دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۲
کد مطلب : 133019

چالش‌های سینمای مستند ایران، کمبود مخاطب و مشکلات بازگشت سرمایه

چالش‌های سینمای مستند ایران، کمبود مخاطب و مشکلات بازگشت سرمایه
سینمای مستند در ایران، با وجود پتانسیل بالای خود برای روایت داستان‌های واقعی و کاوش در مسائل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، همچنان در حاشیه صنعت سینما قرار دارد. برخلاف فیلم‌های داستانی که سالن‌های سینما را پر می‌کنند و شبکه نمایش خانگی را به خود اختصاص داده‌اند، مستندها در ایران با دو چالش اساسی مواجه‌اند: عدم اقبال عمومی در میان خانواده‌های ایرانی و دشواری‌های مالی ناشی از هزینه‌های بالای تولید و نبود بازگشت سرمایه. این مشکلات، که ریشه در فرهنگ تماشای فیلم، زیرساخت‌های اکران، و اقتصاد سینمای ایران دارند، باعث شده‌اند که سینمای مستند، با وجود دستاوردهای هنری و جشنواره‌ای، نتواند جایگاه شایسته‌ای در سبد فرهنگی خانواده‌های ایرانی پیدا کند.
یکی از مهم‌ترین مسائل سینمای مستند در ایران، کمبود مخاطب در میان خانواده‌های ایرانی است. تماشای مستند، چه در خانه و چه در سالن‌های سینما، هنوز به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل نشده است. این موضوع را می‌توان به عوامل متعددی نسبت داد. نخست، فرهنگ سینمایی ایران به‌طور سنتی به سمت فیلم‌های داستانی، به‌ویژه درام‌های اجتماعی و کمدی‌های عامه‌پسند، گرایش دارد. فیلم‌ها و سریال ها با داستان‌های پرهیجان و بازیگران مطرح، به‌راحتی مخاطب را جذب می‌کنند، در حالی که مستندها، که اغلب به موضوعات واقعی و گاه سنگین مانند فقر، محیط‌زیست، یا تاریخ می‌پردازند، برای مخاطب عام کمتر جذاب به نظر می‌رسند. این گرایش به سرگرمی، ریشه در عادت‌های فرهنگی دارد که تماشای فیلم را بیشتر به‌عنوان راهی برای فرار از مشکلات روزمره می‌بیند تا فرصتی برای تأمل و یادگیری. برای مثال، خانواده‌ای که پس از یک روز کاری به دنبال سرگرمی است، به‌احتمال زیاد یک فیلم کمدی یا سریال دراماتیک را به یک مستند درباره تغییرات اقلیمی ترجیح می‌دهد.
علاوه بر این، نبود آموزش و ترویج فرهنگ تماشای مستند در ایران نیز به این مشکل دامن زده است. در بسیاری از کشورهای غربی، مستندها از طریق شبکه‌های تلویزیونی، پلتفرم‌های آنلاین، و حتی برنامه‌های آموزشی در مدارس به مخاطبان معرفی می‌شوند. برای نمونه، شبکه‌ای مانند National Geographic با تولید مستندهای باکیفیت و جذاب، این ژانر را به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل کرده‌اند. اما در ایران، تلویزیون دولتی کمتر به پخش مستندهای سینمایی باکیفیت می‌پردازد و برنامه‌های فرهنگی برای معرفی این آثار به مخاطبان عام وجود ندارد. حتی پلتفرم‌های نمایش خانگی مانند فیلیمو و نماوا، که می‌توانستند بستری برای مستندها باشند، بیشتر به تولید سریال‌های داستانی متمرکز شده‌اند. این فقدان دسترسی، باعث شده که بسیاری از خانواده‌های ایرانی حتی با مستندهای برجسته ایرانی، آشنا نباشند.
مسئله دیگر، تصور رایج درباره مستندها به‌عنوان آثاری خشک و صرفاً آموزشی است. بسیاری از مخاطبان ایرانی، به‌ویژه نسل‌های قدیمی‌تر، مستند را با برنامه‌های تلویزیونی دهه‌های گذشته، که اغلب لحنی خشک و گزارش‌گونه داشتند، برابر می‌دانند. این در حالی است که سینمای مستند مدرن ایران، از تکنیک‌های روایی و بصری پیشرفته‌ای استفاده می‌کند که می‌تواند به‌اندازه یک فیلم داستانی جذاب باشد. اما این تصور نادرست، به دلیل نبود تبلیغات و معرفی مناسب، همچنان در میان مخاطبان پابرجاست. نتیجه این است که حتی مستندهایی که در جشنواره‌های جهانی مانند برلین یا کن مورد تحسین قرار گرفته‌اند، در داخل کشور مخاطب محدودی دارند و اغلب به محافل روشنفکری و جشنواره‌ای محدود می‌شوند.
چالش دوم سینمای مستند در ایران، مشکلات مالی و نبود بازگشت سرمایه است. تولید یک مستند، برخلاف تصور عمومی، می‌تواند به‌اندازه یک فیلم داستانی پرهزینه باشد. هزینه‌های تحقیق، سفر به لوکیشن‌های مختلف، تجهیزات فیلم‌برداری باکیفیت، و مراحل پس‌تولید مانند تدوین و صداگذاری، همگی نیازمند بودجه قابل توجهی هستند. برای مثال، مستندی مانند کودتای ۵۳ ساخته تقی امیرانی، که به بررسی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می‌پردازد، نیازمند سال‌ها تحقیق، سفرهای بین‌المللی، و همکاری با آرشیوهای خارجی بود که هزینه‌های آن با یک فیلم سینمایی قابل مقایسه است. اما برخلاف فیلم‌های داستانی، که می‌توانند از طریق گیشه، پخش بین‌المللی، یا پلتفرم‌های آنلاین درآمد کسب کنند، مستندها در ایران تقریباً هیچ مسیر مشخصی برای بازگشت سرمایه ندارند.
یکی از دلایل اصلی این مشکل، نبود زیرساخت‌های اکران برای مستندها در سینماهای ایران است. در حالی که فیلم‌های داستانی، حتی آثار مستقل، می‌توانند در سینماهای تجاری یا گروه هنر و تجربه اکران شوند، مستندها به‌ندرت چنین فرصتی پیدا می‌کنند. گروه هنر و تجربه، که در سال‌های اخیر برای حمایت از سینمای غیرتجاری راه‌اندازی شده، گاهی مستندهایی مانند در جستجوی فریده را اکران کرده، اما این اکران‌ها محدود به چند سالن و مخاطبان خاص است. این محدودیت، باعث می‌شود که مستندسازان نتوانند از فروش بلیت درآمدی کسب کنند. علاوه بر این، بازار پخش بین‌المللی برای مستندهای ایرانی، به دلیل تحریم‌ها و مشکلات انتقال پول، بسیار محدود است. پلتفرم‌های نمایش خانگی نیز، که می‌توانستند راه‌حلی برای این مشکل باشند، تاکنون توجه کمی به مستندها نشان داده‌اند. در حالی که سریال‌های داستانی با بودجه‌های کلان و تبلیغات گسترده در این پلتفرم‌ها عرضه می‌شوند، مستندها به‌ندرت در اولویت قرار می‌گیرند. این موضوع، تا حدی به تقاضای بازار برمی‌گردد، چرا که پلتفرم‌ها ترجیح می‌دهند روی آثاری سرمایه‌گذاری کنند که مخاطب بیشتری جذب کنند. اما این چرخه معیوب، که در آن نبود مخاطب به کاهش تولید مستند و کاهش تولید به کم شدن آگاهی مخاطبان منجر می‌شود، سینمای مستند را در تنگنا قرار داده است.
این چالش‌های مالی، تأثیر مستقیمی بر کیفیت و کمیت تولید مستندها در ایران دارند. بسیاری از مستندسازان، به‌ویژه نسل جوان، به دلیل نبود حمایت مالی مجبورند با بودجه‌های شخصی یا کمک‌های محدود نهادهایی مانند مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی کار کنند. این محدودیت، گاهی به کاهش کیفیت فنی آثار منجر می‌شود، چرا که مستندسازان نمی‌توانند از تجهیزات پیشرفته یا تیم‌های حرفه‌ای استفاده کنند. علاوه بر این، برخی مستندسازان به دلیل مشکلات مالی به سراغ پروژه‌های تجاری‌تر، مانند تبلیغات یا برنامه‌های تلویزیونی، می‌روند و از سینمای مستند فاصله می‌گیرند. این روند، باعث شده که سینمای مستند ایران، با وجود استعدادهای فراوان، نتواند به پتانسیل کامل خود دست یابد.
با این حال، سینمای مستند ایران همچنان با تلاش مستندسازان و حمایت‌های محدود، به حیات خود ادامه می‌دهد. جشنواره‌هایی مانند جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت، که هر ساله در تهران برگزار می‌شود، بستری برای نمایش آثار مستند فراهم کرده و به مستندسازان انگیزه داده است. آثاری که در این جشنواره‌ها مورد توجه قرار گرفته‌اند، نشان‌دهنده خلاقیت و تعهد مستندسازان ایرانی هستند. اما این موفقیت‌ها، که اغلب در محافل حرفه‌ای و جشنواره‌ای باقی می‌مانند، به‌تنهایی نمی‌توانند مشکل کمبود مخاطب و بازگشت سرمایه را حل کنند.
برای بهبود وضعیت سینمای مستند در ایران، نیاز به تغییرات ساختاری و فرهنگی است. از نظر فرهنگی، نهادهای آموزشی، رسانه‌ها، و پلتفرم‌های آنلاین می‌توانند با معرفی مستندهای باکیفیت و ترویج فرهنگ تماشای آن‌ها، به تغییر نگاه مخاطبان کمک کنند. برای مثال، اختصاص برنامه‌های تلویزیونی به نقد و بررسی مستندها یا عرضه آن‌ها در پلتفرم‌های آنلاین با تبلیغات مناسب، می‌تواند مخاطب جدیدی جذب کند. از نظر اقتصادی، ایجاد صندوق‌های حمایتی برای مستندسازان، تسهیل پخش بین‌المللی، و اختصاص سالن‌های سینمایی به اکران مستندها می‌تواند به بازگشت سرمایه کمک کند. علاوه بر این، همکاری با پلتفرم‌های جهانی مانند نتفلیکس یا آمازون پرایم، هرچند با چالش‌های تحریم مواجه است، می‌تواند در بلندمدت به دیده شدن مستندهای ایرانی کمک کند.
در نهایت، سینمای مستند ایران، با وجود چالش‌های بزرگ، همچنان یکی از ارزشمندترین بخش‌های سینمای این سرزمین است. این سینما، که داستان‌های واقعی مردم، فرهنگ، و تاریخ ایران را روایت می‌کند، پتانسیل آن را دارد که نه‌تنها مخاطبان داخلی، بلکه تماشاگران جهانی را تحت تأثیر قرار دهد. اما برای تحقق این پتانسیل، نیاز به حمایت‌های فرهنگی و اقتصادی است تا مستندها از حاشیه به متن فرهنگ سینمایی ایران بیایند. تا آن زمان، مستندسازان ایرانی، با همان تعهد و خلاقیتی که دهه‌ها آن‌ها را سرپا نگه داشته، به روایت حقیقت ادامه خواهند داد، هرچند که این مسیر پر از دشواری باشد.
 
علی کلانتری - منتــقد
https://siasatrooz.ir/vdcezx8zojh8x7i.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی