محمد مطهري فرزند استاد شهيد مطهري در گفتوگو با خبرگزاري مهر درباره مسائل مختلفي از جمله لزوم تبعيت از رهبري، خدمتهاي ناخواسته برخي عناصر نظام به جنگ نرم دشمن، توصيه هايش به سران معترضان، مقاله اش در مورد ظلم، علل سکوت برخي از خواص، نحوه برخی دستگیریها، لزوم رعايت انصاف در برابر منتقدان، راههاي تعميق پيوند مردم با نظام اسلامي، و... سخن گفت. به گزارش «سیاست آنلاین»، نکات اصلي اين گفتوگو به اين شرح است: - در جوان امروز بايد اعتماد لازم را نسبت به تحليلهاي درست از دستاوردهاي انقلاب ايجاد کرد. اين اعتماد ايجاد شدني و يا حفظ شدني نيست مگر اينکه در کنار تاکيد بر دستاوردهاي کم نظير و گاهي بينظير، به کاستيها هم اشاره شود. سياه نمايي يأس آفرين است و سفيد نمايي اعتمادسوز. تنها راه مؤثر واقع نمايي است. - نظام ما مردم سالاري ديني است. اين باعث ميشود مردم به ويژه نسل جوان هميشه دو نوع مقايسه را خود به خود انجام دهند که اولي از نوع معيار است و دومي از نوع چالش. اول اينکه هر کس عملکرد نظام را با معلوماتي که از اسلام مقايسه ميکند. نبايد بگذاريم از اين جهت ابهامي ايجاد شود. مقايسه دومي که جوان امروز دائما انجام ميدهد با غرب است. در غرب مثلا متخلفان بزرگ مالي يا غير مالي، دولتي يا غير دولتي هميشه از رسوا شدن در رسانه ترس دارند در حالي که در کشور ما چنين نيست و گاهي حتي پست جديد هم به يک متخلف ميدهيم. - برخي ممکن است بگويند هيچگاه نبايد از هيچ امر مربوط به بيگانگان به ويژه غربيها حتي نحوه رانندگي آنها تعريف کرد. امام (ره) که نماد ايستادگي در برابر غرب است در سخنراني خود از رفتار کانديداي رياست جمهوري آمريکا در ترجيح منافع ملي بر منافع خود تمجيد کردند. اين امر که از خودمان و نظام صرفا بايد تجليل و از مخالف فقط بايد انتقاد کرد معلوم نيست از کجا آمده است. - جنگ نرم جنگ تسخير اذهان است و هيچ چيزي مانند ظلم، مردم را از نظام و انقلاب و امام و رهبري و روحانيت دور نميکند و به تعبيري تعداد قربانيان جنگ نرم با نحوه اجراي عدالت به ويژه در امور سياسي رابطه مستقيم دارد. به عنوان يک روحاني و نيز فرزند يکي از شهدا وظيفه خود دانستم که فارغ از مسأله انتخابات نسبت به اين بدرفتاريها که نهايتا به نام اسلام تمام ميشود روشنگري کنم. البته وقتي ديدم از اين اعتراض غيرجناحي سوء استفاده جناحي صورت گرفت شخصا تصميم گرفتم به نقدهايم ادامه ندهم. - ترديدي نيست که ظلم به نظام که ظلم به دهها ميليون نفري است که براي آن از جان مايه گذاشتهاند از ظلم به افراد بزرگتر است. ولي اين را هم بايد توجه داشت که ظلم به نظام نتيجه اش لزوما قرباني شدن مردم در جنگ نرم نيست چون نظام، دستگاههاي تبليغي و امکانات فراوان براي دفاع از خود و تبيين مسائل در اختيار دارد، اما ظلم به مردم اگر با آن برخورد قانع کننده صورت نگيرد نتيجه اش هزاران و گاهي ميليونها قرباني در جنگ نرم و جنگ تسخير اذهان است. - به نظر من سي و يکمين سال انقلاب غمبارترين سال براي همه دوستداران انقلاب است. هرگز چنين اتحادي ـ گر چه ناپايدار ـ ميان ضد انقلاب، از کوموله و منافق گرفته تا سلطنت طلب و تودهاي بر عليه انقلاب نبوده و چنين به وجد نيامده بودند. خداي ناکرده اگر ضد انقلاب به قدرت برسد ميان آقايان کروبي و شريعتمداري تفاوتي قائل نيست و هر دو را از يک دار خواهد آويخت. - اينکه سران معترضان ميگويند در اينجا بحث حق شخصي مطرح نيست که بگذريم، مساله حق مردم است و به قول خودشان «بر سر پيماني که با مردم بسته ايم ايستاده ايم» در جواب بايد گفت: براي اين مردم، سرمايهاي بالاتر از اين انقلاب نيست. اين چه نوع پيمان و ميثاق با مردم است که داريد بزرگترين سرمايه شان را از آنان ميگيريد؟! - يکي از عواملي که نميگذارد اين افراد عملکرد غير قابل دفاع خود را تصحيح کنند برخوردهاي بولدوزري و غلط به ويژه در اوايل ماجرا توسط افراطيون با آنان بوده و کم کم آنها را به اين نقطه رسانده است. گاهي ديده ايم اگر کسي انتقادي از نظام کند و يا مشکلي با نظام پيدا کند متاسفانه برخلاف فرمان هشت مادهاي امام و نيز تأکيد رهبر انقلاب بر جذب حداکثري، بناي اوليه بر رعايت انصاف و کمک به او در تبيين حرفش يا تصحيح اشتباهش و نهايتا جذب او نيست، بلکه يک دفعه از همه جهات مربوط و نامربوط مورد حمله قرار ميگيرد. گاهي انتقادش تحريف ميشود، مسائل راست يا دروغ خانوادگي اش رسانهاي ميشود، قواي عقلي اش زير سوال ميرود، پروندههاي راست و دروغ او از پيش از انعقاد نطفه تا امروز افشا ميشود و همسويي و بلکه ارتباطش با اسرائيل اثبات ميشود. اين نوع برخورد يک خدمت مجاني براي مشتري جمع کردن براي امثال بي.بي.سي است. - هر گاه نگاه افراد و دستگاههاي مرتبط به حاکميت نگاهي به ويژه در مورد حقوق مردم منصفانه نباشد بر قربانيان جنگ نرم افزوده ميشود. - تکيه جامعه مدني روي حقوق مردم است. آيا مکتبي بيش از اسلام به طور مستدل و معقول و متناسب، بر حقوق مردم تکيه کرده است؟ اگر در جوامع غربي حق انتقاد مردم از حکومت را به رسميت ميشناسند، اميرالمؤمنين در خطبه 34 بالاترش را ميگويد يعني انتقاد از خودش را که معصوم است جزو «حق خود بر مردم» ميداند. يعني اگر مرا نصيحت - که اعم از انتقاد است - نکنيد صرفا اين نيست که از اين حق استفاده نکرده ايد بلکه به من جفا کرده ايد. جالب اينکه حضرت قيد ميآورد که اين نصيحت بايد هم در خفا و هم در پيش روي مردم انجام گيرد: (أمّا حقّي عليکم فالوفاء بالبيعة و النصيحة في المشهد و المغيب). - بسياري از کساني که به آقاي خاتمي رأي دادند سرخوردگان از ادبيات برخي مدافعان نظام بودند که از آنها جز "نظام، نظام و نظام" چيزي نشنيده بودند. در لزوم حمايت تمام قامت از نظام ترديدي نيست اما با اين نحو دفاع يکطرفه بسياري فکر کردند حال که در اسلام حقوق مردم بسيار فرعي است پس برويم از دستاوردهاي غرب بهره ببريم! البته از مردم تجليل زياد شده، اما از حقوق آنان کمتر صحبت شده است. - اگر دوست نداريم مفاهيم غربي در ذهنها حاکم شود بايد برخوردهاي تفکيکي وغربالي را جايگزين برخوردهاي بولدوزري کنيم. در جاي خود بايد با قاطعيت رفتار شود اما در نظام اسلامي هيچ کس نبايد ظلم ببيند. - اينکه فکر کنيم صرفا با تبيين تئوريک اينکه «فرهنگ غرب، انسان محور است و فرهنگ اسلامي خدامحور»، ديگر فرهنگ غرب از تسخير ذهن جوانان بازمي ماند اشتباه است. جوان اول بايد حساسيت و التزام عملي گوينده سخن و نيز رسانههاي منتسب به نظام به انصاف وعدالت درباره همه حتي نسبت به دشمنان را ـ که يک دستور قرآني است ـ بعينه ببيند. آن وقت است که اين تبيينها تأثير خود را ميگذارد. - تبيين مسائل براي کساني که صد در صد دلبسته نظام و رهبر انقلاب هستند نياز چنداني به خواص ندارد. نياز به تبيين خواص عمدتا در مورد کساني ضرورت مييابد که به هر دليل شبهاتي دارند. اما سؤال اين است که چه نوع خواص يا نخبگاني ميتوانند بر اين قشر از جامعه تأثيرگذار باشند؟ - به نظر من اين وظيفه تنها از عهده کساني برمي آيد که عدالت در کلامشان موج بزند و ضمن دفاع از نظام، انتقادات و نظرات خود را هم بتوانند مطرح کنند. متأسفانه برخي بخشهاي خبري صدا و سيما و نيز برخي مطبوعات چنين تحملي ندارند. به محض اينکه اين خواص به سخن درآيند آماج حمله قرار ميگيرند که چرا جمله بيست و هفتم شما شبيه جمله دوازدهم راديو اسرائيل بود و بنابراين بي بصيرت و احيانا پياده نظام دشمن هستيد. - امروز عدهاي تعابير رهبر انقلاب را تفسير به رأي ميکنند. مثلا چنين القا ميکنند که پرهيز از «دو پهلو» حرف زدن يعني تمجيد مطلق از جناح آنها و چشم بستن بر هرگونه کاستي و پرهيز از هرگونه انتقاد. اگر چنين است آيا وقتي رهبري فرمودند «جناياتي صورت گرفت»، موضع ايشان دو پهلو شد؟! دو پهلو يعني مبهم، نه دو جانبه. - دفاع کسي از نظام و رهبر انقلاب در قشر مردد منشأ اثر است که بتواند در کنار حمايت مثلا انتقاد کند که چرا با متهم اصلي کهريزک پست و مقام هم داده ميشود؟ چرا از رسيدگي به حادثهاي که دل رهبري را خون کرد (حمله به کوي دانشگاه) خبري نشد؟ چرا برخي دستگيريها در ساعت 2 نيمه شب صورت ميگيرد؟ مگر متهم مسلح بوده يا عمليات فتح المبين است که از اصل غافلگيري و کلافه کردن طرف مقابل بهره گرفته ميشود؟ - آن برادر ناشناختهاي که براي اينکه طرف را بشکند و کار بازجويي و اعتراف را آسان کند چنين تصميمي ميگيرد و به گمان خودش توطئه دشمن را خنثي ميکند در واقع سربازاني براي جنگ نرم به دشمن هديه ميکند زيرا دختر ده سالهاي که ببيند پدرش را که ميتوانستند با يک تلفن احضار کنند يا لااقل صبح که او مدرسه است ببرند نيمه شب ميبرند کدورتش نسبت به نظام به اين سادگي برطرف نميشود و در طول هفتاد سال زندگي اش اين نگاه منفي را به ديگران منتقل ميکند. از طرف ديگر پخش خبر ساعت دستگيري هم خودش موجب تشويش اذهان بر عليه نظام و اضافه کردن بر قربانيان جنگ نرم ميشود. - به صراحت ميگويم که بدون تبعيت از رهبر انقلاب نميتوان انقلاب را از گردنهها عبور داد. اما شما ببينيد افراطيون به خاطر همين چند انتقاد با همين مصاحبه چگونه برخورد ميکنند. آن وقت خواهيد فهميد خواص چرا ساکتند. (البته به نظر بنده تعريف خواص بايد دقيق تر مطرح شود و من خود را جزو خواص نميدانم). اگر هتاکان کنترل شوند بسياري خواص به سخن ميآيند. - اگر بصيرت نيست نبايد هميشه همه علت را در درون خواص جستجو کرد. بصيرت هميشه توصيه کردني نيست، گاهي پديدآوردني است زيرا بعضا اين عملکردهاست که تشخيصها را عوض ميکند. - يک دليل رفتار افراطيون اين است که ما «اخلاق دفاع از نظام» را تبيين نکردهايم. برخي افراد مخلص و آماده جان دادن براي نظام، بعضا نميدانند کجا جاي قاطعيت و کجا جاي محبت است. فکر ميکنند هميشه هر چه شديدتر برخورد کنند به صواب نزديکتر و مؤثرتر است. - من با تعبير «شعار ساختارشکن» موافق نيستم زيرا نوعي بزرگ کردن کار دشمنان است. البته دشمن قصدش ساختارشکني است اما «ساختار» انقلاب و نظامي که در دل ميليونها عاشق جان برکف، ريشه دارد با شعارهاي يک عده خاص و معلوم الحال «شکسته» نميشود. دشمن وقتي مثلا خمپاره رها ميکند يکي از اهدافش شکستن روحيه است اما نبايد خمپارهاش را «روحيه شکن» ناميد. آن شعارها شعار ضد نظام و ضد ساختار است، نه ساختارشکن. تعبير ساختارشکن، نوعي بزرگ نشان دادن تلاش مذبوحانه دشمنان براي نابودي اساس انقلاب و نظام را در خود دارد.