستان زندگی خود را به عنوان قاتل سریالیِ والدین کودک آزار بسازد، هم موفق نیست چون به این خودباوری نرسیده که میتواند خالق قصه خودش باشد. ترس از دست دادن، ترس از تنهایی، ترس از کم بودن، ترس از مورد آزار قرار گرفتن همه و همه دست به دست هم داده که مانع از رسیدنهای بیانی در دوران بزرگسالیاش باشد.
برخی پس از پایان سریال به پایان بندی آن خُرده گرفته بودند و اعتقاد داشتند این سریال میتوانست فعلا ادامه دار باشد و نقطه ی پایانی خیلی دیرتر در معرض نمایش مخاطبان قرار بگیرد. در اینجا باید عرض شود که از دیدگاه نویسنده این یادداشت، افعی تهران توانست هویت خود را حفظ کند به قله برسد و در همان جا دکمه اتمام را بزند. کش دار کردن یک سریال صرفا برای بیشتر در معرض نمایش قرار گرفتن و یا کسب پول بیشتر از پخش، همیشه باعث شده که سریالها مسیر اصلی خود را گم کنند و در نهایت با پا گذاشتن روی برخی از اصول سریال سازی، خود را از چشم مخاطب بیندازند.
سامان مقدم در قامت کارگردان و پیمان معادی در نقش نویسنده، افعی تهران را به اندازه تولید کردند. شاید اگر سریال ده قسمت دیگر به دراز میانجامید دیگر عوامل نمی توانستند مخاطب را مجبور به تماشا کنند و داستان را آن گونه که خودشان دوست دارند به پایان برسانند.
افعی تهران را میتوانیم در میان سریالهای ایرانی در رتبههای بالا قرار بدهیم و قطعا به آن افتخار کنیم. به زعم نویسنده این مطلب که بسیاری از سریالهای روز دنیا را از حداقل بیست سال پیش به صورت مکرر به تماشا نشسته، افعی تهران میتواند به راحتی جای خود را در میان مخاطبان آن سوی مرزها نیز باز کند. سریالی روانشناختی اجتماعی که درون مایه اکثر سریالهای کشورهای صاحب سبک است و این روزها به راحتی میتوانید آنها را انتخاب و به تماشا بنشینید.
در این میان نباید از بازی کاراکترهای دیگر غافل شد. احساس بر این بود که تمامی کاراکترها به اندازه و با پرهیز از زیاده گویی سعی داشتند که آرمان بیانی را در این میان بیشتر به چشم مخاطب بیاورند. جلسات تراپی معادی با دولتشاهی علی رغم اینکه از لحاظ علم روانشناسی دچار مشکلاتی بود و برخی نیز نسبت به آن اعتراض داشتند، ولی از لحاظ سینمایی، دیالوگها ، قاب بندی و کارگردانی حرف نداشت و نمونه آن سکانسها را به ندرت میتوانیم در سریالهای ایرانی چند سال اخیر پیدا کنیم.
یکی از نقاط قوت دیگر سریال افعی تهران، تدوین درست و سینمایی آن بود. اغلب تدوینگران سریال به دلیل حجم سنگین کار سعی میکنند که برای زودتر پیش رفتن کار و آماده سازی آن برای پخش، به قول معروف به برخی سکانسها آب ببندند ولی الحق و الانصاف تدوینگر افعی تهران برای هر به اندازه یک فیلم سینمایی وقت گذاشته بود تا بتواند با بزرگ نمایی برخی جزئیات و یا پنهان سازی برخی المانها، خط و روایت فیلمنامه را در القای حس کنجکاوی مخاطب حفظ کند.
سخن کوتاه کنیم؛ پایان بندی افعی تهران آنقدر خوب و به جا بود توانست خاطره همان نواقص کوچکی را هم که در طول پخش داشت بشورد ببرد. به شخصه از پایان بندیهای کلیشه خسته شده بودم و انتظار داشتم در فیلم و سریالهای ایرانی برای یکبار هم که شده، آدم بد ماجرا اعدام نشود و یا توسط پلیس دستگیر نشود. جمله ای که در جلسه تراپی مطرح شد یعنی « شاید به افعی تهران حق میدهم» ، حجت را بر بسیاری تمام کرد و الحق حرف دل بسیاری از مخاطبان را به یک پلان تبدیل کرد. با توجه به سرگذشت آرمان بیانی و مقتولینی که توسط او به قتل رسیده بودند و کودک آزاریهایی که صورت گرفته بود قطعا بسیاری منتظر این پایان بندی بودند ولی احیانا احتمال نمی دادند با توجه به سابقه سریالهای ایرانی به این گونه پایان بندی ختم شود. اکثراً مخاطبان شوکه شدند و شاید ماهم...
قسمت آخر افعی تهران که روز چهارشنبه هفته گذشته از فیلمنت پخش شد، بعد از سریال پوست شیر توانست تا حدودی مردم را به اتفاقاتی که در متن ماجرای یک سریال میافتد علاقمند کند و به نوعی آنها را برای قسمت بعدی تشنه نگه دارد.
فیلمنامه افعی تهران که به قلم پیمان معادی به رشته تحریر درآمده بود کلا علاقه ای به حرکت کردن به روی یک خط صاف و مسیر از قبل مشخص شده نداشت و خیلی خوب توانست با عبور از مرزهای کلیشه ای سریالهای ایرانی خیلی زود در همان یکی دو قسمت اول جای خود را در دل مخاطب باز کند. معادی که همواره ثابت کرده میتواند علاوه بر بازیگر خوبی بودن، نویسنده خوبی هم باشد بهترین گزینه برای ایفای نقش اول این سریال بود. مردی با افکار درهم گسیخته که در آستانه پنجاه سالگی به دلیل آسیبهای فراوان روحی، آینده ای برای خود و خانواده از هم پاشیده اش متصور نیست و حتی در کار و شغلی که سالهاست در آن به فعالیت میپردازد کوچکترین پیشرفتی نداشته و در یک دور باطل زندگی میکند.
افعی تهران به خوبی در همین تعداد کم قسمتها تا روز پایانی و اتمام آن نشان داد که چقدر روابط والدین در کودکی میتواند در آینده فرزندان تاثیرگذار باشد و یا شاید آنها را به تباهی بکشاند. پیمان معادی در نقش آرمان بیانی منتقد و کارگردانی که بعد از پنجاه سال میخواهد داستان زندگی خود را به عنوان قاتل سریالیِ والدین کودک آزار بسازد، هم موفق نیست چون به این خودباوری نرسیده که میتواند خالق قصه خودش باشد. ترس از دست دادن، ترس از تنهایی، ترس از کم بودن، ترس از مورد آزار قرار گرفتن همه و همه دست به دست هم داده که مانع از رسیدنهای بیانی در دوران بزرگسالیاش باشد.
برخی پس از پایان سریال به پایان بندی آن خُرده گرفته بودند و اعتقاد داشتند این سریال میتوانست فعلا ادامه دار باشد و نقطه ی پایانی خیلی دیرتر در معرض نمایش مخاطبان قرار بگیرد. در اینجا باید عرض شود که از دیدگاه نویسنده این یادداشت، افعی تهران توانست هویت خود را حفظ کند به قله برسد و در همان جا دکمه اتمام را بزند. کش دار کردن یک سریال صرفا برای بیشتر در معرض نمایش قرار گرفتن و یا کسب پول بیشتر از پخش، همیشه باعث شده که سریالها مسیر اصلی خود را گم کنند و در نهایت با پا گذاشتن روی برخی از اصول سریال سازی، خود را از چشم مخاطب بیندازند.
سامان مقدم در قامت کارگردان و پیمان معادی در نقش نویسنده، افعی تهران را به اندازه تولید کردند. شاید اگر سریال ده قسمت دیگر به دراز میانجامید دیگر عوامل نمی توانستند مخاطب را مجبور به تماشا کنند و داستان را آن گونه که خودشان دوست دارند به پایان برسانند.
افعی تهران را میتوانیم در میان سریالهای ایرانی در رتبههای بالا قرار بدهیم و قطعا به آن افتخار کنیم. به زعم نویسنده این مطلب که بسیاری از سریالهای روز دنیا را از حداقل بیست سال پیش به صورت مکرر به تماشا نشسته، افعی تهران میتواند به راحتی جای خود را در میان مخاطبان آن سوی مرزها نیز باز کند. سریالی روانشناختی اجتماعی که درون مایه اکثر سریالهای کشورهای صاحب سبک است و این روزها به راحتی میتوانید آنها را انتخاب و به تماشا بنشینید.
در این میان نباید از بازی کاراکترهای دیگر غافل شد. احساس بر این بود که تمامی کاراکترها به اندازه و با پرهیز از زیاده گویی سعی داشتند که آرمان بیانی را در این میان بیشتر به چشم مخاطب بیاورند. جلسات تراپی معادی با دولتشاهی علی رغم اینکه از لحاظ علم روانشناسی دچار مشکلاتی بود و برخی نیز نسبت به آن اعتراض داشتند، ولی از لحاظ سینمایی، دیالوگها ، قاب بندی و کارگردانی حرف نداشت و نمونه آن سکانسها را به ندرت میتوانیم در سریالهای ایرانی چند سال اخیر پیدا کنیم.
یکی از نقاط قوت دیگر سریال افعی تهران، تدوین درست و سینمایی آن بود. اغلب تدوینگران سریال به دلیل حجم سنگین کار سعی میکنند که برای زودتر پیش رفتن کار و آماده سازی آن برای پخش، به قول معروف به برخی سکانسها آب ببندند ولی الحق و الانصاف تدوینگر افعی تهران برای هر به اندازه یک فیلم سینمایی وقت گذاشته بود تا بتواند با بزرگ نمایی برخی جزئیات و یا پنهان سازی برخی المانها، خط و روایت فیلمنامه را در القای حس کنجکاوی مخاطب حفظ کند.
سخن کوتاه کنیم؛ پایان بندی افعی تهران آنقدر خوب و به جا بود توانست خاطره همان نواقص کوچکی را هم که در طول پخش داشت بشورد ببرد. به شخصه از پایان بندیهای کلیشه خسته شده بودم و انتظار داشتم در فیلم و سریالهای ایرانی برای یکبار هم که شده، آدم بد ماجرا اعدام نشود و یا توسط پلیس دستگیر نشود. جمله ای که در جلسه تراپی مطرح شد یعنی « شاید به افعی تهران حق میدهم» ، حجت را بر بسیاری تمام کرد و الحق حرف دل بسیاری از مخاطبان را به یک پلان تبدیل کرد. با توجه به سرگذشت آرمان بیانی و مقتولینی که توسط او به قتل رسیده بودند و کودک آزاریهایی که صورت گرفته بود قطعا بسیاری منتظر این پایان بندی بودند ولی احیانا احتمال نمی دادند با توجه به سابقه سریالهای ایرانی به این گونه پایان بندی ختم شود. اکثراً مخاطبان شوکه شدند و شاید ماهم...
علی کلانتری