مگر نهادها و دستگاههای فرهنگی در کشور کم هستند که جمعیت هشتاد و اند میلیون نفری آن تاکنون نتوانستهاند شخصیتهای تأثیرگذار در ادب اندیشه، هنر، صنعت و علوم پایه را بهخوبی و کامل بشناسند تا در زمانی که زنده هستند قدردان آنها باشند و کمک کنند تا در صدر نشینند!
بنیادهای فراوان، سازمانهای متنوع، نهادهای رنگارنگ و از همه مهمتر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که اینهمه مجموعه قابلتوجه میتوانند برای یکبهیک آحاد جامعه شناسنامه شخصیتی صادر نمایند تا همانند کارت منزلت بدون ارزش بازنشستگان که همچنان بهعنوان یک مدرک شناسایی ساده استفاده میشود درحالیکه افق صدور آن بهمنظور استفاده صاحبان آن از تسهیلات متنوع مادی و معنوی فراوان ازجمله فضاهای مفرح شامل پارکها، باغها، آثار تاریخی، نمایشگاهها، موزهها و هر آنچه که میتوانند یک فرهیخته را سر ذوق آورده دیده و مطرح شده بود اما همچنان یک ورقپاره بدون ارزش در جیبها باقی بماند! بعضی از این سرمایههای ناشناخته که پس از وفات سر زبانها میافتند و آن زمان تلاش میشود تا در قطعات هنرمندان و نام آوران آرامستان ها دفن شوند آنقدر ارزشمند هستند که اگر در زمان حیات به کل جامعه معرفی و از توانایی آنها رونمایی گردد شاید بتوان اکثر معضلات موجود را با عقل و درایت آنها بهصورت مردمی حلوفصل نمود.
حالا سوأل اینجاست که چند از نفر از مخاطبان این مقاله، زندهیاد نادر طالبزاده را میشناختند که امروز رسانههای کشور و بخصوص نوع ملی آن علیرغم اینکه یکی از نیروهای بالفعل و بالقوه آنها بوده اما کمتر درباره او سخن میگفتند اما حالا این نویسنده، فیلمساز و مستندساز جبهه انقلاب اسلامی را که بهنوعی یک سردار دراینباره بود آگراندیسمان میکنند!
اگرچه آوینی خیلی زود پرواز کرد اما سالیان دراز شاگرد او یعنی نادر طالبزاده در میان ما بود که میتوانستیم شخصیت متفاوت آن را از طریق تریبون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نهتنها به ایرانیان بلکه به جهان معرفی کنیم اگرچه متفکران غرب و شرق بهتر از ما با این اسطوره تعهد در قالب هنر آشنا بودند از خلوص و تجربه او بهرهها بردند زیرا اگرچه دانشجو و فارغالتحصیل یکی از دانشگاههای آمریکا بود اما دلی ایرانی و قلبی مملو از اسلام ناب محمدی داشت تا در اوج اشتراک پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شور جوانی، آمریکا و خانواده خود را رها کرد و به ایران بازگشت تا در کنار آوینی به ساخت مستندهای دفاع مقدس و انقلاب بپردازد. طالبزاده پس از شهید چمران تنها ایرانی معتقدی بود که آمریکا و اتفاقات زیرپوستی آن را خوب میشناخت.
آغاز کار نادر در وطن با صداوسیما شروع میشد تا در سال ۶۸ مستندی از وضعیت خانه جانبازان شیمیایی در شهر کلن آلمان بسازد و نام آن را «بشیر عشق در شهر کوران» بگذارد تا دیدن این اثر شهید مرتضی آوینی را به وجد آورد که متنی برای آن نوشته و با صدای خود بخواند و البته به دلیل مخالفت بعضی از مسئولان وقت اجازه پخش نمیگیرد! طالبزاده در کنار آوینی به خلق ایدههای جدید میپردازد و در بحبوحه جنگ بوسنی و هرزگوین مجموعهای را بانام «خنجر و شقایق» تدوین میکند اما صداوسیمای وقت پس از پخش سه قسمت از آن ضمن حذف صدای آوینی از متن فیلم در سال ۱۳۷۲، یکی از مدیران رسانه ملی شخصاً جلوی پخش این مستند را میگیرد تا کار به کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس از صداوسیما بکشد و این آخرین اثر همراه با آوای خوش آوینی با شهادت مرتضی دیگر فرصتی برای ساخت آثار فاخر مشترک به دست نمیآید. پس از طالبزاده با توجه به اطلاعات مستندی که پیرامون آمریکا داشت دست به ساخت آثاری در این زمینه زد تا چهره ابرقدرتی پوشالی را به چالش بکشد و ثابت کند این ابر استعمارگر چه اندازه از داخل گرفتار تضادهای شدید اجتماعی است. معروفترین این آثار «ما آنجا بودیم» پیرامون حملات ۱۱ سپتامبر میباشد که حاوی مصاحبههای مستند با کسانیست که شاهد عینی این ماجرای ساختگی بودهاند و مهرههای اصلی این اتفاق صهیونیستها میباشند.
درباره زندهیاد طالبزاده و امثال او که هماکنون در گوشه و کنار بهعنوان اسطورهها زندگی میکنند صحبت فراوان است که او هم خیلی زود یعنی در سن ۶۹ سالگی دارفانی را وداع گفت. قبل از اینکه نهادهای فرهنگی و تأثیرگذار فرصت کنند او و خدماتش را نهتنها به ملیت ایران بلکه به جهانیان معرفی نمایند. نادر که همسری لبنانی دارد تا پا بهپای او گام بردارد به نزدیکان و دوستان خود گفته است: باعث بیماری من سفری بود که به عراق داشتم و چمدانم به سرقت رفت و پس از پیدا شدن تنها لپ تاب را برده بودند غافل از اینکه وقتی این چمدان به دستم رسید به سمی آلوده شده بود تا مرا به مشکلات تنفسی مبتلا سازد زیرا پسازآن سرفههای شدید امانم را بریده بود که در ادامه دیگر توان راه رفتن هم نداشتم. البته پس از بازگشت به کشور تحت مداوا قرار گرفتم و پزشکان احتمال آلودگی عمدی را دادند که این کار مسبوق به سابقه است زیرا در سال ۱۹۷۱ انگلیسها طی گزارشی مستند آب زمزم را، یکی از پاکترین و مفیدترین آبهای جهان معرفی کردند که دارای مقادیر زیادی فلوراید، کلسیم و منیزیم بود در سال ۲۰۰۶ آب آلوده معرفی شد و نشریه گاردین مسلمانان را از استفاده از این آب مقدس بر حذر داشت.
نادر طالبزاده هم چون مرتضی آوینی عروج کرد و پسازآن روزبهروز دستاوردهایش بهعنوان یک فرمانده انقلاب فرهنگی نمایان میشود اما باید متذکر بود که هنوز هم هستند جواهرات بیبدیل و نخبههای ناشناختهای در گوشه و کنار سرزمین که اگر توسط دستگاههای متولی به آحاد جامعه معرفی و به میزان لازم تجلیل شوند حداقل میتوانند انگیزهها را در نسل جدید افزایش داده و دلها را امیدوار سازد تا ضمن افزایش بارقههای امید در آنها از مدعیان ابرقدرت ترس و واهمه نداشته باشند، درحالیکه تاکنون نتوانستهایم حق مطلب درباره آنها و در زمان حیاتشان ادا کنیم و معلوم نیست که چرا اینگونه برخورد میکنیم؟!
نویسنده: حسن روانشید - روزنامه نگار پیشکسوت
بنیادهای فراوان، سازمانهای متنوع، نهادهای رنگارنگ و از همه مهمتر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که اینهمه مجموعه قابلتوجه میتوانند برای یکبهیک آحاد جامعه شناسنامه شخصیتی صادر نمایند تا همانند کارت منزلت بدون ارزش بازنشستگان که همچنان بهعنوان یک مدرک شناسایی ساده استفاده میشود درحالیکه افق صدور آن بهمنظور استفاده صاحبان آن از تسهیلات متنوع مادی و معنوی فراوان ازجمله فضاهای مفرح شامل پارکها، باغها، آثار تاریخی، نمایشگاهها، موزهها و هر آنچه که میتوانند یک فرهیخته را سر ذوق آورده دیده و مطرح شده بود اما همچنان یک ورقپاره بدون ارزش در جیبها باقی بماند! بعضی از این سرمایههای ناشناخته که پس از وفات سر زبانها میافتند و آن زمان تلاش میشود تا در قطعات هنرمندان و نام آوران آرامستان ها دفن شوند آنقدر ارزشمند هستند که اگر در زمان حیات به کل جامعه معرفی و از توانایی آنها رونمایی گردد شاید بتوان اکثر معضلات موجود را با عقل و درایت آنها بهصورت مردمی حلوفصل نمود.
حالا سوأل اینجاست که چند از نفر از مخاطبان این مقاله، زندهیاد نادر طالبزاده را میشناختند که امروز رسانههای کشور و بخصوص نوع ملی آن علیرغم اینکه یکی از نیروهای بالفعل و بالقوه آنها بوده اما کمتر درباره او سخن میگفتند اما حالا این نویسنده، فیلمساز و مستندساز جبهه انقلاب اسلامی را که بهنوعی یک سردار دراینباره بود آگراندیسمان میکنند!
اگرچه آوینی خیلی زود پرواز کرد اما سالیان دراز شاگرد او یعنی نادر طالبزاده در میان ما بود که میتوانستیم شخصیت متفاوت آن را از طریق تریبون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نهتنها به ایرانیان بلکه به جهان معرفی کنیم اگرچه متفکران غرب و شرق بهتر از ما با این اسطوره تعهد در قالب هنر آشنا بودند از خلوص و تجربه او بهرهها بردند زیرا اگرچه دانشجو و فارغالتحصیل یکی از دانشگاههای آمریکا بود اما دلی ایرانی و قلبی مملو از اسلام ناب محمدی داشت تا در اوج اشتراک پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شور جوانی، آمریکا و خانواده خود را رها کرد و به ایران بازگشت تا در کنار آوینی به ساخت مستندهای دفاع مقدس و انقلاب بپردازد. طالبزاده پس از شهید چمران تنها ایرانی معتقدی بود که آمریکا و اتفاقات زیرپوستی آن را خوب میشناخت.
آغاز کار نادر در وطن با صداوسیما شروع میشد تا در سال ۶۸ مستندی از وضعیت خانه جانبازان شیمیایی در شهر کلن آلمان بسازد و نام آن را «بشیر عشق در شهر کوران» بگذارد تا دیدن این اثر شهید مرتضی آوینی را به وجد آورد که متنی برای آن نوشته و با صدای خود بخواند و البته به دلیل مخالفت بعضی از مسئولان وقت اجازه پخش نمیگیرد! طالبزاده در کنار آوینی به خلق ایدههای جدید میپردازد و در بحبوحه جنگ بوسنی و هرزگوین مجموعهای را بانام «خنجر و شقایق» تدوین میکند اما صداوسیمای وقت پس از پخش سه قسمت از آن ضمن حذف صدای آوینی از متن فیلم در سال ۱۳۷۲، یکی از مدیران رسانه ملی شخصاً جلوی پخش این مستند را میگیرد تا کار به کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس از صداوسیما بکشد و این آخرین اثر همراه با آوای خوش آوینی با شهادت مرتضی دیگر فرصتی برای ساخت آثار فاخر مشترک به دست نمیآید. پس از طالبزاده با توجه به اطلاعات مستندی که پیرامون آمریکا داشت دست به ساخت آثاری در این زمینه زد تا چهره ابرقدرتی پوشالی را به چالش بکشد و ثابت کند این ابر استعمارگر چه اندازه از داخل گرفتار تضادهای شدید اجتماعی است. معروفترین این آثار «ما آنجا بودیم» پیرامون حملات ۱۱ سپتامبر میباشد که حاوی مصاحبههای مستند با کسانیست که شاهد عینی این ماجرای ساختگی بودهاند و مهرههای اصلی این اتفاق صهیونیستها میباشند.
درباره زندهیاد طالبزاده و امثال او که هماکنون در گوشه و کنار بهعنوان اسطورهها زندگی میکنند صحبت فراوان است که او هم خیلی زود یعنی در سن ۶۹ سالگی دارفانی را وداع گفت. قبل از اینکه نهادهای فرهنگی و تأثیرگذار فرصت کنند او و خدماتش را نهتنها به ملیت ایران بلکه به جهانیان معرفی نمایند. نادر که همسری لبنانی دارد تا پا بهپای او گام بردارد به نزدیکان و دوستان خود گفته است: باعث بیماری من سفری بود که به عراق داشتم و چمدانم به سرقت رفت و پس از پیدا شدن تنها لپ تاب را برده بودند غافل از اینکه وقتی این چمدان به دستم رسید به سمی آلوده شده بود تا مرا به مشکلات تنفسی مبتلا سازد زیرا پسازآن سرفههای شدید امانم را بریده بود که در ادامه دیگر توان راه رفتن هم نداشتم. البته پس از بازگشت به کشور تحت مداوا قرار گرفتم و پزشکان احتمال آلودگی عمدی را دادند که این کار مسبوق به سابقه است زیرا در سال ۱۹۷۱ انگلیسها طی گزارشی مستند آب زمزم را، یکی از پاکترین و مفیدترین آبهای جهان معرفی کردند که دارای مقادیر زیادی فلوراید، کلسیم و منیزیم بود در سال ۲۰۰۶ آب آلوده معرفی شد و نشریه گاردین مسلمانان را از استفاده از این آب مقدس بر حذر داشت.
نادر طالبزاده هم چون مرتضی آوینی عروج کرد و پسازآن روزبهروز دستاوردهایش بهعنوان یک فرمانده انقلاب فرهنگی نمایان میشود اما باید متذکر بود که هنوز هم هستند جواهرات بیبدیل و نخبههای ناشناختهای در گوشه و کنار سرزمین که اگر توسط دستگاههای متولی به آحاد جامعه معرفی و به میزان لازم تجلیل شوند حداقل میتوانند انگیزهها را در نسل جدید افزایش داده و دلها را امیدوار سازد تا ضمن افزایش بارقههای امید در آنها از مدعیان ابرقدرت ترس و واهمه نداشته باشند، درحالیکه تاکنون نتوانستهایم حق مطلب درباره آنها و در زمان حیاتشان ادا کنیم و معلوم نیست که چرا اینگونه برخورد میکنیم؟!
نویسنده: حسن روانشید - روزنامه نگار پیشکسوت